مهدی عظیمی میرآبادی

سایت شخصی

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

مهدی عظیمی میرآبادی

سایت شخصی

مهدی عظیمی میرآبادی

بسم الله الرحمن الرحیم(1)
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (2)
الرَّحْمـنِ الرَّحِیمِ (3)
مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ (4)
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ (5)
اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ (6)
صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ (7)

آخرین نظرات
راست و دروغ رسانه ها

۴۱ مطلب با موضوع «سیاست» ثبت شده است

پروتکل نوزدهم

ما گرچه اجازه نخواهیم داد که افراد خودسرانه امور سیاسی را بازیچه‌ی خود قرار دهند، اما از طرف دیگر ارائه‌ی هرگونه یادداشت، عریضه و پیشنهاد به حکومت را تشویق خواهیم کرد و حکومت همه‌ی اینها و طرح‌های گوناگون آنها را که به بهبود حال ملت می‌انجامد مورد بررسی قرار خواهد داد. فایده‌ی این کار این است که افکار ملت و کاستی‌ها و تمایلات او را برای ما آشکار می‌سازد. در هر حال، ما با مطالب پیشنهادی برخورد فعال می‌کنیم. به این صورت که اگر خوب و بجا باشند آنها را می‌پذیریم و به کار می‌بندیم و اگر قانع کننده نباشند با بیان این دلیل که پیشنهادها سست و مبتنی بر تصوری کوته‌بینانه از امور است، آنها را رد می‌کنیم.

به راه انداختن آشوب و فتنه، در واقع همچون پارس کردن توله سگی در برابر فیل است؛ زیرا پارس کردن به حکومتی که از یک نظام استوار و پلیس هوشیار برخوردار می باشد[1] دلیل بر آن است که پارس کننده یا میزان توانایی و قدرت خود را درک نمی کند و یا نمی داند فیلی که به او پارس می کند چیست. کافی است که به اشاره ی ما این فیل، با یک نمونه ی صحیح، قدرت خود را نشان دهد، آن گاه خواهید دید که چگونه سگ ها از عوعو کردن باز می ایستند و به محض دیدن فیل در برابر او دم می جنبانند.

برای آن که افسر شجاعت و قهرمانی را از سر مجرم سیاسی برداریم او را در ردیف دزدها، جنایتکاران، آدمکشان و دیگر مرتکبان پست ترین و شنیع ترین جنایات، محاکمه خواهیم کرد. بدین ترتیب، موضوع برای افکار عمومی مبهم می گردد و حقیقت این مردی که تا دیروز برای آنها خوشنام بود و ناگهان امروز او را متهم به جرایمی این چنین می بینند، بر آنها مشتبه می شود و با دیده ی حقارت به او می نگرند و رهایش می کنند.[2]

تاکنون ما نهایت سعی خود را به کار بردیم و فکر می کنیم موفق نیز شده ایم تا دریافتیم که گوییم توانایی به راه انداختن آشوب را ندارند. برای رسیدن به این هدف، مطبوعات، تریبون های عمومی و بویژه کتاب های درسی همچون کتب تاریخی را که با وسواس زیاد نوشته شده اند به استخدام گرفتیم و در آنها به طور ضمنی، و نه مستقیم و بی پرده، از شهادت و ارزش آن ستایش کردیم. اینها چیزهایی است که اهمیت و ارزش شهادت به اصطلاح در راه مصالح ملت را بالا می برد. نتیجه ی این عمل ما این شد که شمار آزادیخواهان گوییم فزونی گرفت و هزار هزار به ما پیوستند و به صفوف چهارپایان ما ملحق شدند.



[1] خ.ت: زیرا در حکومتی که از نظر اجتماعی، نه از نظر پلیسی، بخوبی سازمان یافته است، پارس کردن سگ به فیلی مشکلی ایجاد نمی کند.

[2] خ.ت: محاکمه خواهیم کرد. در این صورت افکار عمومی به جرایم سیاسی با همان دیدی نگاه خواهد کرد که به جرایم عادی می نگرد، و داغ رسوایی و ننگی را که بر پیشانی مجرمان عادی می زند بر پیشانی مجرمان سیاسی نیز خواهد زد.

پروتکل هجدهم

هرگاه مصالح ما اقتضا کند که دفاع سری خود را با اتخاذ تدابیر خشن و بی‌رحمانه (که این خطرناک‌ترین سم برای هیبت حکومت است) تقویت کنیم، به وسیله‌ی تعدادی از سخنرانان زبان‌آور، عوامل وقوع بی‌نظمی و پیدایی مظاهر خشم و نارضایی مردم را در جامعه به وجود می آوریم. عده زیادی از مردم که فریب حرف را می خورند، دور این سخنرانان جمع شده به دنبال آنها راه خواهند افتاد و ما حالت هیجان عمومی را بهانه قرار داده، از طریق مزدوران خود که فرمانبردار ما هستند و در دستگاه پلیس حکومت های گوییم کار می کنند به خانه ها و منازل هجوم برده دست به تفتیش و مصادره می زنیم، مردم را بازجویی می کنیم و آنها را تحت نظر می گیریم و آزادی هایشان را محدود می سازیم، و بدین ترتیب ترس و نگرانی بر همه جا سایه افکن می شود.

از آن جا که بیشتر توطئه چینان ذاتاً برای این کار آمادگی دارند و صرف اقدام به این عمل را برای خود شأن و مرتبتی می دانند و به آن عشق می ورزند، ما هم جلو آنها را باز خواهیم گذاشت و به هیچ رو مزاحمشان نخواهیم شد، چنان که گویی اصلاً بین ما و آنها رابطه ای نیست. منتها در میان آنها جاسوس های مخفی می گماریم تا به وسیله ی آنها توطئه ها برملا شود. لازم است بدانیم که هر چه کشف توطئه های ضد حکومتی فزونی یابد، از هیبت و اقتدار حکومت کاسته می شود؛ زیرا مردم کشف این توطئه ها را نشانگر ضعف حکومت تلقی می کنند و دلیل آن را در موضع گیری ها و ناتوانی ابزار کار او می بینند. بدتر از این، فکر می کنند که حکومت، مردم را در کام ستم فرو برده و این خود، مؤثرترین عامل در ویرانی آن است. شما می دانید که ما از طریق ترورهای متعدد سلاطین گوییم به دست عمال خود که همچون گوسفند براحتی رام می شوند و هر چه بگویی اطاعت می کنند، فقط به این شرط که از آن ها تمجید، و در برابر مردم به عنوان قهرمانان جهان سیاست از آنها یاد شود هیبت این سلاطین را درهم شکستیم و با این کار حکومتگران را مجبور کرده ایم که با اتخاذ تدابیر دفاعی علنی، که در واقع جزء اسرار حکومت است، به ضعف خود اعتراف کند و این خود کلید فروپاشی قدرت و حکومت است.

کار محافظت از حکام ما را گروه بسیار کوچکی از نیروهای گارد[1] به عهده خواهد گرفت؛ زیرا ما به هیچ رو، حتی در ذهن خود هم قبول نمی‌کنیم که ممکن است توطئه‌ی کثیفی بر ضد یکی از آنها صورت گیرد و او نتواند شخصاً آن را کشف و خنثی کند. ما حتی احتمال این را که فرمان‌روا در یک چنین وضعیتی شکست بخورد، نمی پذیریم؛ چون اگر این احتمال را بپذیریم همان‌طور که گوییم معمولاً این احتمال را در مورد حکام خودشان می پذیرند معنایش خود به خود و به نظر ما صدور حکم اعدام است، حکمی که اگر بی درنگ دامنگیر شخص حکمران ما نشود ناگزیر در آینده ای نزدیک دامن خاندان او را خواهد گرفت.

رعایت ظواهر، اقتضا می کند که پادشاه ما قدرت خود را فقط در راه خیر و مصلحت ملت به کار گیرد و به هیچ وجه حق ندارد در پی سودجویی برای خود یا خاندانش باشد. این رفتار درست مقام و منزلت او را تا سر حد تقدس در چشم مردم بالا می‌برد؛ زیرا پی می برند که رفاه جمعی و فردی آنها منوط به تقویت و تحکیم این نظام است.

تدابیر دفاعی علنی نشانگر ضعف درونی دستگاه حکومت است.[2]

هر زمان که پادشاه ما به میان مردم برود جمعیت انبوهی از زن و مرد، که ظاهراً از توده‌ی مردم هستند و آمده‌اند تا پادشاه را از نزدیک ببینند (اما در حقیقت محافظ او می‌باشند)، به صورت دایره‌هایی تو در تو پیرامون او را خواهند گرفت، به طوری که به نظر می‌رسد این یک حرکت خودجوش مردمی است. سایر افراد ملت در پشت سر این حلقه‌های جمعیت قرار خواهند گرفت. اگر توده‌ها به جلو هجوم بیاورند، این حلقه‌ها برای حفظ نظم، آنها را به عقب خواهند راند. چنان‌چه یکی از مردم سعی کند صفوف جمعیت را بشکافد تا خود را به پادشاه برساند و نامه‌ای را به دست او بدهد کسانی که در دایره‌ی نزدیک به پادشاه قرار دارند نامه را از او خواهند گرفت و در برابر چشم همه‌ی مردم آن را به پادشاه خواهند داد، تا مردم مطمئن شوند که نامه‌های آنها به دست پادشاه می‌رسد و او شخصاً آنها را می‌بیند و به کس دیگری واگذار نمی‌کند. اصولاً شعار قدرت و حضور آشکار و همیشگی آن در اذهان مردم مستلزم این است که مردم وقتی می‌گویند: «کاش پادشاه از این مسأله مطلع شود. یا کاش این موضوع به گوش پادشاه برسد!!» بتوانند به تقاضای این چنینی خود دست یابند.

اگر سیستم دفاعی سری به صورت رسمی و آشکار درآید، آن هیبت اقتدار مرموز حکومت از بین می‌رود، و در نتیجه هر آدمکشی وقاحت و سبکسری را به آن‌جا می رساند که خود را از محافظان پادشاه قوی‌تر به شمار آورد و سعی کند قدرت خویش را به منصه‌ی ظهور برساند؛ لذا در انتظار فرا رسیدن لحظه‌ای می‌نشیند که به طعمه‌ی خویش حمله برد و به خواسته‌ی خود دست یابد.

ما پیش از این گوییم را به پیمودن روش دیگری وادار می‌کردیم، و به کمک همین روش توانستیم سرانجام اتخاذ تدابیر دفاعی علنی را که اکنون گوییم به آن رسیده‌اند، ببینیم.

در حکومت ما با جنایتکاران و مجرمان مدارا نخواهد شد. آنها را به محض سوء ظن بازداشت خواهیم کرد. ترس از افتادن در ورطه‌ی یک قانون مبهم به هیچ وجه نباید اجازه دهد که متهم به جرم سیاسی یا هر جرم کوچک دیگری فرصت فرار از مجازات را پیدا کند؛ زیرا این جا، جای مدارا و ترحم نیست. در عین حال اگر موردی پیش بیاید که به دلیل تأویل و تفسیرهای کشدار یک نکته لازم باشد اجازه ی تجدید نظر در انگیزه های جرم داده شود این کار خواهد شد و این حداکثر کاری است که می توان کرد؛ اما با مجرمین سیاسی هرگز نباید برخورد مسامحه آمیز کرد. اینها خود را گرفتار مسائلی کرده اند که احدی جز دستگاه حاکمه از رموز و اسرار آنها آگاه نیست، و البته هر حکومتی نیز قادر به درک درست اسرار سیاست واقعی نمی باشد.



[1] خ.ت: پادشاه ما به وسیله یک گارد کاملاً سری محافظت خواهد شد؛ چون ما هرگز به احدی نخواهیم داد که فکر کند حاکم ما شخصاً از عهده ی خنثی کردن توطئه علیه خویش بر نمی آید، و لذا از ترس ناچار می شود خود را از دسترس این توطئه ها دور نگه دارد؛ زیرا اگر اجازه بروز چنین تفکری را بدهیم تفکری که در میان گوییم حاکم است سند مرگ پادشاه خود را امضا کرده ایم، و این مرگ اگر به سراغ شخص پادشاه نباید یقیناً به سراغ سلسله و دودمان او خواهد رفت.

[2] خ.ت: محافظت علنی از پادشاه برابر است با اعتراف به ناتوانی و ضعف قدرت او.

پروتکل هفدهم

اصولاً کار وکالت، افرادی خون‌سرد، سنگدل، لجوج و پست بار می‌آورد. کسانی که به این حرفه می‌پردازند تمام همّ و غمشان این است که به یکی از نکات کشدار و مبهم قانون بچسبند و مدت‌ها دور آن بچرخند. هر حق و باطلی را تجویز می‌کنند تا محملی برای دیدگاه خودشان در دفاع از موکل خویش پیدا کنند، نه این‌که به مصالح عمومی که برای جامعه اهمیت دارد خدمت نمایند. آن‌ها برای رسیدن به این هدف خود حاضرند دست به هر عمل خلافی بزنند. سعی می‌کنند به هر قیمتی شده است و با تمسک به هر نکته‌ی ریز و کوچکی در مواد قانون متهم را تبرئه و آزاد کنند، و بدین‌سان شکوه عدالت را به بازی می‌گیرند. همین عامل ما را بر آن می‌دارد تا حرفه‌ی این افراد را در چهارچوب تنگی قرار دهیم؛ چهارچوبی که موجب کنترل این حرفه و حفظ کرامت آن می‌شود و آن‌را در جایگاه قوه‌ی اجرائیه می‌گذارد. این کار به خاطر مصلحت عمومی صورت می‌گیرد. وکلای مدافع (همچون قاضیان) از حق تماس با طرفین دعوی[1] محروم و منع خواهند شد. آنها موظفند کاری را که دادگاه برایشان تعیین و مشخص می‌کند، انجام دهند. آنچه را دادگاه در اختیار آنها می‌گذارد مطالعه و بررسی می‌کنند و بر اساس آن گزارش‌های مستند به مدارک قطعی را تهیه می‌نمایند و آن‌گاه، پس از استنطاق دادگاه از متهم درباره‌ی وقایع ملموس دعوی، به دفاع از موکل خود می‌پردازند. حق‌الوکاله بر اساس زحماتی که وکیل مدافع متحمل شده است پرداخت خواهد شد، نه با توجه به ارزش دفاعی که کرده است. این روش موجب می‌شود که وکیل مدافع در تهیه‌ی دفاعیات و توضیحات خود فقط مصلحت عدالت را در نظر بگیرد و لذا او در این کفه‌ی ترازوی عدالت همچون دستیاری برای دادستان کل در آن کفه‌ی دیگر خواهد بود. این اقدامات همچنین سبب می‌شود که رسیدگی‌های قضایی زمان کمتری را به خود اختصاص دهد و حرفه‌ی دفاع بر اساس پایه‌هایی آبرومند و بدون غرض‌ورزی و انحراف از مسیر عدالت استوار شود. در این صورت انگیزه‌ی وکیل مدافع در دفاع از موکل خود نه سودجویی او که الهام وجدان پاک خواهد بود. این روش همچنین به فساد ناشی از سازش و تبانی وکلای مدافع که امروزه ما شاهد آن هستیم و نتیجه‌اش همراهی وکلای مدافع با آن طرفی است که سود بیشتری به جیب آن‌ها سرازیر می‌کند، خاتمه خواهد داد.

