پروتکل پانزدهم
وقتی موفق شدیم از طریق کودتاهایی که ترتیبی خواهیم داد تا در سراسر جهان همزمان علیه حکومتها که کاملاً ضعیف و پا در هوا شده و این امر بر مردم نیز آشکار گردیده است، حکومت خود را برپا کنیم (که شاید تا یک قرن دیگر به این هدف دست یابیم) با هرگونه توطئهای علیه خود مبارزه خواهیم کرد، و هرکس را که بر ضد ثبات حکومت ما قیام مسلحانه کند بیرحمانه خواهیم کشت. تمام بنیانگذاران سازمانهای جدیدی که پس از تأسیس حکومت ما به وجود آیند و جزء جمعیتهای سرّی باشند، به مجازات مرگ محکوم خواهند شد. اما جمعیتهای موجود در حال حاضر را که برای ما شناخته شدهاند و همچون گذشته در خدمت ما کار میکنند، خلع سلاح و اعضای آنها را به قارههای دور از اروپا تبعید خواهیم کرد. فراماسونهای گوییم که کارکشته و مجرب شدهاند، با ما خواهند بود. همچنین امثال اینها که به دلیلی آنها را بخشودهایم و این بخشودگی موجب میشود تا همواره در حال ترس و نگرانی از بروز حوادث ناگهانی و منتظر تبعید باشند، در کنار ما خواهند بود.[1] ما قانونی را وضع خواهیم کرد که به موجب آن کلیهی اعضای تشکیلات سرّی گذشته از اروپا که در آن زمان مرکز حکومت ما خواهد بود، تبعید شوند. مقررات و قوانین حکومت ما قطعی و غیر قابل تجدیدنظر خواهد بود.
تشکیلات سابق گوییم که ما خود بذرهای تفرقه و مخاصمه و ستیزهجویی و انشعاب را در آنها افشاندیم و این بذرها رشد کرد و ریشه دوانید، تنها راه برای بازگرداندن نظم به این تشکیلات اتخاذ تدابیر خشن و بیرحمانه است؛ تدابیری که قدرت حکومت بوضوح در آنها نمایان است.[2] نباید به تعداد کسانی که در این راه قربانی میشوند فکر کرد؛ زیرا قربانی کردن آنها به نفع آینده است و تحقق بخشیدن به این آینده، ولو به بهای قربانیان بسیار، باید وظیفهی هر حکومتی باشد که قبول دارد شرط ماندنش تنها این نیست که از حقوقی برخوردار شود، بلکه وظایف و تعهداتی نیز به دوش دارد.
بزرگترین تضمین برای ثبات حکومت جدید این است که شکوه و قدرت خود را نشان دهد، به طوری که هالهای از تقدس دور خود ایجاد کند و خویشتن را آسمانی و برخاسته از قضا و قدر الهی جلوه دهد. اوتوکراسی روسی[3] تا اندک زمانی پیش همین ویژگی را داشت. این حکومت مطلقه تنها دشمن وحشتناکی است که ما در جهان دیدهایم. فعلاً قلمرو پاپ را به حساب نمیآوریم. برای مثال آنچه را که در ایتالیا رخ داد به یاد بیاورید. این کشور در خون شناور بود اما نتوانست یک تار مو از سر سولا[4] (Sulla)، همان کسی که این خونها را جاری کرد، کم کند. با آن که ملت مصیبتها و عذابها از سولا دیده بود، اما چون شکوه قدرت او چشم آنها را پر کرده بود، سولا عملاً از اقتدار فوق العادهای برخوردار شد و ادعای خدایی کرد. بازگشت ماجراجویانه و بیباکانهی سولا به ایتالیا به او عظمت و قدرتی شکست ناپذیر بخشید؛ چندان که مردم حتی جرأت اشاره به او را نداشتند و علت این امر هم تهور و قدرت اندیشهی سولا بود.
