آنجادر اوج آسمانکه سر بنهادی به روی خاکیک بوته از شقایق گلرنگ رسته استاز قاب عکس توخورشیداز شرمسر به نقابی ز ابر برداما دلمبرای نور رختاز بار غصه هاامشب گرفته است...