ما در گذشته تلاش کرده‌ایم تا نفوذ روحانیون گوییم را از بین ببریم و آنها را از چشم مردم بیندازیم. هدف ما از این کار لطمه زدن به رسالت آن‌هاست؛ رسالتی که ممکن بود همواره سدّ راه ما شود. در حال حاضر این نفوذ روز به روز رو به کاهش می‌رود.

هم اکنون آزادی وجدان[2] در همه جا حاکم است و ما تا فروپاشی کامل مسیحیت چند سالی بیشتر فاصله نداریم. در برخورد با ادیان دیگر با دشواری کمتری مواجه خواهیم شد، اما صحبت کردن راجع به آنها فعلاً زود است. ما حلقه را بر روحانیت و روحانیون تنگ خواهیم کرد تا از این طریق دامنه‌ی نفوذ آنها جمع شود و در مقایسه با موفقیت‌های گذشته آن‌ها سیر قهقرایی بپیماید.

وقتی زمان نابودی دربار پاپ فرا رسد انگشتان یک دست نامرئی آشکار خواهد شد و به مردم اشاره خواهد کرد که پیش به سوی این دربار. اما وقتی ملت‌ها به دربار پاپ یورش بردند ما تحت پوشش دفاع از آن و جلوگیری از خونریزی به سوی این دربار خواهیم شتافت و با این بازی دست‌های خود را در شکم آن فرو خواهیم برد و تا زمانی که قوای آن کاملاً متلاشی نشود و از حرکت باز نایستد، آنها را بیرون نخواهیم کشید.

آن‌گاه پادشاه یهود پاپ حقیقی سراسر جهان و پاتریاک کلیسای بین‌المللی خواهد شد.

در خلال این دوره که مشغول آموزش سنت‌ها و باورهای نوین مذهبی، به عنوان مقدمه‌ای برای رسیدن به دین ما، به جوانان هستیم، هرگز علیه کلیساهای فعلی اقدام آشکاری نخواهیم کرد، بلکه به مبارزه‌ی با آن‌ها، از طریق حملات ویرانگر انتقادی که به اختلاف و تفرقه می‌انجامد، بسنده خواهیم کرد.

به طور کلی مطلبی که فعلاً می‌توان گفت این است که مطبوعات امروز ما باید به حملات انتقادی گزنده خود به کارهای دولت‌ها، ادیان و اشتباهات و نقاط ضعف گوییم ادامه دهند. لحن این حملات باید بی‌نهایت شدید و بدور از آداب معمول در نامه‌نگاری‌ها باشد تا تمامی وسایل در تضعیف و درهم شکستن ابهت و نفوذ این عناصر دست به دست هم دهند. تنها کسانی که از عهده‌ی این روش بخوبی برمی‌آیند مردان نابغه‌ی قبیله‌ی با استعداد ما هستند و بس.

سلطنت ما از خدایی ویشنو[3] که صورت الوهیت در او تجسم یافته است، دفاع خواهد کرد. ما با صد دست خود کلیه‌ی مهارهای دستگاه حیات اجتماعی را در اختیار خواهیم گرفت[4] و با چشم‌های خود، بدون کمک گرفتن از پلیس رسمی، همه‌ی زوایا و خفایا را خواهیم دید؛ چون ما به این پلیس نیازی نداریم؛ زیرا با وجود آن‌که حق دخالت دارد و این سلاحی است که خود ما او را به آن مجهز کرده‌ایم تا در بین گوییم فعالیت کند، به دلیل آن‌که به صورت مانعی در راه حکومت‌ها درآمده است کارش مناسب حال ما نیست. برنامه‌های ما حکم می‌کند که یک سوم مردم جاسوسی دو سوم دیگر را بکنند. این جاسوسی برخاسته از احساس وظیفه و براساس خدمت داوطلبانه در راه حکومت می‌باشد. بنابراین، جاسوسی و خبرکشی نه یک کار شرم آور، که فضیلت و امتیاز خواهد بود، و چنان‌چه کسی در این‌باره زبان به سرزنش و دشنام بگشاید کیفرش را خواهد چشید تا عزت و احترام جاسوسی حفظ شود.[5]

ما جاسوسان خود را از بین طبقات بالا و پایین جامعه، اداری‌های عیاش و خوشگذران، روزنامه‌نگاران، نویسندگان، ناشران، کتابفروشان، کارمندان دوایر و دواوین، افرادی که از طریق داد و ستد و خرید و فروش با توده‌ی مردم ارتباط زیاد دارند، کارگران، رانندگان، خدمتکاران و غیره انتخاب خواهیم کرد. این افراد درست مثل پلیس بدون قدرت هستند: حق هیچ‌گونه اقدامی در رابطه با موضوعات گزارش‌های خود ندارند و در این زمینه مطلقاً فاقد صلاحیت می‌باشند. آنها فقط موظفند ببینند و بشنوند و دیده‌ها و شنیده‌های خود را گزارش دهند. اطمینان از درستی این گزارش‌ها و دستگیری وظیفه‌ی گروهی مسؤول و ماهر از افسران پلیس خواهد بود و مسؤولیت اجرای اوامر دستگیری را نیز نیروهای ژاندارمری و پلیس شهری به عهده خواهند داشت. چنان‌چه کسی در رابطه با مسائل حکومت مخالفتی را ببیند و آن را به اطلاع دولت نرساند به مخفی نگه‌داشتن اطلاعاتی که لازم است به حکومت گزارش دهد متهم و در صورت ثابت شدن این اتهام به مجازات محکوم خواهد شد.

همان‌طور که امروز برادران ما، با احساس این نکته که مسؤولند و در صورت اهمال و تقصیر باید شدیداً حساب پس دهند، مکلفند اگر در بین خویشاوندان و نزدیکان خود شنیدند کسی از دین یهود برگشته و یا قصد اغتشاش علیه هیأت قباله[6] [کابالا] را دارد و یا به آن تهمت می‌زند جریان امر را به این هیأت گزارش دهند، در زمان برقراری حکومت علنی و عالمگیر نیز وضع به همین منوال خواهد بود و همه‌ی رعایای ما، بدون استثنا، وظیفه خواهند داشت که با این کار به دولت خدمت کنند.

یک چنین تشکیلاتی می‌تواند با سوء استفاده از قدرت، قانون‌شکنی، رشوه‌خواری و دیگر مفاسدی که ما خود به توصیه‌ی دانشمندان‌مان، از طریق نظریات حقوق بشر پیشرفته، در بین گوییم رواج داده‌ایم مبارزه کند. اکنون باید پرسید: ما چگونه و به چه وسیله توانستیم عوامل ایجاد بی‌نظمی و اختلال در حکومت‌های گوییم را خلق کنیم؟ یکی از این عوامل که مؤثر بود استفاده از مزدوران و جاسوسان است. ما این عده را به بهانه‌ی این که وظیفه‌شان اعاده‌ی نظم و حق است، می‌آوریم و آنها با استفاده از پست‌های مناسبی که در اختیارشان گذاشته‌ایم عوامل اغتشاش و آتش‌افروزی را فراهم می‌آورند و با به کار گرفتن بدترین خصلت‌های خویش، یعنی خوی ویرانگری، عناد، غرور، استفاده‌ی غیر مسئوولانه از قدرت و بدتر از همه‌ی اینها خودکشی در راه پول، در این زمینه وارد عمل می‌شوند.



[1] خ.ت: حق تماس با موکلین خود.

 

[2] خ.ت: آزادی عقیده.

[3] ویشنو (Wishnu) دومین خدا از خدایان سه گانه ی هند است، اولین خدا «برهما» با خدای خلقت است. دومین خدا «ویشنو» یا خدای حیات و حافظ کل است و سومین خدا «شیوا» است که خدای مرگ و مهلک کل می باشد. خصوصیت ویشنو این است که دستهای باز فراوانی دارد.

[4] خ.ت: حکومت ما همچون خدای هند، ویشنو، صدها دست خواهد داشت و هر دستش یک چرخ از دستگاه اجتماعی را در اختیار خواهد گرفت.

[5] خ.ت: امتیاز خواهد بود. از طرف دیگر کسانی که گزارشهای دروغ بدهند بشدت مجازات خواهند شد تا درس عبرتی شود برای دیگر گزارشگران که از مصونیت خود سوء استفاده نکنند.

[6] قباله یا قبله یا قبالا و یا قبّالا یک واژه ی قدیمی عبری است به معنای سری که حدود نوزده قرن از عمر آن می گذرد. امروزه این کلمه به معنای زیر به کار می رود:

1- معنای ظاهری آن در نزد یهود عبارت است از «تصوف» یهودی.

2- اما چنان که خواهیم دید در واقع و حقیقت امر، «تصوف» پوششی است. باری مخفی نگه داشتن ماهیت وحشتناک سری آن و گمراه کردن اذهان.

3- قبالا مخفی ترین، قدیمی ترین، ناشناخته ترین و مستورترین سازمان دانشوران صهیون است. قبالا بزرگترین لانه ی این دانشوران است، و اینان فرزندان جانباز در راه آن هستند. بنابراین، محور اصلی «یهودیت جهانی» قبالاست.

4- قبالا مکان شناخته شده ای ندارد و با زمان حرکت می کند. «فراماسونری یهودیت جهانی» یکی از ابزارهای این تشکیلات است و «دانشوران صهیون» مجریان نامه ی آن. چرا که این سازمان از دانشوران صهیون است و دانشوران صهیون از آن.

5- خواننده ی رمانهای اروپایی معمولاً نام «قبالا» و «کهال» را همراه با توطئه های بسیار پیچیده مشاهده می کند. این نام با ابهام آغاز می شود و با ابهام و پیچیدگی پایان می پذیرد.

6- قبالا در نظر «دانشوران صهیون» قدرتی است بالاتر از هر قدرت دیگری و دستور قتل و ترور و تخریب را صادر می کند. بزرگترین صحنه ی نمایش آن روسیه ی تزاری بود، و بعد از 1918 به دست صهیونیستهای پیرو عقیده ی «تجمع و یورش» سرو کله ی آن در فلسطین پیدا شد.

7- در بین نویسندگان و مورخان معاصر عرب کسی را سراغ نداریم که به مسأله ی «قبالا» پرداخته باشد. حتی مورخ خوشنام، جرجی زیدان، نیز در کتابهای خود بویژه در داستان فتح اندلس که در آن از فعالیتهای پنهان و شیوه های سری یهود در اسپانیا و تظاهرشان به مسیحیت مفصلاً سخن می گوید، چیزی از «قبالا» نمی گوید.

8- کتابچه ی 122 صفحه ای شیعه المسونیین، چاپ «مطعبه الاباء المرسلین الیسوعیین»، بیروت 1885، تا حد زیاید نقاب از رسواییهای فراماسونری یهودیت برمی دارد، اما هیچ نامی از «قبالا» نمی برد.

9- ظاهراً معنای تحت اللفظی و لغوی «قبالا» قبول و دریافت و گرفتن است و اینها همه به معنای تلقین و تلقن می باشد.

10- شاید میان این کلمه ی عبری و فعل «قبل» در عربی ارتباط ریشه ای وجود داشته باشد. از جمله مصادر این فعل عربی «قباله» و «قباله» است. برای توضیح مطلب مثالی می آوریم: مثلاً فلان شخص ملتزم می شود که کاری را انجام دهد یا وامی را بپردازد. در این جا انجام مورد التزام «قباله» است و تعهدنامه یا سند کتبی التزام «قباله». «قباله» نیز داریم که به معنای مقابل و روبه روست. مثلاً می گوییم: جلست قبالته (= روبه روی او نشستم). هیچ کدام از اینها با «قباله ی» عبری ارتباط ندارد. از فعل «قبل» و گونه های مزید آن مصادر و اسامی چندی به چشم می خورد که در فرهنگنامه ها آمده اند و این جا محل ذکر آن ها نیست.

11- در فرهنگ انگلیسی عربی معانی عجیبی از «قبالا» می بینیم. این واژه هم با «باء» مخفف نوشته شده و هم با «باء» مشدد: Cabbala,Cabala,Cabal اسم فاعل آن Cabbaler، مصدر جعلی اش. Cabbalism و نسبت به آن: Cabbalistical, Cabbalistic, Cabbalist. اولین معنای نخستین واژه، Cabal، عبارت است از یک باند سری چند نفره که برای هدفی پنهان دسیسه می چینند و نقشه می ریزند. از این کلمه فعل لازم «پنهانی توطئه چید» را به کار می برند. پس، کلمه ی «قبله» به معنای تصوف یهودی برای سرپوش نهادن است.

12- این «تصوف» همان تعالیم سری مکیده شده از تلمود است و به عقیده ی یهود، تعالیم تلمود همان اسرار شفاهیی است که موسی به هفتاد نفر از بنی اسرائیل و برادرش هارون و یوشع بن نون سپرد و سپس این اسرار از گروهی به گروه دیگر منتقل شد: از یوشع به «داوران» از داوران به «انبیاء» (بعد از داود و سلیمان) و از انبیاء به انجمن «سنهدرین» و از این انجمن به گردآورندگان تلمود در قرن اول و دوم میلادی رسید و از تلمود تعالیم «قبالا» سربرداشت. پیروان قبالا در هر عصری تا به امروز همان «دانشوران صهیون» بوده و هستند.

13- از این رو، ما که درصدد ارائه ی بحثی مستوفا پیرامون «دانشوران صهیون» هستیم بر آن شدیم تا نهایت کوشش خود را در افشای «قبالا» به کار گیریم. زیرا اگر خواننده از کنه «قبالا» آگاه نشود، همچون خواننده ی رمانهای غربی، در حالتی از ابهام و گیجی می ماند. پروتکل ها مخصوص این نوشته نشده است که در میان یهود پخش شود بلکه هدف از نوشتن آنها تدوین یک دستورالعمل برای چند صد تن از «دانشوران» است. به همین دلیل پروتکل هفدهم نام «قبالا» را بی پروا می برد، چه، در روزی که پروتکلها نوشته می شد نمی دانست که بزودی روزی برای جهانیان برملا خواهد شد، در صورتی که حتی به آن روز هم نکشید بلکه در همان لحظه ی تولدش برای جهان فاش شد.