در خلال مدتی که از حالا تا زمان برپایی حکومت خود، سپری میکنیم سعی خواهیم کرد محافل فراماسونری را در سراسر جهان ایجاد و تکثیر کنیم تا تمام کسانی که ممکن است در آینده جزء افراد خیّر سرشناس شوند و یا همین حالا اینطور هستند، جذب آنها شوند. این محافل مراکز اصلی جاسوسی ما و بهترین کانونهای تبلیغاتی خواهند بود. ما این محافل را زیر نظر یک ادارهی مرکزی که فقط برای ما شناخته شده است و دیگران کمترین اطلاعی از آن ندارند، در خواهیم آورد. این ادارهی مرکزی از دانشوران و دانشمندان ما تشکیل خواهد شد و نمایندگانی خواهد داشت که به نام آن حرف بزنند. این نمایندگان به منزلهی پوششی برای ادارهی مرکزی فراماسونری هستند که فرامین، نشان و کلمهی رمز را صادر میکند. در این محافل ما گره حلقهی طنابی را که به گردن همهی عناصر انقلابی و لیبرالیست افتاده است، محکم خواهیم کرد. این عناصر از طبقات مختلف جامعه خواهند بود. بدین ترتیب، از مخفیترین توطئههای سیاسی که با حرکت دستهای خود ما از پشت پرده به حرکت در میآیند، آگاه خواهیم شد. کلیهی اعضای پلیس بینالمللی و پلیس محلی هر کشوری به عضویت این محافل درخواهند آمد؛ زیرا هیچچیز جای خدمت این عده را نمیگیرد، چرا که نه تنها میتوانند در برابر شورشیان و متمردین از تدابیر خاص خود استفاده کنند بلکه همچنین میتوانند در صورت بروز ناآرامی و شورش و امثال اینها با توجیهات و تفسیرات و پنداربافیهای خود پوششی برای فعالیتهای ما باشند.
آن عده از مردم که داوطلبانه و از پیش خود به سمت پیوستن به جمعیت های سرّی می شتابند مردمی هستند که با معیارهایی به اندازه ی فهمشان حقیر، و با تکیه به همان اندک درآمدی که از راه مشاغل مختلف خود کسب کرده اند، زندگی می کنند. اینها دست پرورده ی حرفه ی خویش و غالباً افرادی سبک سر هستند. ما در برخورد با این عده و عنداللزوم استفاده از آنها به عنوان ابزار کارآمد برای متوقف ساختن حرکت دستگاه هایی که ساخته ی خود ماست، با دشواری مواجه نخواهیم شد.[5] اگر در جهان ناآرامیی به وجود آید معنایش این است که ما خود صلاح دیده ایم این ناآرامی بروز کند تا ملت ها به جان یکدیگر بیفتند و موجودیت همبسته و نیرومند آنها متلاشی شود. اگر در جهان توطئه ای ظهور کند سرکرده ی آن کسی جز یکی از وفادارترین خدمتگزاران ما نخواهد بود. بنابراین، طبیعی است که ما فعالیت های فراماسونری را جهت بدهیم؛ زیرا ما می دانیم که این جهت دهی به سمت چه هدفی باشد و هدف نهایی هر فعالیتی را نیز میشناسیم حال آنکه «گوییم» در اینباره هیچ نمیدانند و کمترین تصوری از نتایج ندارند.[6] آنها عموماً مردمی مغرور و خودستا هستند. به عقاید و آرای شخصی خود می نازند و غرق در منافع فردی می باشند. آنها متوجه نیستند که اصل ایده ای که دور آن می چرخند مال خود آنها نیست، بلکه این ما هستیم که آن ایده را، بدون آن که بفهمند، به آنها القا کرده ایم.