پروتکل شانزدهم

برای آن که تمام نیروهایی را که در راه به وجود آوردن هماهنگی فکری و همبستگی اجتماعی کار می کنند بجز نیروی خود ما از بین ببریم، باید نخستین حلقه های این زنجیره، یعنی دانشگاه ها را از هم بگسلیم. راهش هم این است که روش های آموزش را از اساس خراب کنیم و آنها را در قالب روش های نو با سمت و سویی جدید بریزیم. استادان و دست اندرکاران مشاغل آموزشی بر طبق برنامه های سری و عملی ما به گونه ای مطلوب تربیت شده و دست و پای آنها به وسیله ی این برنامه ها محکم بسته خواهد شد تا هیچ کدامشان نتوانند به اندازه ی تار مویی از آنها تخطی کنند. در انتخاب و گزینش آنها نهایت دقت به خرج داده خواهد شد تا وقتی مشغول کار شدند تکیه گاهشان حکومت باشد و هرگز نتوانند خود را از آن جدا کنند.

تعلیم قانون اساسی حکومت[1] و تمام مسائل مربوط به آن و مسائل سیاسی را از مواد آموزش دانشگاهی حذف خواهیم کرد، و آموزش این موضوعات منحصر و محدود به چند ده نفری خواهد شد که از بین دانشجویان باهوش انتخاب می شوند. بدین ترتیب، دانشگاه ها نخواهند توانست هر سال گروه گروه جوانان را مخنثی را تحویل دنیا دهند که احمقانه در صدد اختراع برنامه های قانونی و ریختن طرحهای خیالی و پا در هوا برمی آیند و چنان در اطراف آنها پایکوبی می کند که گویی روی صحنه ی نمایش کمدی یا تراژدی هستند و مشغول بحث از موضوعاتی می شوند که حتی پدران آنها هم نتوانسته اند آنها را بفهمند.

شناخت نادرست مردم از حکومت و مسائل مربوط به آن نتیجه ای جز ظهور افکار خیال پردازانه و اتوپیایی و تباه کردن آنها ندارد. شما براحتی می توانید نمونه ی این را در نتایج آموزشی که امروز در جهان در بین گوییم رایج است، مشاهده کنید.[2] به همین دلیل، ما وظیفه داریم که گوییم را به جایگاه آموزشی دیگری منتقل کنیم که در آن تمامی مبانی و قواعد و اصولی را که نظام و بنیاد اجتماعی آنها را کاملاً نابود می کند، فرا گیرند. اما زمانی که ما خود زمام حکومت و قدرت را به دست گرفتیم، کلیه ی موادی را که ممکن است افکار جوانان را دگرگون و بی تاب کند از برنامه های آموزشی حذف کرده، جوانان را طوری بار خواهد آورد که فرمانبردار حکومت و دوستدار حاکم باشند و حکومت او را خانه ی امید خود در برقراری محیط صلح و آرامش ببینند.

تدریس ادبیات و هنرهای کلاسیک (دوره ی یونانی ها و رومی ها) و نیز تدریس تاریخ گذشته را که نمونه های آن نشان می دهد زیانش بیش از سود آن می باشد، حذف و به جای آنها تدریس برنامه های آینده را خواهیم گذاشت. تمام حوادث مربوط به سده های گذشته را که به نفع ما نیستند از اذهان گوییم خواهیم زدود و فقط آنهایی را باقی خواهیم گذاشت که مبین لغزش ها و اشتباهات حکومت های گوییم می باشند. تدریس اصول زندگی عملی و وظیفه ی مردم در قبال نظام و در روابط میان یکدیگر در صدر برنامه های نوین آموزشی خواهد بود. در نظام آموزشی آینده از تدریس نمونه هایی که بیانگر انانیت و انحراف هستند و بذر شرارت و تجاوز را می افشانند اجتناب خواهیم کرد و تعلیم عناصر تهذیب و اصلاح مورد عنایت قرار خواهد گرفت. برنامه های آموزشی به گونه ای تنظیم خواهد شد که هر یک از آنها به مرحله ی سنی خاصی مربوط شود. هرگز نخواهیم گذاشت آموزش به شیوه ای همانند و با خصوصیتی هماهنگ پیش رود. این مسأله بسیار مهم است و در نظر ما مقام اول را دارد.

قواعد مربوط به هر یک از مراحل سنی به طور مشخص کنترل و برای هر کدام آنها حرفه ای در خور و متناسب با زندگی ایشان تعیین خواهد شد. فقط افراد نابغه که همیشه بوده و خواهند بود به علت هوش سرشار و نبوغی که دارند می توانند از مرز این مراحل در صحنه ی زندگی بگذرند، اما بدبختی این شخصیت های تابناک و درخشان این است که رفقا و همراهانش افرادی کودن و بی استعداد هستند، و لذا این تیره بختان سعی می کنند با کسانی که برتر از آنها هستند و به حکم فطرت یا لیاقت در انجام دقیق و متقن کارها برایشان امتیاز دارند رقابت کنند. شما، خود می دانید که به سبب جهل گوییم نسبت به این موضوع چه بدبختی ها و مصیبت هایی به سر آنها آمده است.[3]

کسی که متصدی حکومت می شود و می خواهد در دل مردم کاملاً جا باز کند و تصویر زیبا و خوبی از خود در ذهن های آنها داشته باشد، باید تا زمانی که بر سر کار است به هر وسیله ای، چه از طریق مدارس و چه در میادین عمومی، مقاصد و کارها و فعالیت های خود را که موجبات رفاه ملت را فراهم می آورد به آگاهی آنها برساند.

ما هر نوع آموزش خصوصی و آزاد را از بین خواهیم برد؛ زیرا دانش آموزان، در هر مرحله ی آموزشی، حق خواهند داشت با والدین و خانواده ی خود در اماکن عمومی، همچون باشگاه ها، جمع شوند. در این اجتماعات که در ایام تعطیلی برگزار می شود، استادان درباره ی روابط انسانی و قوانینی با ارائه ی شواهد و نمونه ها و درباره ی قید و بندهای ناشی از روابط ناخودآگاه مردم با یکدیگر و بالاخره فلسفه ی نظریات جدیدی[4] که هنوز برای جهانیان آشکار نشده اند، به ایراد خطابه و سخنرانی خواهند پرداخت. ما ارزش این نظریات را تا آن جا بالا خواهیم برد که اهمیت و اعتبار عقاید دینی را پیدا کنند. ما این کار را در مرحله ی انتقال به سمت دستیابی نهایی به دین خویش انجام خواهیم داد.[5]

اکنون که از معرفی برنامه های عملی خود برای زمان حال و آینده فراغت حاصل کردم فشرده ای از مبانی این نظریات را برای شما بازگو می کنم. به طور خلاصه، ما از تجربه ی چندین قرنه، به این نکته پی می بریم که ملت همواره براساس آراء و افکار زندگی می کند و به وسیله ی آنها مسیر خود را می پیماید و این آراء را از طریق آموزش در طول مراحل زندگی خود فرا می گیرد. روش ها و طرق این آموزش مختلف است و ما به وسیله ی این اختلاف روش ها تمام آثار گذشته را از میان برخواهیم داشت و آموزش را در انحصار خود خواهیم گرفت و در نتیجه سر رشته ی هرگونه فکر مستقلی که در گذشته برای جذب ملت ها و کشیدن افکار آنها به طرف خودمان از آن استفاده می کردیم، در دست ما قرار خواهد گرفت.

روش آموزشیی که بر اندیشه ها لگام می زند و ذهن ها را کور می کند امروز در روش معروف به دروس عینی (Object Lessons) متبلور است.[6] هدف از این روش تنبل کردن اذهان گوییم و سوق دادن ان به سمت کودنی و سستی است. در این روش ذهن منتظر می ماند که نمونه هایی از اشیای محسوس و ملموس به او داده شود تا از طریق مشاهده (به جای اندیشیدن) ماهیت آنها را بشناسد. این روش را بزرگترین عمال بورژوازی ما در فرانسه پایه‌گذاری کردند[7] و اکنون در این کشورها کاملاً موفق شده و جای خود را باز کرده است.



[1] خ.ت: تعلیم حقوق مدنی.

[2] خ.ت: و این نکته ای است که شما خود می توانید در نظام تربیتی گوییم ببینید.

[3] خ.ت: این برنامه ها مخصوص طبقات و گروههای مختلف تنظیم خواهد شد و تعلیم آنها به طور کاملاً دقیق جدا از هم صورت خواهد گرفت. بسیار اهمیت دارد که به این نظام تشویق کنیم. هر طبقه یا گروهی ملزم خواهد شد که بسته به موقعیت و یا کار خاص خود این برنامه ها را آموزش ببیند. نبوع تصادفی همواره دانسته و خواهد دانست که چگونه به طبقه ی بالاتر نفوذ کند اما به خاطر این پدیده ی کاملاً استثنایی نباید مرز طبقات گروه ها را درهم آمیزیم و نباید به یک چنین افرادی (غیر یهودیانی که استثنائاً نابغه از کار درآمده اند) اجازه دهیم که به مراتب بالا دست یابند؛ زیرا آنها می توانند مناصب کسانی (یهود) را اشغال کنند که اصولاً برای احراز آنها آفریده شده اند. شما خود می دانید که چگونه این امر برای گوییم شوم و بدیمن بوده است. چرا که آنها تسلیم ایده ی کاملاً احمقانه فرق نگذاشتن میان طبقات اجتماعی شده اند.

[4] خ.ت: نظریات جدید فلسفی.

[5] خ.ت: ما این نظریات را سکوی پرش به طرف درستی ایمان و دیانت خود قرار خواهیم داد.

[6] خ.ت: ما قبلاً نظامی برای به تسلیم کشاندن اندیشه های مردم به وجود آورده ایم که به نظام آموزش برهانی یا نظری (Demonstrative education) موسوم است.

[7] خ.ت: یکی از بهترین عمال ما در فرانسه، به نام بوروی (Bouroy)، بنیانگذار نظام جدید آموزش برهانی یا نظری است

پروتکل پانزدهم

وقتی موفق شدیم از طریق کودتاهایی که ترتیبی خواهیم داد تا در سراسر جهان همزمان علیه حکومت‌ها که کاملاً ضعیف و پا در هوا شده و این امر بر مردم نیز آشکار گردیده است، حکومت خود را برپا کنیم (که شاید تا یک قرن دیگر به این هدف دست یابیم) با هرگونه توطئه‌ای علیه خود مبارزه خواهیم کرد، و هرکس را که بر ضد ثبات حکومت ما قیام مسلحانه کند بی‌رحمانه خواهیم کشت. تمام بنیان‌گذاران سازمان‌های جدیدی که پس از تأسیس حکومت ما به وجود آیند و جزء جمعیت‌های سرّی باشند، به مجازات مرگ محکوم خواهند شد. اما جمعیت‌های موجود در حال حاضر را که برای ما شناخته شده‌اند و همچون گذشته در خدمت ما کار می‌کنند، خلع سلاح و اعضای آنها را به قاره‌های دور از اروپا تبعید خواهیم کرد. فراماسون‌های گوییم که کارکشته و مجرب شده‌اند، با ما خواهند بود. همچنین امثال اینها که به دلیلی آنها را بخشوده‌ایم و این بخشودگی موجب می‌شود تا همواره در حال ترس و نگرانی از بروز حوادث ناگهانی و منتظر تبعید باشند، در کنار ما خواهند بود.[1] ما قانونی را وضع خواهیم کرد که به موجب آن کلیه‌ی اعضای تشکیلات سرّی گذشته از اروپا که در آن زمان مرکز حکومت ما خواهد بود، تبعید شوند. مقررات و قوانین حکومت ما قطعی و غیر قابل تجدیدنظر خواهد بود.

تشکیلات سابق گوییم که ما خود بذرهای تفرقه و مخاصمه و ستیزه‌جویی و انشعاب را در آنها افشاندیم و این بذرها رشد کرد و ریشه دوانید، تنها راه برای بازگرداندن نظم به این تشکیلات اتخاذ تدابیر خشن و بی‌رحمانه است؛ تدابیری که قدرت حکومت بوضوح در آنها نمایان است.[2] نباید به تعداد کسانی که در این راه قربانی می‌شوند فکر کرد؛ زیرا قربانی کردن آنها به نفع آینده است و تحقق بخشیدن به این آینده، ولو به بهای قربانیان بسیار، باید وظیفه‌ی هر حکومتی باشد که قبول دارد شرط ماندنش تنها این نیست که از حقوقی برخوردار شود، بلکه وظایف و تعهداتی نیز به دوش دارد.

بزرگترین تضمین برای ثبات حکومت جدید این است که شکوه و قدرت خود را نشان دهد، به طوری که هاله‌ای از تقدس دور خود ایجاد کند و خویشتن را آسمانی و برخاسته از قضا و قدر الهی جلوه دهد. اوتوکراسی روسی[3] تا اندک زمانی پیش همین ویژگی را داشت. این حکومت مطلقه تنها دشمن وحشتناکی است که ما در جهان دیده‌ایم. فعلاً قلمرو پاپ را به حساب نمی‌آوریم. برای مثال آنچه را که در ایتالیا رخ داد به یاد بیاورید. این کشور در خون شناور بود اما نتوانست یک تار مو از سر سولا[4] (Sulla)، همان کسی که این خون‌ها را جاری کرد، کم کند. با آن که ملت مصیبت‌ها و عذاب‌ها از سولا دیده بود، اما چون شکوه قدرت او چشم آنها را پر کرده بود، سولا عملاً از اقتدار فوق العاده‌ای برخوردار شد و ادعای خدایی کرد. بازگشت ماجراجویانه و بی‌باکانه‌ی سولا به ایتالیا به او عظمت و قدرتی شکست ناپذیر بخشید؛ چندان که مردم حتی جرأت اشاره به او را نداشتند و علت این امر هم تهور و قدرت اندیشه‌ی سولا بود.

در خلال مدتی که از حالا تا زمان برپایی حکومت خود، سپری می‌کنیم سعی خواهیم کرد محافل فراماسونری را در سراسر جهان ایجاد و تکثیر کنیم تا تمام کسانی که ممکن است در آینده جزء افراد خیّر سرشناس شوند و یا همین حالا این‌طور هستند، جذب آنها شوند. این محافل مراکز اصلی جاسوسی ما و بهترین کانون‌های تبلیغاتی خواهند بود. ما این محافل را زیر نظر یک اداره‌ی مرکزی که فقط برای ما شناخته شده است و دیگران کمترین اطلاعی از آن ندارند، در خواهیم آورد. این اداره‌ی مرکزی از دانشوران و دانشمندان ما تشکیل خواهد شد و نمایندگانی خواهد داشت که به نام آن حرف بزنند. این نمایندگان به منزله‌ی پوششی برای اداره‌ی مرکزی فراماسونری هستند که فرامین، نشان و کلمه‌ی رمز را صادر می‌کند. در این محافل ما گره حلقه‌ی طنابی را که به گردن همه‌ی عناصر انقلابی و لیبرالیست افتاده است، محکم خواهیم کرد. این عناصر از طبقات مختلف جامعه خواهند بود. بدین ترتیب، از مخفی‌ترین توطئه‌های سیاسی که با حرکت دست‌های خود ما از پشت پرده به حرکت در می‌آیند، آگاه خواهیم شد. کلیه‌ی اعضای پلیس بین‌المللی و پلیس محلی هر کشوری به عضویت این محافل درخواهند آمد؛ زیرا هیچ‌چیز جای خدمت این عده را نمی‌گیرد، چرا که نه تنها می‌توانند در برابر شورشیان و متمردین از تدابیر خاص خود استفاده کنند بلکه همچنین می‌توانند در صورت بروز ناآرامی و شورش و امثال اینها با توجیهات و تفسیرات و پنداربافی‌های خود پوششی برای فعالیت‌های ما باشند.

آن عده از مردم که داوطلبانه و از پیش خود به سمت پیوستن به جمعیت های سرّی می شتابند مردمی هستند که با معیارهایی به اندازه ی فهمشان حقیر، و با تکیه به همان اندک درآمدی که از راه مشاغل مختلف خود کسب کرده اند، زندگی می کنند. اینها دست پرورده ی حرفه ی خویش و غالباً افرادی سبک سر هستند. ما در برخورد با این عده و عنداللزوم استفاده از آنها به عنوان ابزار کارآمد برای متوقف ساختن حرکت دستگاه هایی که ساخته ی خود ماست، با دشواری مواجه نخواهیم شد.[5] اگر در جهان ناآرامیی به وجود آید معنایش این است که ما خود صلاح دیده ایم این ناآرامی بروز کند تا ملت ها به جان یکدیگر بیفتند و موجودیت همبسته و نیرومند آنها متلاشی شود. اگر در جهان توطئه ای ظهور کند سرکرده ی آن کسی جز یکی از وفادارترین خدمتگزاران ما نخواهد بود. بنابراین، طبیعی است که ما فعالیت های فراماسونری را جهت بدهیم؛ زیرا ما می دانیم که این جهت دهی به سمت چه هدفی باشد و هدف نهایی هر فعالیتی را نیز می‌شناسیم حال آن‌که «گوییم» در این‌باره هیچ نمی‌دانند و کمترین تصوری از نتایج ندارند.[6] آنها عموماً مردمی مغرور و خودستا هستند. به عقاید و آرای شخصی خود می نازند و غرق در منافع فردی می باشند. آنها متوجه نیستند که اصل ایده ای که دور آن می چرخند مال خود آنها نیست، بلکه این ما هستیم که آن ایده را، بدون آن که بفهمند، به آنها القا کرده ایم.

انگیزه‌ی گوییم در پیوستن به محافل فراماسونری معمولاً حس کنجکاوی و فضولی و یا امید به دست یافتن به شهرت است. گروه سومی هم هستند که آرزویشان این است تا در برابر مردم بایستند و سخنرانی کنند و مردم به ترّهات و یاوه های آنها گوش بسپارند. همه‌ی اینها تشنه‌ی شنیدن به به و چه چه از مردم هستند که الته ما هم در این زمینه کاملاً دست و دل باز هستیم. ما به این علت آنها را تمجید و تحسین می‌کنیم که از غرور شدید آنها بهره‌برداری کنیم. اینها، همه، موجب می شود که ناخودآگاه افکار و آرای ما را هضم کنند و بدون آن که بفهمند این آراء از ماست آنها را بپذیرند. از شدت همین غرور است که آنها احتیاط و درست اندیشی خود را از دست داده اند و با اطمینان همه ی این موفقیت ها را ناشی از افکار و ابتکارات خود می دانند و خویشتن را بالاتر از آن می دانند که چنین موفقیت هایی را از دیگران اقتباس کرده یا به وام گرفته باشند. خیلی راحت می توان حتی باهوش ترین افراد گوییم را، با برانگیختن غرور و خودستایی آنها، به وضع ساده لوحی و بلاهت کشاند، بدون آن که بفهمند دستی آنها را به این وضع کشانده است. همچنین راحت می توان با وارد آوردن کمترین شکست به گوییم حتی اگر این شکست ناکامی آنها در رسیدن به آن مقدار تحسین و ستایشی باشد که انتظارش را داشته اند جرأت و عزم آنها را در هم شکست و این امر سبب می شود که برای بازیافتن آرزوهای خود همچون بردگان به خواری تن دهند. هر چه ملت ما رسیدن به اغراض شخصی را تحقیر می کند و منحصراً به تحقق یافتن برنامه های خود چشم دوخته است، گوییم به موفقیت در راه اغراض شخصی عشق می ورزند و حاضرند به خاطر آن همه ی برنامه های خود را فدا کنند. این خصلت گوییم به ما کاملاً کمک می کند تا آنها را به سمت هدف مطلوب خود سوق دهیم. آنها در ظاهر شیر و پلنگند. اما در واقع گوسفندهای کله پوکی هستند که باد آنها را این طرف و آن طرف می برد. ما از طریق سوار کردن گوییم بر اسب های چوبی، مانند همان اسب های چوبینی که بچه ها در میدان ها بر آن ها سوار می شوند، ایده ی جمع‌گرایی[7] و جذب فرد در جامعه را به ذهن آنها تزریق کردیم؛ حال آن که متوجه نشده و نخواهند شد که این اسبی که با غرور و تکبر بر آن سوار شده اند فاصله گرفتن آشکار از مسیر قوانین طبیعی است؛ زیرا از همان آغاز آفرینش تمام موجودات طبیعت متفاوت آفریده شده اند و هدف از آن نیز ایجاد فردگرایی است.

وقتی ما توانسته ایم گوییم را، به سبب کودنی و ذهن بسته ای که دارند، به سمت چنین اندیشه های نادرستی پیش بریم آیا این خود دلیل روشنی بر رکود و عقب ماندگی ذهنی آنها در مقایسه با ما نیست؟ و این نکته ای است که موفقیت ما را تضمین می کند.

چقدر پیشینیان ما حکیم و مآل‌اندیش بوده‌اند آن‌جا که گفته‌اند در راه رسیدن به هدف‌های بزرگ ابزارها و قربانیان اهمیتی ندارند. لازم نیست ما قربانیانی را که گوییم برای حفظ نسل حیوانی خود و نگه داشتن نژاد خویش متحمل شده‌اند، حساب کنیم؛ گرچه قربانیان خود ما هم کم نبوده‌اند. در عین حال به خاطر آنچه گوییم تحمل کرده‌اند امروز به آنها چنان میدان می‌دهیم که حتی در خواب هم ندیده‌اند.[8] قربانیان ما که نسبت به جمعیتمان تعداد کمی را تشکیل می‌دهند ملیت ما را حفظ کردند و آن را از خطر نابودی نگه داشتند.

هر موجود زنده‌ای عاقبت می‌میرد. پس بهتر است به جای آن که اجل خودمان را نزدیک کنیم اجل کسانی را نزدیک نماییم که مانع راه ما می شوند. ما آمادگی داریم فراماسون‌ها را به گونه ای نابود کنیم که بجز برادران فراماسونری هیچ کس دیگر از آن مطلع نشود. حتی شخص محکوم به مرگ از سرنوشتی که در انتظارش می باشد آگاه نخواهد شد و در زمان موعود ظاهراً در اثر یک بیماری معمولی و با مرگ طبیعی جان خواهد سپرد. و برادران فراماسون در صورتی هم که از حقیقت اطلاع یابند هرگز جرأت اعتراض نخواهند داشت. با این روش، ما ریشه های اغتشاش و بلوا علیه خود را از بین فراماسون‌ها بر می‌کنیم. در عین حال که ما لیبرالیسم را در میان گوییم ترویج می کنیم تا هر کار می خواهند انجام دهند مجدانه سعی خواهیم کرد ملت و کارگزاران ما همواره در برابر ما تسلیم محض باشند.

یادمان نرود که ما در اثر سیطره‌ی خود بر گوییم توانستیم اجرای قوانین آنها را در پایین ترین حد الزام آور کنیم؛ چرا که تفسیرات لیبرالیستی ابهت و حرمت قوانین را در هم شکست و آنها را به تلی از پیچیدگی و ابهام تبدیل کرد. مهمترین مسائل را قضات به نحوی که ما می خواهیم و به آنها القا می کنیم، حل و فصل می کنند. آنها در اداره ی امور گوییم نیز به مسائل به همین نحو (آن طور که ما می خواهیم) نگاه می کنند. بدیهی است که ما این کار را به وسیله ی اشخاصی به مرحله ی اجرا در می آوریم که در باطن ابزار ما هستند اما در ظاهر و در چشم مردم هیچ ارتباطی میان ما و آنها نیست. همچنین خواسته های خود را از طریق مطبوعات و امثال آن تبلیغ می کنیم. حتی اعضای مجلس سنا و کارمندان عالی رتبه اندرزهای ما را با رضایت خاطر می پذیرند. اندیشه‌ی گوییم به دلیل آن که کاملاً خشن و حیوانی است، از تجزیه و تحلیل و دیدن اشیاء عاجز است؛ چه رسد به این که نزدیکترین نتایج راه حل هایی را که وضع می کند، پیش بینی کند و از پیامدهای آنها تصوری به دست آورد.

از همین تفاوت سطح فکری بین ما و گوییم مزایایی که خداوند تنها به ما، به عنوان ملت برگزیده خود، داده است آشکار می شود و نیز روشن می گردد که خداوند فقط به ما طبیعت فوق بشری[9] عطا کرده است. گوییم دارای اندیشه ی راکد و منجمد هستند. چشم دارند ولی نمی توانند جلو خود را ببینند.[10] از اختراعات مادی که بگذریم در هیچ زمینه ی دیگری قدرت اختراع و ابداع ندارند. از این جا معلوم می شود که طبیعت، خود، سرنوشت ما را برای رهبری جهان و حکومت بر آن رقم زده است.

وقتی زمان حکومت علنی جهان ما فرا رسید و آشکارا زمام آن را به دست گرفتیم و برکات آن را شامل حال مردم کردیم، تمام قوانین را در قالب هایی نو، مختصر، روشن، محکم و بی نیاز از هر گونه تفسیر یا تأویلی خواهیم ریخت به طوری که هر فردی بتواند براحتی آنها را بفهمد. نخستین ویژگی لایفنک مواد قانونی بیان لزوم اطاعت از قانون خواهد بود.[11] این قاعده ی اساسی اهمیت بسیار زیادی خواهد داشت و از این رو، معایب و زشتی ها و سوء استفاده (از قدرت) از بین خواهد رفت، چون هر فردی در برابر حکومت مسؤول است و چشم تیز بین حکومت همه چیز را زیر نظر دارد. متخطیان از قانون شدیداً مجازات خواهند شد و هیچ کس میدان پیدا نخواهد کرد که تجربه ی شخصی خود را از طریق قانون تحمیل کند.[12] بر روند سازمان اداری شدیداً مراقبت و نظارت خواهیم کرد؛ زیرا حرکت کلیه ی دستگاه های دولت، در همه ی شعب و دوایر آن، متوقف بر این امر است. اگر خللی در دستگاه اداری وارد شود آن خلل بلا استثنا به سراسر پیکر دولت سرایت خواهد کرد. از این رو، هر تخلفی صورت گیرد، متخلف مجازات خواهد شد.

وقتی خلافکاران در همان ابتدا شدیداً مجازات شدند مسائلی چون پوشانیدن جرم و خلاف و تبانی میان مسؤولان تشکیلات اداری دولت هرگز به وجود نخواهد آمد؛ چون کیفر متخلفان مایه‌ی عبرت دیگران خواهد شد. آن هاله‌ی مقدس و نورانی حکومت ما اقتضا می کند که برای کمترین گناه کیفرهای سخت در نظر گرفته شود، تا بدین وسیله شکوه قانون برقرار بماند و گرد شائبه ای بر آن ننشیند. گاه ممکن است گناهکار بیش از آنچه استحقاق دارد کیفر ببیند چرا که او حکم سرباز را دارد منتها آوردگاهش کار در دستگاه اداری برای مصلحت حکومت و عقیده و قانون است. ممکن است عنان ارابه‌ی عمومی به دست او سپرده شود تا آن را براند. در این صورت حق ندارد ارابه را از جاده منحرف کند که در نتیجه ارابه چپ شود و همه ی سرنشینان آن از بین بروند. اگر چنین کاری کرد علتش چیزی جز غر شخصی ارابه‌ران نخواهد بود.[13] چنین امری درباره ی قضاوت نیز صادق است. قاضیان ما خواهند دانست که چنانچه تحت تأثیر ترحم و شفقت از مجرم حمایت کنند با قانون عدالت مخالفت کرده اند؛ قانونی که وضع شده است تا از طریق مجازات مجرم حرمت شخصیت فرد را حفظ کند. دادگاه جای آن نیست که قاضی عاطفه ی مهر و رأفت خود را آشکار سازد. او به اینجا آمده است تا حکم قانون را اجرا کند و بس، نه تمایلات نفسانی خود را. اگر قاضی عواطف و تمایلات خاصی دارد باید آنها در شؤون زندگی خصوصی خود به مرحله ی عمل درآورد، نه در صحنه ی قضاوت؛ چرا که در این جا مسأله مسأله ی تعلیم و ارشاد برای مصلحت حیات انسانی است.