انگیزهی گوییم در پیوستن به محافل فراماسونری معمولاً حس کنجکاوی و فضولی و یا امید به دست یافتن به شهرت است. گروه سومی هم هستند که آرزویشان این است تا در برابر مردم بایستند و سخنرانی کنند و مردم به ترّهات و یاوه های آنها گوش بسپارند. همهی اینها تشنهی شنیدن به به و چه چه از مردم هستند که الته ما هم در این زمینه کاملاً دست و دل باز هستیم. ما به این علت آنها را تمجید و تحسین میکنیم که از غرور شدید آنها بهرهبرداری کنیم. اینها، همه، موجب می شود که ناخودآگاه افکار و آرای ما را هضم کنند و بدون آن که بفهمند این آراء از ماست آنها را بپذیرند. از شدت همین غرور است که آنها احتیاط و درست اندیشی خود را از دست داده اند و با اطمینان همه ی این موفقیت ها را ناشی از افکار و ابتکارات خود می دانند و خویشتن را بالاتر از آن می دانند که چنین موفقیت هایی را از دیگران اقتباس کرده یا به وام گرفته باشند. خیلی راحت می توان حتی باهوش ترین افراد گوییم را، با برانگیختن غرور و خودستایی آنها، به وضع ساده لوحی و بلاهت کشاند، بدون آن که بفهمند دستی آنها را به این وضع کشانده است. همچنین راحت می توان با وارد آوردن کمترین شکست به گوییم – حتی اگر این شکست ناکامی آنها در رسیدن به آن مقدار تحسین و ستایشی باشد که انتظارش را داشته اند – جرأت و عزم آنها را در هم شکست و این امر سبب می شود که برای بازیافتن آرزوهای خود همچون بردگان به خواری تن دهند. هر چه ملت ما رسیدن به اغراض شخصی را تحقیر می کند و منحصراً به تحقق یافتن برنامه های خود چشم دوخته است، گوییم به موفقیت در راه اغراض شخصی عشق می ورزند و حاضرند به خاطر آن همه ی برنامه های خود را فدا کنند. این خصلت گوییم به ما کاملاً کمک می کند تا آنها را به سمت هدف مطلوب خود سوق دهیم. آنها در ظاهر شیر و پلنگند. اما در واقع گوسفندهای کله پوکی هستند که باد آنها را این طرف و آن طرف می برد. ما از طریق سوار کردن گوییم بر اسب های چوبی، مانند همان اسب های چوبینی که بچه ها در میدان ها بر آن ها سوار می شوند، ایده ی جمعگرایی[7] و جذب فرد در جامعه را به ذهن آنها تزریق کردیم؛ حال آن که متوجه نشده و نخواهند شد که این اسبی که با غرور و تکبر بر آن سوار شده اند فاصله گرفتن آشکار از مسیر قوانین طبیعی است؛ زیرا از همان آغاز آفرینش تمام موجودات طبیعت متفاوت آفریده شده اند و هدف از آن نیز ایجاد فردگرایی است.
وقتی ما توانسته ایم گوییم را، به سبب کودنی و ذهن بسته ای که دارند، به سمت چنین اندیشه های نادرستی پیش بریم آیا این خود دلیل روشنی بر رکود و عقب ماندگی ذهنی آنها در مقایسه با ما نیست؟ و این نکته ای است که موفقیت ما را تضمین می کند.
چقدر پیشینیان ما حکیم و مآلاندیش بودهاند آنجا که گفتهاند در راه رسیدن به هدفهای بزرگ ابزارها و قربانیان اهمیتی ندارند. لازم نیست ما قربانیانی را که گوییم برای حفظ نسل حیوانی خود و نگه داشتن نژاد خویش متحمل شدهاند، حساب کنیم؛ گرچه قربانیان خود ما هم کم نبودهاند. در عین حال به خاطر آنچه گوییم تحمل کردهاند امروز به آنها چنان میدان میدهیم که حتی در خواب هم ندیدهاند.[8] قربانیان ما که نسبت به جمعیتمان تعداد کمی را تشکیل میدهند ملیت ما را حفظ کردند و آن را از خطر نابودی نگه داشتند.
هر موجود زندهای عاقبت میمیرد. پس بهتر است به جای آن که اجل خودمان را نزدیک کنیم اجل کسانی را نزدیک نماییم که مانع راه ما می شوند. ما آمادگی داریم فراماسونها را به گونه ای نابود کنیم که بجز برادران فراماسونری هیچ کس دیگر از آن مطلع نشود. حتی شخص محکوم به مرگ از سرنوشتی که در انتظارش می باشد آگاه نخواهد شد و در زمان موعود ظاهراً در اثر یک بیماری معمولی و با مرگ طبیعی جان خواهد سپرد. و برادران فراماسون در صورتی هم که از حقیقت اطلاع یابند هرگز جرأت اعتراض نخواهند داشت. با این روش، ما ریشه های اغتشاش و بلوا علیه خود را از بین فراماسونها بر میکنیم. در عین حال که ما لیبرالیسم را در میان گوییم ترویج می کنیم تا هر کار می خواهند انجام دهند مجدانه سعی خواهیم کرد ملت و کارگزاران ما همواره در برابر ما تسلیم محض باشند.