کسانی که در دستگاه های قضایی کار می کنند در سن پنجاه و پنج سالگی از خدمت معاف خواهند شد. به دو دلیل: اولاً، افراد مسن با آرایی که آمیخته با جانبداری و طرفداری است خود گرفته اند و بدشواری می توانند از طبیعت خود دست بردارند و نظم نوین را بپذیرند. ثانیاً، معاف کردن آنها از خدمت به ما فرصت می دهد تا کارمندان را تغییر دهیم و عناصر جدیدی را که انعطاف پذیرتر و فرمانبردارتر هستند، انتخاب کنیم؛ زیرا هر انسانی که دوست دارد به کاری مشغول شود باید به اطاعت کردن، شایستگی خود نسبت به احراز آن شغل را به اثبات برساند.[14] به هر حال، ما قضات خود را از بین کسانی انتخاب خواهیم کرد که کاملاً می دانند وظیفه ی آنها مجازات مجرمین و اجرای قانون است نه پیروی از هوی و هوس های لیبرالیسم، که به زیان نظام تربیتی دولت تمام می شود. یعنی همان کاری که امروزه (قاضیان) گوییم می کنند. وانگهی پایان دادن به خدمت کارمندان یا تغییر آنها، خود به خود، اتحاد کارمندان را که همبستگی عقیدتی و صنفی آنها را به هم پیوند می دهد، از بین خواهد برد. این کار فایده ی دیگری هم دارد و آن این است که کلیه ی کارگزارن دولت را پایبند ادارات خود می کند؛ اداراتی که سرنوشت کارمندان به آن بسته است. نسل جوان قضات ما با گذراندن دوره های آموزشی که طی آن خواهند فهمید مماشات با مجرم غیر ممکن است، برای عهده دار شدن منصب قضا کاملاً آماده خواهند شد؛ زیرا در خلال این دوره ها برای آنها روشن خواهد شد که مماشات با خاطی به روابط میان مردم صدمه خواهد زد.

در حال حاضر، قاضیان گوییم به هنگام اظهار نظر پیرامون هر نوع جرمی از راه منحرف می‌شوند؛ زیرا فهم درستی از وظیفه خود ندارد. دلیلش هم این است که حکام گوییم در موقع انتخاب قاضیان اهمیتی به این نمی دهند که جان قاضی لبریز از عشق به بی طرفی باشد تا بتواند مسائل را به طور صحیح و حکیمانه ارزیابی کند.[15] همانطور که حیوانات بچه های خود را رها کنند که بروند و هر جا می خواهند بچرند، گوییم نیز با مسلط کردن کارمندان بر اداره های دولتی و کارها همین کار را می کنند و دست آنها را باز می گذارند که هر کار می خواهند انجام دهند. این است آن عاملی که حکومت های گوییم را به ویرانی می کشاند. حکام گوییم در واقع به دست خود و از طریق کارگزاران خود حکومت خویش را نابود می کنند.

اشکالی ندارد که ما از نتایج این کارها درس دیگری به نفع حکومت خود بگیریم.

ما لیبرالیسم را از کلیه ی مشاغل و منصب های مهم و حساس دور خواهیم کرد و با در نظر گرفتن همین مناصب تعلیم کارگزاران جدید و لازم برای دستگاه دولت صورت خواهد پذیرفت. این پست ها را فقط کسانی اشغال خواهند کرد که برای کار در دستگاه اداری آموزش دیده باشند. اگر از باب اعتراض گفته شود که بر کناری کارمندان قدیم از مشاغل به این شکل بار مالی به دوش خزانه ی دولت تحمیل می کند، جواب می دهم که اولاً، برای کارمندان اخراجی در مؤسسات خصوصی کار فراهم خواهیم آورد. ثانیاً، باید توجه شما را به این نکته جلب کنم که تمام پولهای دنیا در دست ما جمع خواهد شد و بنابراین، حکومت ما نباید نگران تحمل این هزینه ها باشد.

حکومت مطلقه ی ما در اجرای همه ی این امور بر اساس یک منطق به هم پیوسته و منسجم عمل خواهد کرد و لذا مردم اوامر قاطع ما را هر زمینه ای با کمال رضایت خواهند پذیرفت و اراده ی ما بدون برخورد با هیچ مانعی به سمت هدف خود پیش خواهد رفت. به هیچ گونه نارضایتی یا شکایتی بها نخواهیم داد، و در صورت بروز این گونه مسائل بلافاصله با اجرای مجازات شدید آن را سرکوب و ریشه کن خواهیم کرد.

حق تجدید نظر در احکام را ملغی کرده و آن را در اختیار خودمان و زیر نظر حاکم قرار خواهیم داد؛ زیرا نباید اجازه دهیم این فکر برای مردم پیش آید که ممکن است قضات ما که از طرف ما برای قضاوت منصوب شده اند، خطا کنند. در صورتی که قاضی حکم غلطی صادر کند ما، خود، قضیه را به مراجع عالی ارجاع می دهیم و در عین حال قاضی را شدیداً کیفر می دهیم تا درس عبرت گیرد و دیگر خطا نکند.

لازم است تکرار کنم که ما جریان امور در دستگاه اداری را کاملاً زیر نظر خواهیم داشت تا از لغزش ها در امان بمانیم و ملت که حق دارد از حکومت خوب و شایسته، خواهان کارمندی خوب و شایسته باشد، به حکومت ما اطمینان و پشت گرمی پیدا کند.

حکومت ما لباس سرپرستی پدرانه بر ملت را به تن خواهد کرد و این امر در شخص حاکم بزرگ (پادشاه) متبلور خواهد شد. ملت ما و رعایای ما این مهر پدری را در کلیه ی فعالیت های خود و در تمامی روابط مردمی فیمابین خود و روابط ملت و پادشاه خواهند دید. بدین ترتیب ایمان خواهند آورد که اگر می خواهند زندگی توأم با صلح و آرامش داشته باشند چاره ای ندارند جز این که به سایه ی این سرپرستی پدرانه درآیند و به فضایل حکومت اتوکراسی ما اعتراف و پادشاه را تا مرز پرستش، تجلیل و احترام کنند؛ بویژه زمانی که باور کنند که کارگزاران حکومت ما از هوی و هوس و آرای شخصی خود پیروی نمی کنند، بلکه مجریان اراده ی فرمانروای بزرگ هستند. همچنین، ملت خوشحال خواهد شد از این که می بیند ما به امور زندگی او سامان داده ایم و منافعش را رعایت کرده ایم و مثل یک پدر خردمند که سعی می کند فرزندانش را وظیفه شناس و فرمانبردار بار آورد با او رفتار کرده ایم. همه ی ملتها و نیز حکومتهای آنها از لحاظ میزان آگاهیشان بر اسرار حکومت ما، در طول تاریخ همچون کودکی نابالغ بوده اند.

همانطور که می دانید من حکومت فردی مطلقه‌ی خودمان را بر دو اساس حق و وظیفه استوار می کنم. حق عبارت است از اجبار بر انجام وظیفه ای که حکومت به عنوان پدر ملت برای آنها تعیین کرده است. حق قوی از آن حکومت است چون با استفاده از آن بشریت به سمت نظامی که طبیعت مشخص کرده، یعنی نظام خضوع و اطاعت، پیش می برد. هر پدیده ای در این جهان در برابر یک قدرتی خاضع است. این خضوع یا در برابر انسان است یا در برابر اوضاع و شرایط و یا در برابر قدرت درونی خود آن پدیده. به هر حال در برابر یک قدرت مسلط خاضع است. به همین دلیل می گوییم که این قدرت مسلط که برای خیر و صلاح عموم است، ما خواهیم بود.

ما در قربانی کردن افرادی که با نظام موجود مخالفت می ورزند تردید نخواهیم کرد؛ زیرا مجازات بی رحمانه ی مخالف، به دیگران درس خواهد آموخت.

زمانی که پادشاه اسرائیل تاجی را که اروپا به او هدیه می کند بر سر مقدس خود گذاشت، پدر جهان خواهد شد. تعداد کسانی که به اقتضای مصلحت و از روی ناچاری قربانی شوند هرگز به اندازه ی کسانی نخواهد بود که در خلال سده های گذشته، به سبب حرص‌زدن‌های حکومت‌های گوییم برای هیچ و پوچ و رقابت آنها برای کسب جاه و جلال بیهوده، قربانی شده اند.

پادشاه ما با ملت خود در تماس دائم خواهد بود و برای آنها خطابه هایی ایراد خواهد کرد که همزمان در سراسر جهان منعکس و منتشر خواهد شد.



[1] خ.ت: با فراماسون‌های گوییم که بیش از حد اطلاعات دارند و این زیادی اطلاعات برای سلامت ما زیان آور است، همین رفتار را در پیش خواهیم گرفت. همچنین فراماسونهایی را که به هر دلیلی بخشوده ایم در حال ترس همیشگی از تبعید باقی خواهیم گذاشت.

[2] خ.ت: چنین تدابیر و اقداماتی به ملتها خواهد فهماند که به قدرت ما نمی شود تجاوز کرد.

[3] Russian Autocracy

 

[4] نوسیوس کرنلیوس سولا یا سیلا، دیکتاتور روم باستان (از 136تا 79 ق.م) بود. وی ابتدا معاون ماریوس بود ولی بعد در ردیف رقیبان او درآمد. سولا مردی شجاع و مکار بود و به همین جهت او را «شیر- روباه» لقب داده بودند-م.

[5] خ.ت: بیشتر کسانی که وارد جمعیتهای سری می شوند ماجراجویانی هستند که می خواهند به هر نحو راه خود را در زندگی باز کنند و تمایلی به تلاش و رنج و زحمت ندارند. با وجود چنین مردمی به آسانی می توانیم اهداف خود را دنبال و کاری کنیم که دستگاه ما را به حرکت درآورند.

 

[6] خ.ت: زیرا ما هدف نهایی از هر کاری را می دانیم در حالی که گوییم بیشتر چیزهای مربوط به فراماسونری را نمی دانند و نمی توانند حتی نتایج نزدیک کارهایی را که می کنند، ببینند.

[7] Collectivism

[8] خ.ت: ما هرگز به قربانیان این گوییم حیوان اعتنا نکردیم. درست است که ما نیز شمار زیادی از ملت خود را قربانی کردیم اما اکنون مقام و موقعیتی در جهان به او داده ایم که قبلاً خواب رسیدن به آن را هم نمی دید. قربانیان ما- که بالنسبه کم هستند- ملت ما را از نابودی حفظ کردند.

[9] Superhuman Nature

[10] خ.ت: آنها (گوییم) حقیقت را فقط می بینند، اما آن را پیش بینی نمی کنند.

[11] خ.ت: ویژگی اصلی قوانین لزوم اطاعت از حکومت خواهد بود.

[12] خ.ت: سوء استفاده ی مردم- به استثنای حاکم- از قدرت کیفر بسیار شدیدی به همراه خواهد داشت، به طوری که دیگر هیچ کس تمایلی نشان نخواهد داد که قدرت خود را از طریق این کار تجربه کند.

[13] خ.ت: فردی که در برابر خطاهایش حتی بیش از حد لازم کیفر می بیند در واقع سربازی است که در میدان نبرد دستگاه اداری در راه حکومت و عقیده و قانون می میرد. این سه عنصر حتی به کسانی که ارابه ی جامه را هدایت می کنند و رهبری آن را به دست دارند اجازه نمی دهند که به خاطر منافع شخصی از جاده ی اصلی منحرف شوند.

[14] خ.ت: زیرا هر فردی که خواهان حفظ منصب خویش است باید برای تضمین آن کورکورانه از ما اطاعت کند.

[15] خ.ت: و نیز به این دلیل ساده که حکام وقتی قضات را تعیین می کنند به آنها فشار نمی آورند و تأکید نمی کنند که وظیفه ی خودشان را بفهمند.

پروتکل چهاردهم

زمانی که پادشاهی خود را برپا کردیم اجازه نخواهیم داد هیچ دینی جز دین ما که دین خداوند یکتاست، وجود داشته باشد؛ خدای یگانه‌ای که مقدرات ما، به عنوان ملت برگزیده در دست اوست و به واسطه‌ی این دین سرنوشت دنیا به سرنوشت ما وابسته شده است. پس، برماست که تمامی ادیان دیگر را، در هر شکلی که باشند، جارو کنیم. و اگر این امر به ظهور الحاد و ملحدین منفجر شود چنان که امروز می بینیم کمترین لطمه ای در این دوره که دوره ی انتقال است، به آراء و عقاید ما نخواهد زد و بلکه الحاد به منزله ی هشدار به مردمی خواهد بود که به تبلیغات ما در راه دین موسی گوش فرا می دهند؛ دینی که به سبب وضعیت استوار و نظم کاملی که دارد همه ی ملل جهان را واداشته است تا در برابر ما تسلیم و خاضع شوند. در این هنگام، ما اعلام می کنیم که دین ما همان دینی است که انسان را، بدون واسطه، متوجه جهان برتر می کند. در این مرحله از دوره ی انتقال، دست به انتشار مقالات و تحقیقاتی خواهیم زد که از طریق مقایسه ی حکومت مفید ما با حکومتهای گذشته تفاوت های آنها را آشکار می سازد. برکات آرامش و صلح که زاییده ی چندین قرن مبارزه است، نیز ارزش دستاوردها و محاسن حکومت ما را بالاتر خواهد برد. ما خطاهای حکومت گوییم را با رسواترین شکل به تصویر خواهیم کشید و زشتی آنها را برای مردم آشکار خواهیم کرد، به طوری که مردم آسایش در سایه ی حکومتی را که غلامان حلقه به گوش آن هستند، برحقوق پوچ آزادی که انسانیت را بی رحمانه شکنجه داد و قوای وجود انسانی را به تحلیل برد، ترجیح خواهند داد؛ قوایی که باندهای گمراه و ماجراجو که از حقیقت این نیروها هیچ شناختی نداشتند، آنها را مورد بهره برداری قرار دادند.[1] تغییر اشکال حکومت ها در گذشته، که ما، خود، گوییم را به سمت آن سوق دادیم و به تشویق ما این کار را کردند، چون می خواستیم موجودیت حکومت ها را متلاشی سازیم، نتیجه اش تاکنون این بوده است که انرژی ملت ها را به تحلیل برد و رس آنها را کشید تا جایی که به تحمل هرگونه مشقتی در سایه ی حکومت ما تن دادند؛ زیرا این را برای خود بهتر از بازگشت به رنج ها و مصایبی دیدند که در گذشته در سایه ی حکومت های برباد رفته متحمل می شدند.

هرگز نباید فراموش کنیم که باید خطاهای تاریخی حکومت های گوییم را به باد انتقاد بگیریم؛ خطاهایی که قرن ها بشریت به واسطه ی آنها عذاب کشید و سختی ها چشید؛ چرا که این حکومت ها نمی توانستند بفهمند و درک کنند که چه چیزی به نفع بشریت و با خوشبختی واقعی زندگی انسانی سازگار است. لذا، سر خود را پایین انداختند و بدون آن که بیندیشند در پی خواست های شهوانی خویش به راه افتادند و بیهوده امیدوار بودند که این خواست ها برکات اجتماعی به بار خواهد آورد. آنها هرگز توجه نکردند که این خواست ها اوضاع را بد از بدتر می کند و کمترین بهبودی در وضع روابط عمومی انسان ها که شالوده ی زندگی انسان است، به وجود نمی آورد.

برای آن که قدرت عقاید و تصمیمات خود و محاسن آنها را آشکار کنیم باید آنها را برای مردم توضیح دهیم؛ زیرا از طریق عقاید و اقدامات ما را با سازمانها و تشکیلات مضمحل شده ی سابق مقایسه می کند و به مزایای آنها پی می برند.

فلاسفه‌ی ما پرده از روی معایب باورهای دینی گوییم برخواهند داشت، اما هرگز اجازه نخواهیم داد که کسی، به منظور پی بردن به مقاصد و اهداف واقعی دین ما، آن را مورد بحث و تحقیق قرار دهد؛ چرا که شناخت این مسایل منحصر به ما و تنها مخصوص ماست و ما همواره سعی می کنیم که اسرار دین خود را برای دیگران فاش نسازیم.

در اثنای سده های معروف به سده های روشنایی و پیشرفت، ما ادبیات بی نهایت پست، کثیف و تهوع آوری را در اختیار مردم گذاشتیم و پس از آن که حکومت خود را برپا کردیم، این نوع ادبیات همچنان ادامه پیدا خواهد کرد و ما آن را ترویج خواهیم نمود. هدف از این کار این است که وقتی ما خود با ارزش ترین سخنرانی ها، تحقیقات و برنامه های حزبی خود را که همگی شاهکار است و از طرف مقامات بلند پایه ی ما مطرح می شود ارائه کردیم، گوییم به طرز حیرت آوری به میزان تفاوت بسیار زیاد آنچه ما به آنها داده ایم با آنچه قبلاً داشته اند، پی خواهند برد. دانشوران ما که برای رهبری گوییم تربیت شده اند، با ایراد سخنرانیها و ارائه ی برنامه ها و طرحها نوشتن خاطرات و انواع مقالات در افکار و اندیشه های گوییم تأثیر خواهند گذاشت و آنها را به طرف آن شناخت و افکاری که همسو با ماست خواهند کشاند.



[1] خ.ت: حقوقی که مطمئناً فقط گروهی ماجراجو که نمی دانند چه می کنند، ملتها را به سمت آنها سوق دادند.

پروتکل سیزدهم

نیاز به نان روزنامه، گوییم را وادار می کند که به آرامش رو بیاورند و با میل و رغبت خدمتگزار ما باشند. عمالی که از بین آنها برای مطبوعات خود به خدمت می گیریم به اشاره ی ما موضوعاتی را که شایسته نیست ما خودمان در بیانیه های رسمی خطاب به مردم مطرحشان کنیم، به بحث می کشند و ما در گرماگرم این بحث ها و مجادلات با آرامش کامل اقدامات ضروری و لازم را که به موضوع مورد بحث مربوط می شود، اتخاذ می کنیم و سپس مسأله را به عنوان یک امر تمام شده، در معرض افکار عمومی می گذاریم. در این صورت احدی جرأت نمی کند خواستار تجدیدنظر در اقدام به عمل آمده شود و حلقه را بر خود و امثال خود تنگ کند، مخصوصاً که ما اقدامات خود را در راه اصلاح و بهبودی اوضاع معرفی می کنیم. مطبوعات هم بلافاصله افکار عمومی را به طرف مسائل جدیدی می کشانند و اذهان به آنها مشغول می شود (مگر نه این که ما این اذهان را عادت داده ایم که همواره در طلب چیزهای جدید برآیند) و باز یک عده به بحث و مجادله پیرامون مسایل جدید می پردازند؛ عده ای که بهره ای جز نابخردی و حماقت نصیبشان نشده و یادشان رفته است بدانند که هیچ نیستند و ناتوان تر از آنند که مغز مسایل را دریابند. امور سیاسی را فقط ما خوب می فهمیم و خداوند، به برکت زحمات نسلهای عدیده، ما را برای این کار آماده ساخته است؛ زیرا چه کسی جز ما این مسایل را ابداع کرده است؟

از تمام این مقدمات پی خواهید برد که هدف ما از جلب موافقت افکار عمومی نسبت به کاری که خواهیم بکنیم در واقع این است که به کار دستگاه و ماشین خود سهولت ببخشیم. شاید ملاحظه کرده باشید که آنچه ما مایلیم موافقت افکار عمومی را نسبت به آن به دست آوریم عملی نیست که انجام داده ایم و تمام شده است، بلکه صرفاً حرف هایی است که در رابطه با این یا آن مسأله ی بازرگانی مطرح کرده ایم.[1] ما همواره تأکید و تصریح می کنیم که رهبر و راهنمای ما در اقداماتی که انجام می دهیم فقط امید و اطمینان به این است که این اقدامات جز برای خدمت به مصالح عمومی نیست.

برای آن‌که اذهان توده‌ی مزاحم و بهانه‌جو را از بحث پیرامون مسائل سیاسی منحرف کنیم آنها را به وادی مشکلات جدیدی در زمینه ی صنعت و تجارت می کشانیم و رهایشان می سازیم تا در این زمینه ها غرق شوند و هر چه می خواهند بحث کنند. توده ها زمانی تن به آسایش می دهند و از دردسرهای سیاست (یعنی همان چیزی که خود ما آنها را وادار به دخالت در آن کردیم تا در مبارزه ی خود علیه حکومت های گوییم از آن بهره برداری کنیم) دست می شویند که کارهای مناسب دیگری جایگزین مشغولیت های سیاسی آنها شود. برای آن که توده ها همواره در گمراهی بمانند و ندانند در اطرافشان چه می گذرد و با آنها چه می شود، با ایجاد وسایل تفریح و سرگرمی و بازی های خنده آور و انواع ورزش ها و لذت بردن و شهوت‌رانی و زیاد کردن کاخ های زرق و برق دار و خانه های مجلل، آنها را به خود مشغول خواهیم کرد. مطبوعات نیز مسابقه‌های هنری، ورزشی و غیره راه خواهند انداخت، و بدین ترتیب اذهان توده متوجه این امور و از برنامه های ما منصرف خواهد شد و در نتیجه، ما هر کار بخواهیم می کنیم و موضع‌گیری‌های ما سالم می ماند؛ موضع‌گیری‌هایی که اگر بدون توسل به این وسایل سرگرم کننده، آنها را علنی و آشکار می ساختیم، مطمئناً با توده ها برخورد و تناقض پیدا می کردیم. از آن جا که توده ها از نعمت تفکر مستقل بی بهره اند و فاقد قدرت استنباط می باشند، از ما تقلید خواهند کرد و به شیوه ی ما خواهند اندیشید؛ زیرا فقط ما هستیم که شیوه های فکری را به آنها می دهیم و البته این خط دهی های فکری فقط به دست اشخاصی صورت خواهد گرفت که در وفاداری آنها نسبت به ما شک و تردیدی نیست.

وقتی حکومت ما برپا شود، وظیفه لیبرال ها و اتوپیست ها، یا رؤیاپردازی های خیالباف، نیز به پایان خواهد رسید اما تا آن زمان کارهای این عده برای ما مفید خواهد بود و ما اندیشه ها و افکار آنها را به سمت عقاید بی ارزشی که فکر می کنند خوب و مطلوب و پسندیده است، سوق می دهیم.[2] آیا همین ما نبودیم که افکار بی ارزش آنها را به سمت گمراهی و کوری هدایت کردیم، به طوری که در بین آنها حتی یک نفر پیدا نمی کنید که بتواند تشخیص دهد و بفهمد که معنای کلمه ترقی در همه جا، بجز آن جا که سخن از کشفیات مادی یا علمی است، متضمن جدایی یا ضدیت و ناسازگاری است؛ چرا که حقیقت، به خودی خود، یک امر ثابت است و در آن جایی برای مفهوم ترقی وجود ندارد. ترقی و پیشرفت فکری غلط و ایده ای دروغین است و کارش این می باشد که حقیقت را به صورت مبهم، پیچیده و پوشیده درآورد؛ حال آن که فقط ما، ما ملت برگزیده ی خداوند و نگاهبان حقیقت، برای دیدن روشن حقیقت آفریده شده ایم.

زمانی که حکومت خود را بر پا کردیم، سخنرانان ما این مسائل را که بشریت را واژگون کرد و در نتیجه آنها را به دامن ما کشاند، شرح خواهند داد. کیست که ذره ای شک داشته باشد که همه ی این ملت ها را ما بر طبق نقشه ی سیاسی خود به این سمت هدایت کردیم و به ذهن احدی از آنها خطور نکرد و یا نتوانست بفهمد که چگونه این کاروان چندین قرن او را با خود برد.[3]



[1] خ.ت: کما این که می توانید ملاحظه کنید که فقط در حرف و نه در عمل خواهان توافق بر سر مسائل گوناگون هستیم.

[2] خ.ت: ما کاملاً موفق شده ایم که به وسیله ی تئوریهای خود کله های پوک گوییم را به سمت سوسیالیسم سوق دهیم.

[3] خ.ت: در این هنگام چه کسی شک خواهد کرد که این ما بودیم که طبق یک نقشه ی سیاسی این مشکلات را به وجود آوردیم؛ نقشه ای که در طول قرنهای متمادی هیچ فردی آن را نفهمید.

پروتکل دوازدهم

واژه آزادی را که تفسیرات مختلفی از آن ارائه می‌شود، ما این‌گونه تعریف می‌کنیم: «آزادی یعنی این که تو حق داری آنچه را قانون اجازه داده است انجام دهی». این تعریف، در زمان مناسب، برای ما سودمند خواهد بود؛ زیرا زمام همه‌ی آزادی‌ها را به دست خواهیم گرفت؛ چون این قوانینند که حرف آخر را می‌زنند و به اقتضای مصالح ما و آن‌طور که ما می‌خواهیم وضع و حذف می‌شوند.

ما با مطبوعات به این شیوه عمل خواهیم کرد: در حال حاضر مطبوعات چه نقشی ایفا می‌کنند؟ آیا پیوسته در راه برانگیختن و تحریک و شعله‌ور ساختن عواطف که در خدمت هدف ما هستند، کار می‌کنند یا در خدمت اهداف خودخواهانه احزاب می‌باشند؟[1] از همین‌جاست که غالب مطبوعات، بی‌ارزش، دروغ‌گو و جعال هستند و جانب افراط را در پیش می‌گیرند و اکثر مردم هم از اهدافی که مطبوعات دنبال می‌کنند، بی‌خبرند. اما ما مطبوعات را زین می‌کنیم و بر آنها لگام می‌زنیم و دهنه‌ی آنها را محکم می‌گیریم. با تولیدات رنگارنگ چاپخانه‌ها و انتشاراتی‌ها نیز همین‌کار را می‌کنیم؛ زیرا تا زمانی که همچنان در معرض یورش‌های نشریات و کتاب‌ها هستیم خلاص شدن ما از شر حملات مطبوعات بی‌معنا و بی‌فایده است. ما نسبت به فراورده های گوناگون نشر و چاپ که چاپخانه ها دست به انتشار آنها می زنند، عنایت ویژه ای نشان خواهیم داد. امروز انتشار مطبوعات، به دلیل وجود رقیب، پرخرج و هزینه است و ما این مسأله را، که تماماً بر محور مطبوعات می‌چرخد، به منبع درآمد سرشاری برای حکومت خود تبدیل خواهیم کرد. به این ترتیب که نوعی مالیات پستی برای آنها وضع، و نیز مجبورشان خواهیم کرد که پیش از صدور پروانه‌ی انتشار، ودیعه‌ی مالی در اختیار ما بگذارند. این تدبیر شامل همه‌ی نشریات و روزنامه‌ها و مجلات خواهد شد و حکومت ما را از هرگونه حمله‌ی مطبوعاتی حفظ خواهد کرد. در این صورت ما می‌توانیم هرگونه حمله‌ی احتمالی از جانب مطبوعات را، در هر زمان، از طریق جریمه‌های بی‌رحمانه مالی و کسر این جریمه‌ها از ودیعه‌ای که در اختیار ما گذاشته‌اند، در نطفه خفه کنیم. این مالیات‌ها، ودیعه‌ها و جریمه‌ها منبع درآمد هنگفتی برای حکومت خواهند بود. البته روزنامه‌های احزاب، اندوخته‌ی مالی برای هزینه‌ی انتشار خود نخواهند داشت و ما به محض آن‌که حمله‌ی خود را تکرار کنند آنها را تعطیل خواهیم کرد.[2] هیچ احدی، هر چند خود را مصون و در امان بپندارد، نخواهد توانست با انتقادی ولو ناچیز به هاله‌ی تقدّسی که پیرامون حکومت ما را گرفته است، خدشه‌ای وارد آورد.

بهانه ما برای توقیف هر نشریه‌ای این خواهد بود که آن نشریه با مندرجات غیرموجه و بی‌دلیل خود به افکار عمومی توهین کرده است.[3] خواهش می‌کنم به این نکته توجه داشته باشید که در بین روزنامه‌هایی که به ما حمله می‌کنند روزنامه‌هایی هستند که ماهیت آنها بر کسی آشکار نیست. این روزنامه‌های نقابدار را خود ما مخفیانه به وجود آورده‌ایم. بنابراین، اگر این روزنامه‌ها به ما حمله و انتقاد کردند، حمله‌ی آنها به موضوعاتی است که خود ما قبلاً تصمیم گرفته‌ایم آنها را تغییر دهیم. در چنین موقعیتی انتقاد ضرری در بر نخواهد داشت.