یادمان نرود که ما در اثر سیطرهی خود بر گوییم توانستیم اجرای قوانین آنها را در پایین ترین حد الزام آور کنیم؛ چرا که تفسیرات لیبرالیستی ابهت و حرمت قوانین را در هم شکست و آنها را به تلی از پیچیدگی و ابهام تبدیل کرد. مهمترین مسائل را قضات به نحوی که ما می خواهیم و به آنها القا می کنیم، حل و فصل می کنند. آنها در اداره ی امور گوییم نیز به مسائل به همین نحو (آن طور که ما می خواهیم) نگاه می کنند. بدیهی است که ما این کار را به وسیله ی اشخاصی به مرحله ی اجرا در می آوریم که در باطن ابزار ما هستند اما در ظاهر و در چشم مردم هیچ ارتباطی میان ما و آنها نیست. همچنین خواسته های خود را از طریق مطبوعات و امثال آن تبلیغ می کنیم. حتی اعضای مجلس سنا و کارمندان عالی رتبه اندرزهای ما را با رضایت خاطر می پذیرند. اندیشهی گوییم به دلیل آن که کاملاً خشن و حیوانی است، از تجزیه و تحلیل و دیدن اشیاء عاجز است؛ چه رسد به این که نزدیکترین نتایج راه حل هایی را که وضع می کند، پیش بینی کند و از پیامدهای آنها تصوری به دست آورد.
از همین تفاوت سطح فکری بین ما و گوییم مزایایی که خداوند تنها به ما، به عنوان ملت برگزیده خود، داده است آشکار می شود و نیز روشن می گردد که خداوند فقط به ما طبیعت فوق بشری[9] عطا کرده است. گوییم دارای اندیشه ی راکد و منجمد هستند. چشم دارند ولی نمی توانند جلو خود را ببینند.[10] از اختراعات مادی که بگذریم در هیچ زمینه ی دیگری قدرت اختراع و ابداع ندارند. از این جا معلوم می شود که طبیعت، خود، سرنوشت ما را برای رهبری جهان و حکومت بر آن رقم زده است.
وقتی زمان حکومت علنی جهان ما فرا رسید و آشکارا زمام آن را به دست گرفتیم و برکات آن را شامل حال مردم کردیم، تمام قوانین را در قالب هایی نو، مختصر، روشن، محکم و بی نیاز از هر گونه تفسیر یا تأویلی خواهیم ریخت به طوری که هر فردی بتواند براحتی آنها را بفهمد. نخستین ویژگی لایفنک مواد قانونی بیان لزوم اطاعت از قانون خواهد بود.[11] این قاعده ی اساسی اهمیت بسیار زیادی خواهد داشت و از این رو، معایب و زشتی ها و سوء استفاده (از قدرت) از بین خواهد رفت، چون هر فردی در برابر حکومت مسؤول است و چشم تیز بین حکومت همه چیز را زیر نظر دارد. متخطیان از قانون شدیداً مجازات خواهند شد و هیچ کس میدان پیدا نخواهد کرد که تجربه ی شخصی خود را از طریق قانون تحمیل کند.[12] بر روند سازمان اداری شدیداً مراقبت و نظارت خواهیم کرد؛ زیرا حرکت کلیه ی دستگاه های دولت، در همه ی شعب و دوایر آن، متوقف بر این امر است. اگر خللی در دستگاه اداری وارد شود آن خلل بلا استثنا به سراسر پیکر دولت سرایت خواهد کرد. از این رو، هر تخلفی صورت گیرد، متخلف مجازات خواهد شد.
وقتی خلافکاران در همان ابتدا شدیداً مجازات شدند مسائلی چون پوشانیدن جرم و خلاف و تبانی میان مسؤولان تشکیلات اداری دولت هرگز به وجود نخواهد آمد؛ چون کیفر متخلفان مایهی عبرت دیگران خواهد شد. آن هالهی مقدس و نورانی حکومت ما اقتضا می کند که برای کمترین گناه کیفرهای سخت در نظر گرفته شود، تا بدین وسیله شکوه قانون برقرار بماند و گرد شائبه ای بر آن ننشیند. گاه ممکن است گناهکار بیش از آنچه استحقاق دارد کیفر ببیند چرا که او حکم سرباز را دارد منتها آوردگاهش کار در دستگاه اداری برای مصلحت حکومت و عقیده و قانون است. ممکن است عنان ارابهی عمومی به دست او سپرده شود تا آن را براند. در این صورت حق ندارد ارابه را از جاده منحرف کند که در نتیجه ارابه چپ شود و همه ی سرنشینان آن از بین بروند. اگر چنین کاری کرد علتش چیزی جز غر شخصی ارابهران نخواهد بود.[13] چنین امری درباره ی قضاوت نیز صادق است. قاضیان ما خواهند دانست که چنانچه تحت تأثیر ترحم و شفقت از مجرم حمایت کنند با قانون عدالت مخالفت کرده اند؛ قانونی که وضع شده است تا از طریق مجازات مجرم حرمت شخصیت فرد را حفظ کند. دادگاه جای آن نیست که قاضی عاطفه ی مهر و رأفت خود را آشکار سازد. او به اینجا آمده است تا حکم قانون را اجرا کند و بس، نه تمایلات نفسانی خود را. اگر قاضی عواطف و تمایلات خاصی دارد باید آنها در شؤون زندگی خصوصی خود به مرحله ی عمل درآورد، نه در صحنه ی قضاوت؛ چرا که در این جا مسأله مسأله ی تعلیم و ارشاد برای مصلحت حیات انسانی است.
کسانی که در دستگاه های قضایی کار می کنند در سن پنجاه و پنج سالگی از خدمت معاف خواهند شد. به دو دلیل: اولاً، افراد مسن با آرایی که آمیخته با جانبداری و طرفداری است خود گرفته اند و بدشواری می توانند از طبیعت خود دست بردارند و نظم نوین را بپذیرند. ثانیاً، معاف کردن آنها از خدمت به ما فرصت می دهد تا کارمندان را تغییر دهیم و عناصر جدیدی را که انعطاف پذیرتر و فرمانبردارتر هستند، انتخاب کنیم؛ زیرا هر انسانی که دوست دارد به کاری مشغول شود باید به اطاعت کردن، شایستگی خود نسبت به احراز آن شغل را به اثبات برساند.[14] به هر حال، ما قضات خود را از بین کسانی انتخاب خواهیم کرد که کاملاً می دانند وظیفه ی آنها مجازات مجرمین و اجرای قانون است نه پیروی از هوی و هوس های لیبرالیسم، که به زیان نظام تربیتی دولت تمام می شود. یعنی همان کاری که امروزه (قاضیان) گوییم می کنند. وانگهی پایان دادن به خدمت کارمندان یا تغییر آنها، خود به خود، اتحاد کارمندان را که همبستگی عقیدتی و صنفی آنها را به هم پیوند می دهد، از بین خواهد برد. این کار فایده ی دیگری هم دارد و آن این است که کلیه ی کارگزارن دولت را پایبند ادارات خود می کند؛ اداراتی که سرنوشت کارمندان به آن بسته است. نسل جوان قضات ما با گذراندن دوره های آموزشی که طی آن خواهند فهمید مماشات با مجرم غیر ممکن است، برای عهده دار شدن منصب قضا کاملاً آماده خواهند شد؛ زیرا در خلال این دوره ها برای آنها روشن خواهد شد که مماشات با خاطی به روابط میان مردم صدمه خواهد زد.
در حال حاضر، قاضیان گوییم به هنگام اظهار نظر پیرامون هر نوع جرمی از راه منحرف میشوند؛ زیرا فهم درستی از وظیفه خود ندارد. دلیلش هم این است که حکام گوییم در موقع انتخاب قاضیان اهمیتی به این نمی دهند که جان قاضی لبریز از عشق به بی طرفی باشد تا بتواند مسائل را به طور صحیح و حکیمانه ارزیابی کند.[15] همانطور که حیوانات بچه های خود را رها کنند که بروند و هر جا می خواهند بچرند، گوییم نیز با مسلط کردن کارمندان بر اداره های دولتی و کارها همین کار را می کنند و دست آنها را باز می گذارند که هر کار می خواهند انجام دهند. این است آن عاملی که حکومت های گوییم را به ویرانی می کشاند. حکام گوییم در واقع به دست خود و از طریق کارگزاران خود حکومت خویش را نابود می کنند.
اشکالی ندارد که ما از نتایج این کارها درس دیگری به نفع حکومت خود بگیریم.