بدون خواست ما، روزنامه‌ها هیچ خبری را منتشر نخواهند کرد. این موضوع، همان‌طور که در همین تعداد اندک بنگاه‌های خبری که اخبار سراسر جهان به آنها مخابره می‌شود می‌بینیم، در حال حاضر نیز تقریباً پیاده می‌شود. خود اداره خواهیم کرد و هیچ خبری در جهان پخش نخواهد شد، مگر آن‌که ما خود آن را دیکته کنیم. وقتی ما تا به حال موفق شده‌ایم به وضعیت رضایت بخشی دست یابیم زیرا هیچ حکومتی نیست که ما نتوانسته باشیم به زوایای آن که گوییم احمق آن‌ها را اسرار حکومت می‌نامند پی ببریم[4] پس موقعی که قدرت جهانی ما، در قالب پادشاه ما که حکومتش سراسر کره زمین را فرا خواهد گرفت، به رسمیت شناخته شود چه وضعی خواهیم داشت؟

به مسأله مطبوعات و نشر در آینده باز می‌گردیم. هر کس بخواهد انتشاراتی یا کتابفروشی و یا چاپخانه باز کند باید از یکی از مؤسسه‌های آموزشی مدرک و جواز بگیرد که در این صورت اگر لغزش یا مخالفتی از او سر بزند بی‌درنگ مدرکش را می‌گیریم. با این وسیله و تدابیر ابزار نشر فکری به صورت ابزاری آموزشی در دست حکومت ما قرار خواهد گرفت و در نتیجه، زمینه‌ای برای گمراه کردن توده مردم از طریق پیچیده و ستایش پوچ از برکات و دستاوردهای پنداری عصر پیشرفت و روشنایی، باقی نمی‌ماند. کیست از ما که نداند این دستاوردهای خیالی و موهوم راهی است که یکراست به بیراهه‌ها و سرگردانی‌های تفکر جنون آمیز منتهی می‌شود و این تفکر جنون آمیز صاحب خود را به جایی می‌برد که بذرهای هرج و مرج به وجود می آید و این بذرها ابتدا در بین خود مردم و سپس در بین آنها و حکومت پراکنده می شود؛ چرا که ترقی یا به تعبیر بهتر ایده‌ی ترقی عاملی بود که مردم را به سمت آزادی بی حد و مرز در هر چیز سوق داد. تمام کسانی که آزادی‌خواه نامیده می‌شوند اگر عملاً هرج و مرج طلب نباشند، دست‌کم در عالم فکر آنارشیست هستند. هر یک از این افراد کورکورانه در پی‌خیالات خود حرکت می‌کند و روز به روز بر افراط و دیوانگی او افزوده می‌شود، تا آن‌که در چاله‌ی هرج و مرج سقوط می‌کند و داد و فریاد و اعتراض راه می‌اندازد، آن‌هم فقط به خاطر این که دوست دارد مخالفت کند و نه به خاطر هیچ چیز دیگر.

اکنون به بررسی مجلات، رساله‌ها[5] و دیگر مطبوعات ادواری می‌پردازیم. اینها را نیز مانند دیگر مطبوعات مشمول مالیات پستی خواهیم کرد، و ملاک دریافت این مالیات تعداد صفحات نشریه خواهد بود. ما این نشریات را به نام قانون ملزم به پرداخت به ودیعه‌ی مالی خواهیم کرد. بر کتاب‌هایی که از کمتر از سی فرم[6] فراهم آمده باشند مالیات مضاعف خواهیم بست و مجلات ادواری را که در شمار کتابچه‌ها یا جزوات قلمداد خواهیم کرد. هدف از این کار دو چیز است: اول این که تعداد این مجلات، که بی‌ارزش‌ترین و مسموم‌کننده‌ترین مطبوعات هستند، کاهش پیدا کند. دوم این که نویسندگان مجبور شوند به نوشتن کتاب‌های مفصل خسته‌کننده روی آورند که این عامل، به علاوه‌ی عامل گرانی کتاب، خوانندگان را از مطالعه‌ی آنها رویگردان می‌کند. درست در همین زمان، ما، خود، مجلاتی را برای فعال‌کردن حرکت ذهنی در راستای اهداف خودمان منتشر خواهیم کرد. قیمت این مجلات ارزان و مطالب نیز به گونه‌ای خواهد بود که خوانندگان را به مطالعه‌ی آن‌ها راغب کند. مالیات پستی از سوداهای نویسندگان تا حد زیادی خواهد کاست و آنها خود را در محدوده ای تنگ محصور خواهند یافت و در زمان مقتضی جریمه‌های مالی به سراغشان خواهد رفت و زیر فشار این جریمه‌ها از حرکت باز خواهند ایستاد و سرانجام تسلیم ما خواهند شد. با وجود این، اگر باز هم نویسنده‌ای پیدا شود که جرأت حمله به ما را پیدا کند چاپخانه‌ای نخواهد یافت که پیش از مراجعه‌ی به ما برای گرفتن اجازه‌ی چاپ، اثر او را به چاپ برساند. بدین ترتیب ما می‌توانیم پیش از چاپ هر نوشته‌ای به مطالب آن پی ببریم و با کشف دسیسه، آن را خنثی کنیم. با این حال که به محتوای آن نگاه می‌کنیم. اگر مطلبی در آن یافتیم که لازم است آن را برای افکار عمومی توضیح دهیم، خود ما این کار را می کنیم.

ادبیات و مطبوعات بزرگترین و مهمترین ابزار آموزشی هستند. به همین دلیل حکومت ما افسار بیشتر مطبوعات را به دست خواهد گرفت و با این کار تأثیرات سوء و زیان‌بخش روزنامه‌های مستقل را خنثی خواهد کرد. با این تدبیر ما بالاترین نیروی جهت دهنده به افکار عمومی را در اختیار خود گرفته‌ایم. اگر برای مثال، برای دیگران پروانه‌ی انتشار ده روزنامه صادر کنیم، باید به دار و دسته‌ی خودمان پروانه‌ی انتشار سی روزنامه را بدهیم. در هر زمینه‌ی دیگری نیز باید بر اساس همین نسبت عمل کرد. البته، افکار عمومی در این اعمال ما شک نخواهد کرد، چون تمام روزنامه‌های وابسته به ما، ظاهراً گرایش‌های مختلف و آرای متضاد را به چاپ خواهند رساند. این امر توده‌ی مردم را گمراه و رقبای ما را که نسبت به ما بدگمان نیستند به ما نزدیک خواهد کرد و ما آنها را خواهیم گرفت و چنگ و دندان‌های آن‌ها را خواهیم کشید و دیگری خطری از جانب آنها ما را تهدید نخواهد کرد.[7]

روزنامه‌های رسمی که سخنگوی ما هستند در ردیف اول قرار دارند. این روزنامه‌ها همواره پاسدار منافع ما هستند و از همین رو تأثیر زیادی در مسیر حرکت افکار عمومی نخواهند داشت.

در ردیف دوم روزنامه‌هایی هستند که صبغه‌ی نیمه‌رسمی دارند. هدف این روزنامه‌ها جذب افراد بی‌طرف و بی‌تفاوت است.

در ردیف سوم روزنامه‌هایی هستند که به توصیه‌ی ما در ظاهر با ما مخالفت می‌ورزند. دست کم یکی از این روزنامه‌ها باید سخت از در مخالفت با ما درآید که در این صورت دشمنان واقعی ما در اعماق وجود خود و با زبان بی زبانی از این وضع احساس خشنودی خواهند کرد، غافل از آن که این یک نمایش فریبنده است. این نیرنگ کارگر می‌افتد و در نتیجه دست آنها برای ما رو می‌شود.

تمام روزنامه‌هایی که از ساغر ما می‌نوشند، چهره‌ها، قیافه‌ها و گرایش‌های مختلفی را به خود خواهند گرفت: از آریستوکراسی گرفته تا جمهوری و انقلابی و حتی آنارشیسم و اسم‌های دیگری از این دست. این روزنامه‌ها همچون ویشنو[8] ، الهه‌ی هندی، صدها دست خواهند داشت و هر چشمی از آنها یک جنبه از افکار عمومی را زیر نظر خواهد گرفت. چنان‌چه نبض فلان روزنامه نگار سرعت بگیرد و تبی آشکار شود آن دست‌ها افکار عمومی را به سمت خواسته‌ی ما هدایت خواهند کرد؛[9] زیرا یک بیمار هیجانی تعادل فکری خود را از دست می‌دهد و حاضر می‌شود توصیه‌هایی را که به وی تسکین و آرامش می‌دهد، بپذیرد. آن دیوانه‌هایی که خیال می‌کند سخنان و نظریات ارگان حزبی خود را تکرار می‌نمایند، در واقع، اندیشه‌های خود ما و یا آنچه را ما می خواهیم، به زبان می آورند. آنها گمان می کنند که به کالای خود چنگ زده اند در حالی که پرچمی که زیر آن می ایستند و از آن دفاع می کنند پرچم ماست که بر فراز سرشان در اهتراز است.

برای آن که ارتش مطبوعاتی ما، بر این روشی که گفتیم، سازمان یابد لازم است به تمام مسائل مربوط به آن توجه نشان دهیم.[10] ما زیر پوشش اداره ی مرکزی مطبوعات، کانون های ادبی تشکیل خواهیم داد که در آنها دستورالعمل ها، فرامین و کلمات رمز خود را، بدون آن که کسی متوجه شود، به عمال خود انتقال می دهیم. در این کانونها بحث هایی به صورت نفی و اثبات، موافق و مخالف صورت خواهد گرفت، اما همه ی آنها نمایشی و ساختگی است و به عمق و جوهر حساس قضیه پرداخته نخواهد شد. روزنامه هایی که در رکاب ما حرکت می کنند روزنامه های رسمی سخنگوی حکومت را مورد حملات شدید و بیرحمانه قرار خواهند داد؛ زیرا این کار به ما فرصت می دهد تا پیرامون موضوع (برنامه های خود) با چنان گستردگی و تفصیلی سخن بگوییم که از طریق صدور بیانیه های رسمی در مواقع دیگر، امکانپذیر نیست. دلیل سودمند بودن این سیاست برای ما کاملاً آشکار و روشن است.

این حمله ی مطبوعاتی به ما، فایده ی دیگری نیز در بر دارد و آن این است که مردم باور می کنند آزادی های کامل همچنان وجود دارد این به عمال ما فرصت می دهد تا ثابت کنند که مخالفان ما افرادی هستند فقط پرگو و یاوه گو تا حرف بزنند و با دلیل حرف های خود را ثابت کنند، این کار را نمی کنند و از اثبات ادعاهای خود با دلایل واقعی و منطقی عاجزند. این موضوع، با توجه به دستورالعمل هایی که ما در این زمینه به عمال خود داده ایم، کاملاً محکم کاری شده است.

اقداماتی از این قبیل، که بسیار دقیق است و از دیدگان افکار عمومی پنهان، بهترین وسیله برای جلب اعتماد و اطمینان افکار عمومی نسبت به حکومت ماست. به برکت این اقدامات ما می توانیم، هر وقت که لازم باشد، افکار عمومی را درباره یک موضوع سیاسی تهییج یا آرام کنیم و یا آن را به او بقبولانیم یا ذهن او را درباره ی یک موضوع دچار شک و تشویش سازیم. امروز مطالب درست و حق را منتشر می کنیم و فردا مطالب کذب و باطل و بهتان آمیز را. گاه واقعیت ها را و زمانی مطالب ضد و نقیض آنها را و در این میان همواره مواظبیم که پایمان نلغزد و به سر درنیاییم. پیروزی ما بر دشمنانمان تضمین شده و قطعی است؛ چون آنها مثل ما روزنامه ای در اختیار ندارند که افکار خود را به وسیله ی آن منتشر کنند. وقتی مشکلی برای آنها پیش آید که لازم باشد آنها را ساکت کنیم به حل سطحی آن اکتفا می ورزیم.

این ترّهات را عنداللزوم روزنامه های ردیف سوم منتشر خواهند کرد، اما ما نسبت به آنها اظهار خشم و عدم رضایت خواهیم کرد و بلکه به وسیله ی روزنامه های نیمه رسمی ما تکذیب خواهند شد.

حتی در این زمان، ما نمونه ای از طرز تفکر خود را می یابیم. این نمونه روزنامه های فرانسه است. در این روزنامه ها آثار فراماسونری مشهود است؛ چه، مطبوعات چی های این کشور مقیدند که راز حرفه ی مطبوعاتی را نگه دارند. اگر از آنها راجع به منبع فلان خبر بپرسی مانند رمال های زمان قدیم پاسخی مبهم می دهند و سپس خاموش می شوند. این روزنامه نگاران هیچ گاه نام منبع خبر خود را فاش نمی کنند مگر آن که قبلاً در این زمینه تصمیم جمعی گرفته باشند که این البته مطلب دیگری است. حتی یک روزنامه نگار را پیدا نمی کنید که راز مربوط به خود را فاش سازد. زیرا هیچ روزنامه نگاری نمی تواند به عضویت خانواده ی قلمزنان و نویسندگان در آید، مگر آن که در گذشته ی او لکه ی ننگی وجود داشته و به محض آن که کمترین نشانه ی نافرمانی از او سر زد این گذشته ی ننگین برملا می شود. تا زمانی که این لکه ها فقط برای تعداد معدودی شناخته شده باشد آن روزنامه نگار همچنان در نظر توده ی مردم خوشنام خواهد بود و مردم عوام را به خود جذب خواهد کرد و با غرور و افتخار به دنبالش راه خواهند افتاد.

این محاسبات و برنامه های ما هم اکنون روستانشینان و دهاتی ها[11] را در برمی گیرد. بنابراین، در جاهایی که با مسائل آسایش، امنیت، خواسته ها و تمایلات این مردم تماس پیدا می کند باید آنها را برانگیخته و تحریک نماییم، و وقتی به حرکت درآمدند و برآشفته شدند، داستان آنها را در برداریم و به پایتخت ببریم و به اهالی آن بگوییم: این است خواسته ها و آرزوهای روستانشینان.[12]

بدیهی است که سرچشمه ی خواسته های پایتخت نشینان و روستانشینان، هردو، ما هستیم. آنچه ما از حالا تا زمان رسیدن به قله ی حکومت نیازمند آنیم این است که پایتختها را پی کنیم. ضربه ی پی کننده از روستاها وارد خواهد شد، و سپس به پایتخت نشینان خواهیم گفت: این نظر مردم است. یعنی نظر اکثریتی که عمال ما به آنها نظم و ترتیب و سازمان داده اند. زمانی که فرصت روانی مناسب دست داد باید از بحث و گفتگوی پایتخت نشینان درباره ی هر موضوعی که اتفاق افتاده است، به بهانه ی این که دیگر کار از کار گذشته و روستانشینان که اکثریت را تشکیل می دهند آن را پذیرفته و تأیید کرده اند و راه برگشتی وجود ندارد، جلوگیری به عمل آوریم.

در دوره‌ی حکومت جدید که دوره‌ی انتقال به حکومت جهانی ماست، باید جلو روزنامه ها را از نشر هر نوع رسوایی و افتضاحی گرفت؛ زیرا لازم است مردم باور کنند که رژیم جدید برای همه ی انسان ها خیر و برکت به ارمغان آورده، جانها از نگرانی به درآمده آرام گرفته اند، جنایات از بین رفته و جامعه از میکروب این وبا پاک شده است. روی حوادث جنایی باید سرپوش گذاشته شود به طوری که فقط قربانیان آنها که طبعاً از بین رفته اند و کسانی که تصادفاً شاهد آنها بوده اند که اینها نیز از بین خواهند رفت، از این حوادث اطلاع داشته باشند.