ما لیبرالیسم را از کلیه ی مشاغل و منصب های مهم و حساس دور خواهیم کرد و با در نظر گرفتن همین مناصب تعلیم کارگزاران جدید و لازم برای دستگاه دولت صورت خواهد پذیرفت. این پست ها را فقط کسانی اشغال خواهند کرد که برای کار در دستگاه اداری آموزش دیده باشند. اگر از باب اعتراض گفته شود که بر کناری کارمندان قدیم از مشاغل به این شکل بار مالی به دوش خزانه ی دولت تحمیل می کند، جواب می دهم که اولاً، برای کارمندان اخراجی در مؤسسات خصوصی کار فراهم خواهیم آورد. ثانیاً، باید توجه شما را به این نکته جلب کنم که تمام پولهای دنیا در دست ما جمع خواهد شد و بنابراین، حکومت ما نباید نگران تحمل این هزینه ها باشد.
حکومت مطلقه ی ما در اجرای همه ی این امور بر اساس یک منطق به هم پیوسته و منسجم عمل خواهد کرد و لذا مردم اوامر قاطع ما را هر زمینه ای با کمال رضایت خواهند پذیرفت و اراده ی ما بدون برخورد با هیچ مانعی به سمت هدف خود پیش خواهد رفت. به هیچ گونه نارضایتی یا شکایتی بها نخواهیم داد، و در صورت بروز این گونه مسائل بلافاصله با اجرای مجازات شدید آن را سرکوب و ریشه کن خواهیم کرد.
حق تجدید نظر در احکام را ملغی کرده و آن را در اختیار خودمان و زیر نظر حاکم قرار خواهیم داد؛ زیرا نباید اجازه دهیم این فکر برای مردم پیش آید که ممکن است قضات ما که از طرف ما برای قضاوت منصوب شده اند، خطا کنند. در صورتی که قاضی حکم غلطی صادر کند ما، خود، قضیه را به مراجع عالی ارجاع می دهیم و در عین حال قاضی را شدیداً کیفر می دهیم تا درس عبرت گیرد و دیگر خطا نکند.
لازم است تکرار کنم که ما جریان امور در دستگاه اداری را کاملاً زیر نظر خواهیم داشت تا از لغزش ها در امان بمانیم و ملت که حق دارد از حکومت خوب و شایسته، خواهان کارمندی خوب و شایسته باشد، به حکومت ما اطمینان و پشت گرمی پیدا کند.
حکومت ما لباس سرپرستی پدرانه بر ملت را به تن خواهد کرد و این امر در شخص حاکم بزرگ (پادشاه) متبلور خواهد شد. ملت ما و رعایای ما این مهر پدری را در کلیه ی فعالیت های خود و در تمامی روابط مردمی فیمابین خود و روابط ملت و پادشاه خواهند دید. بدین ترتیب ایمان خواهند آورد که اگر می خواهند زندگی توأم با صلح و آرامش داشته باشند چاره ای ندارند جز این که به سایه ی این سرپرستی پدرانه درآیند و به فضایل حکومت اتوکراسی ما اعتراف و پادشاه را تا مرز پرستش، تجلیل و احترام کنند؛ بویژه زمانی که باور کنند که کارگزاران حکومت ما از هوی و هوس و آرای شخصی خود پیروی نمی کنند، بلکه مجریان اراده ی فرمانروای بزرگ هستند. همچنین، ملت خوشحال خواهد شد از این که می بیند ما به امور زندگی او سامان داده ایم و منافعش را رعایت کرده ایم و مثل یک پدر خردمند که سعی می کند فرزندانش را وظیفه شناس و فرمانبردار بار آورد با او رفتار کرده ایم. همه ی ملتها و نیز حکومتهای آنها از لحاظ میزان آگاهیشان بر اسرار حکومت ما، در طول تاریخ همچون کودکی نابالغ بوده اند.
همانطور که می دانید من حکومت فردی مطلقهی خودمان را بر دو اساس حق و وظیفه استوار می کنم. حق عبارت است از اجبار بر انجام وظیفه ای که حکومت به عنوان پدر ملت برای آنها تعیین کرده است. حق قوی از آن حکومت است چون با استفاده از آن بشریت به سمت نظامی که طبیعت مشخص کرده، یعنی نظام خضوع و اطاعت، پیش می برد. هر پدیده ای در این جهان در برابر یک قدرتی خاضع است. این خضوع یا در برابر انسان است یا در برابر اوضاع و شرایط و یا در برابر قدرت درونی خود آن پدیده. به هر حال در برابر یک قدرت مسلط خاضع است. به همین دلیل می گوییم که این قدرت مسلط که برای خیر و صلاح عموم است، ما خواهیم بود.
ما در قربانی کردن افرادی که با نظام موجود مخالفت می ورزند تردید نخواهیم کرد؛ زیرا مجازات بی رحمانه ی مخالف، به دیگران درس خواهد آموخت.
زمانی که پادشاه اسرائیل تاجی را که اروپا به او هدیه می کند بر سر مقدس خود گذاشت، پدر جهان خواهد شد. تعداد کسانی که به اقتضای مصلحت و از روی ناچاری قربانی شوند هرگز به اندازه ی کسانی نخواهد بود که در خلال سده های گذشته، به سبب حرصزدنهای حکومتهای گوییم برای هیچ و پوچ و رقابت آنها برای کسب جاه و جلال بیهوده، قربانی شده اند.
پادشاه ما با ملت خود در تماس دائم خواهد بود و برای آنها خطابه هایی ایراد خواهد کرد که همزمان در سراسر جهان منعکس و منتشر خواهد شد.
[1] خ.ت: با فراماسونهای گوییم که بیش از حد اطلاعات دارند و این زیادی اطلاعات برای سلامت ما زیان آور است، همین رفتار را در پیش خواهیم گرفت. همچنین فراماسونهایی را که به هر دلیلی بخشوده ایم در حال ترس همیشگی از تبعید باقی خواهیم گذاشت.
[2] خ.ت: چنین تدابیر و اقداماتی به ملتها خواهد فهماند که به قدرت ما نمی شود تجاوز کرد.
[3] Russian Autocracy
[4] نوسیوس کرنلیوس سولا یا سیلا، دیکتاتور روم باستان (از 136تا 79 ق.م) بود. وی ابتدا معاون ماریوس بود ولی بعد در ردیف رقیبان او درآمد. سولا مردی شجاع و مکار بود و به همین جهت او را «شیر- روباه» لقب داده بودند-م.
[5] خ.ت: بیشتر کسانی که وارد جمعیتهای سری می شوند ماجراجویانی هستند که می خواهند به هر نحو راه خود را در زندگی باز کنند و تمایلی به تلاش و رنج و زحمت ندارند. با وجود چنین مردمی به آسانی می توانیم اهداف خود را دنبال و کاری کنیم که دستگاه ما را به حرکت درآورند.
[6] خ.ت: زیرا ما هدف نهایی از هر کاری را می دانیم در حالی که گوییم بیشتر چیزهای مربوط به فراماسونری را نمی دانند و نمی توانند حتی نتایج نزدیک کارهایی را که می کنند، ببینند.
[7] Collectivism
[8] خ.ت: ما هرگز به قربانیان این گوییم حیوان اعتنا نکردیم. درست است که ما نیز شمار زیادی از ملت خود را قربانی کردیم اما اکنون مقام و موقعیتی در جهان به او داده ایم که قبلاً خواب رسیدن به آن را هم نمی دید. قربانیان ما- که بالنسبه کم هستند- ملت ما را از نابودی حفظ کردند.
[9] Superhuman Nature
[10] خ.ت: آنها (گوییم) حقیقت را فقط می بینند، اما آن را پیش بینی نمی کنند.
[11] خ.ت: ویژگی اصلی قوانین لزوم اطاعت از حکومت خواهد بود.
[12] خ.ت: سوء استفاده ی مردم- به استثنای حاکم- از قدرت کیفر بسیار شدیدی به همراه خواهد داشت، به طوری که دیگر هیچ کس تمایلی نشان نخواهد داد که قدرت خود را از طریق این کار تجربه کند.
[13] خ.ت: فردی که در برابر خطاهایش حتی بیش از حد لازم کیفر می بیند در واقع سربازی است که در میدان نبرد دستگاه اداری در راه حکومت و عقیده و قانون می میرد. این سه عنصر حتی به کسانی که ارابه ی جامه را هدایت می کنند و رهبری آن را به دست دارند اجازه نمی دهند که به خاطر منافع شخصی از جاده ی اصلی منحرف شوند.
[14] خ.ت: زیرا هر فردی که خواهان حفظ منصب خویش است باید برای تضمین آن کورکورانه از ما اطاعت کند.
[15] خ.ت: و نیز به این دلیل ساده که حکام وقتی قضات را تعیین می کنند به آنها فشار نمی آورند و تأکید نمی کنند که وظیفه ی خودشان را بفهمند.