[1] خ.ت: در حال حاضر مطبوعات چه نقشی بازی می کنند؟ آنها عواطف جوشان مردم را به هیجان در می آورند و گاه به مجادلات خودخواهانه ی حزبی که احتمالاً برای هدف ما ضرروی است، دامن می زنند.

 

[2] خ.ت: مطمئناً پرداخت جریمه های سنگین مطبوعات حزبی را از حمله باز نخواهند داشت، و از این رو به دنبال دومین حمله ی جدی و مهم آنها، همه ی این مطبوعات را تعطیل خواهیم کرد.

[3] خ.ت: افکار عمومی را بدون هیچ پایه و اساسی تحریک می کند.

[4] خ.ت: وقتی ما در حال حاضر توانسته ایم جامعه ی گوییم را چنان اداره کنیم که مسائل جهان را از پشت عینک رنگینی که ما به چشمانش زده ایم، تماشا کند و وقتی تاکنون هیچ مانعی نتوانسته است ما را از رسیدن به اسرار دولت باز دارد

[5] Pamphlets

[6] خ.ت: کمتر از سیصد صفحه.

[7] خ.ت: نباید ملت در این اقدامات ما کمترین شکی بکند. لهذا نشریات ادواری ما قیافه ی مخالف با نظریات و آرای ما خواهند گرفت و با این کار اعتماد خوانندگان را جلب خواهند کرد و چشم انداز جذابی برای دشمنان ما که در ما شک و تردید نمی کنند، به نمایش خواهند گذاشت و در نتیجه، به دام ما خواهند افتاد و از قدرت تهی خواهند شد.

[8] Vishnu

[9] خ.ت: و هر دستی نبض افکار عمومی را خواهد گرفت. چنانچه نبض بخواهد سرعت بگیرد این دستها این افکار را به سمت هدف ما خواهند کشاند، زیرا یک بیمار هیجانی براحتی تسلیم می شود و بسادگی زیر بار هر نوع سلطه و نفوذی در می آید.

[10] خ.ت: برای آن که ارتش مطبوعاتی ما بتواند، با کمک گروه های مختلف، روح این برنامه را به منصه ی ظهور برساند باید با توجه بسیار زیادی مطبوعات خود را نظم و سازمان بدهیم.

[11] خ.ت: برنامه های ما بویژه باید به ولایات (Provinces) کشیده شود (لازم به ذکر است که در متن مترجم ما عبارت روستانشینان و دهاتیها آمده است اما در خلیفه تونسی: ولایات یا پروونسیا).

[12] منظور تحریک تمایلات و خواسته های شهرنشینان علیه تمایلات پایتخت نشینان است-م.

پروتکل یازدهم

شورای عالی دولت یا مجلس شورای عالی همواره نیرومندترین مفسر قدرت حکومت خواهد بود و به صورت ماسک قوه ی قانونگذاری یا به اصطلاح همان کمیته‌ی وضع قوانین و سازمان‌های تابعه‌ی حاکم باقی خواهد ماند.[1]

این همان برنامه ی قانون اساسی جدید است. ما شرایط لازم را برای قانون، حق و عدالت به وجود خواهیم آورد، به طوری که به نظر رسد این سه عنصر در جایگاه شایسته ی خود قرار گرفته اند. ما این کار را از سه طریق انجام می دهیم:

1- در قالب لوایح قانونی که به قوه‌ی مقننه احاله می‌شود.

2- در قالب تصویب‌نامه‌های شورای وزیران.[2]

3- در صورت دست دادن فرصت به وسیله‌ی کودتا.

بعد از بیان این مطالب، اینک به جنبه ی دیگری می پردازیم و اجزایی را که برای ایجاد دگرگونی و انقلاب در دستگاه های دولت، در راستای هدف تعیین شده ی ما، وجودشان ضروری است، توضیح می دهیم. منظورم از این اجزا عبارت است از: آزادی مطبوعات، حق تشکیل جمعیت ها و احزاب و هیأت ها، آزادی عقیده، حق شرکت در انتخابات و امثال اینها که باید برای همیشه از صفحه ی ذهن انسان پاک و محو شوند و یا تغییرات بنیادی در آنها داده شود، به شرط آن که این تغییرات در همان فردای روز اعلام قانون اساسی جدید صورت گیرد. این کار در این زمان شدنی است و ما تمامی دستورهای خود را یک دفعه صادر می کنیم و هیچ چیزی از آن را به آینده موکول نمی کنیم؛ زیرا اگر کمترین تأخیری در این زمینه صورت گیرد هرگونه اصلاح و تغییر مهمی که بعداً در قانون اساسی به عمل آید حتماً خطرناک خواهد بود؛ چون اگر ماده ی اصلاحیه خشن و روش پیشنهاد آن نیز با خشونت همراه باشد، با توجه به کوته نظری پیشنهاد کننده در موضوع پیشنهادی خود، باد به غبغب خواهد انداخت و فکر خواهد کرد که این تغییر باب ارائه ی چنین پیشنهادهایی را به روی امثال او خواهد گشود و در این هنگام خواهند گفت[3] که ما به اشتباهات خودمان اعتراف کرده ایم و این امر به شکوه و جلال حکومت خطاناپذیر ما لطمه می زند. یا خواهند گفت که ما از ترس، تن به تسلیم و همراهی با آنان داده ایم که در این صورت هیچ کس از ما سپاسگزار نخواهد بود، بلکه گمان خواهند کرد که ما تن به اجبار داده ایم و در کار خود شکست خورده ایم. همه ی اینها به خوشنامی قانون اساسی جدید ما ضربه می زند. آنچه ما می خواهیم این است که تا تنور انقلاب و تغییرات ناگهانی داغ است، مردم اعتراف کنند ما قدرتمند هستیم و هیچ کس نمی تواند به اندازه ی یک تار مو ما را که سر تا پا قدرتی هراس انگیز هستیم، از جایمان دور کند. لذا احدی را به حساب نمی آوریم و هیچ ترسی ما را ناچار به پیروی از نظر دیگران نمی کند و همیشه و همه جا آماده هستیم تا هر که را زبان به اعتراض بگشاید خرد کنیم، و ثابت نماییم که بر گوییم کاملاً مسلطیم و دوست نداریم قدرت خود را با آنها تقسیم کنیم. ما این کار را در حالی انجام می دهیم که سرها از آنچه اتفاق افتاده، هنوز گیج است و مردم را ترس فرا گرفته. لذا چشم های خود را بر روی آنچه می بینند، می بندند و منتظر می مانند تا ببینند آینده چه می شود.

گوییم مانند رمه ای گوسفند است و ما به منزله ی گرگ، و شما می دانید که اگر گرگ به گله بزند چه بر سر گوسفندها می آید.

عامل دیگری که گوییم را وامی‌دارد تا همه چیز را نادیده بگیرند، این است که به آنها وعده می دهیم که پس از خلاص شدن از شر دشمنان صلح و رام کردن کلیه ی احزاب، آزادی هایی را که از آنان گرفته ایم مسترد خواهیم داشت، اما مدت ها خواهد گذشت و آنان همچنان منتظر آزادی های از دست رفته ی خود خواهند بود.

اکنون می پرسم که چرا ما این سیاست را اختراع و آن را در اذهان گوییم تزریق کرده ایم بدون آن که به آنها فرصت دهیم تا درباره ی انگیزه و مقصود ما از این سیاست بیندیشند؟ آیا جز به خاطر این که از طریق حیله و فریب به چیزهایی دست می یابیم که با پیمودن راه مستقیم هرگز نمی توانیم به آنها برسیم. این همان شالوده ای است که مؤسسات سری فراماسونری ما بر آن استوار است؛ مؤسساتی که این گوییم حیوان چیز مهمی درباره ی آنها نمی دانند و از اهداف پشت پرده ی آنها جز مشتی ظن و گمان اطلاعی ندارند. ما گوییم را به کاروان بزرگ باشگاهها و محافل فراماسونری جذب کردیم و این محافل شروع به پاشاندن خاکستر در چشم اعضای خود کردند. خداوند به ما قوم برگزیده نعمت اسارت، تبعید، تفرق و پراکندگی در جهان را ارزانی داشت. این امور که در گذشته نشان ضعف ما بودند بعدها سبب قدرت ما شدند؛ قدرتی که امروز ما را در آستانه ی حکومت جهانی قرار داده است. ما تا به این جا رسیده ایم و فقط مانده است که ساختمان عظیم حکومت آینده ی خود را بر این شالوده ها استوار کنیم و این کار چندان دشوار نیست.



[1] خ.ت: شورای دولت (State Counceil) قدرت فرمانروا را مشخص و تبیین خواهد کرد. این شورا- که قدرت یک هیأت قانونگذاری رسمی را دارد- به مسؤولین حکومتی دستور صادر خواهد کرد.

[2] خ.ت: توسل به فرامین عمومی، دستورهای مجلس سنا و شورای حکومتی و تصمیمات هیأت وزیران.

[3] خ.ت: چون اگر این تغییرات با خشونت و قاطعیت همراه باشد و به زور و بدون بصیرت تحمیل شود مردم را عصبانی خواهد کرد؛ زیرا ترس آنها را برخواهد داشت که مبادا تغییرات جدید دیگری در همین راستا به وجود آید. از طرف دیگر، اگر این تغییرات امتیازاتی، ولو بیشتر، به مردم بدهد خواهند گفت که ما به خطایمان اعتراف کرده ایم و

پروتکل دهم

امروز سخن خود را با تکرار خلاصه ای از آنچه قبلاً گفتیم آغاز می‌نمایم، و از همه‌ی شما خواهش می کنم به این نکته توجه داشته باشید که حکومت ها و ملت ها در تحلیل مسائل سیاسی به ظواهر امر بسنده می کنند و از آن پا فراتر نمی گذارند.

آری، وقتی نمایندگان گوییم جز به عیاشی و کامجویی نمی اندیشند، چگونه آنها می توانند به عمق مسائل راه یابند؟ منافع ما اقتضا می کند که به این توضیح کوتاهی که دادم توجه کنیم؛ زیرا وقتی از مسائلی چون تقسیم قدرت، آزادی عقیده، آزادی مطبوعات، آزادی مذهب، حقوق تشکیل جمعیت ها، برابری در مقابل قانون، احترام به حق مالکیت و حق سکنی، بستن مالیات (غیر مستقیم) و قدرت قوانین در ایجاد واکنش در جامعه[1] بحث می کنیم، این موضوع [توجه به توضیح فشرده بالا- م] به ما کمک شایانی خواهد کرد. این مسائل آنقدر مهم و دقیق هستند که نباید به صورت علنی و در برابر چشم و گوش مردم مورد بحث قرار گیرند و اگر ضرورت اقتضا کرد و ناچار شدیم این کار را بکنیم باید به بیان اجمالی آنها بسنده نماییم و از تصریح و تعیین و تفصیل اجتناب ورزیم و همین قدر بگوییم که ما این قوانین جاری را قبول داریم. علت این که باید از تصریح و توضیح بیشتر این مسائل خودداری ورزیم و زبان در کام کشیم این است که وقتی از یک اصل یا قاعده به طور دقیق که هرگونه شبهه ای را از بین می برد، نام نبریم، آزادی عمل پیدا می کنیم و امور را هر طور که خودمان بخواهیم پیش می بریم بدون آن که کسی متوجه قضیه شود. برعکس، اگر اصل یا قاعده ای را مشخص و معین کنیم مثل این است که آن را در معرض بحث و گفتگو گذاشته باشیم و این چیزی است که ما از آن پرهیز می کنیم.

توده ی مردم، طبیعهً، فریفته ی نوابغ صحنه ی سیاست و اعمال شجاعانه، بی باکانه و گستاخانه ی آنها هستند و زبان به اعجاب و ستایش آن اعمال می گشایند. مثلاً می گویند: این کاری است که جز از یک حرامزاده ی پست سر نمی زند، اما براستی فوق العاده و وحشتناک است! یا: درست است که این کار حقه بازی و فریب است اما بی نهایت ماهرانه و زیرکانه می باشد![2]

از چیزهایی که ما به آن تکیه می کنیم جلب توجه ملت ها به ساختن اسکلت اساسی نظام جدید است که ما خود طرح آن را ریخته ایم. به همین سبب، قبل از هر چیز لازم است جان های خود را مسلح کنیم و دلهایمان را مخزن روحیه ی بی پروایی سازیم که نه ترس می شناسد و نه از عواقب کار می هراسد و هر مانعی را از سر راه خود بر می دارد؛ روحیه ی درنده خویی و بیدادگری، روحیه ای که در سینه ی کارگزاران فعال و دلیر ما موج می زند. وقتی موفق شدیم کودتای خود را به انجام برسانیم به مردم خواهیم گفت:

«شما در وضع بدی به سر می‌بردید. کارهایتان مختل و از هم پاشیده بود. بدبختی، شما و جامعه‌تان را فرا گرفته و همه چیز شما تباه شده بود. و اکنون ما آمده‌ایم تا عوامل این همه بدبختی را از بین ببریم و این عوامل عبارتند از: تمسک به غرور و افتخارهای ملی گرایانه، موضوع مرزهای جغرافیایی و پول مخصوص هر کشور. با این حال شما آزاد هستید که این کودتای ما را تأیید و یا محکوم کنید، اما اگر پیش از آن که تحقیق کنید و خدمتی را که به شما خواهیم کرد به محک تجربه بزنید، در مورد ما داوری کنید آیا این داوری عادلانه و منصفانه خواهد بود؟»

وقتی این کار را کردیم و این طور حرف زدیم، توده ی مردم گول ما را خواهند خورد و زبان به ستایشمان خواهند گشود و سرشار از امید و آرزو ما را مثل یک قهرمان پیروز روی دست‌های خود بالا خواهند برد. بدین ترتیب، فوایدی که از نیرنگ رأی‌گیری یا حق انتخاب در پی آنها هستیم، بروز می کند؛ زیرا، کاری کرده ایم که این وسیله ی فریبنده دستیابی به عصای سلطنت جهانی را برای ما تضمین می کند. وقتی افسون رأی‌گیری در همه جا نفوذ کرد و هر گروه و دسته ای را، هر چند کم اهمیت، فرا گرفت و بر جمعیت ها و تشکیلات حاکم شد، آخرین ثمرات خود را به بار خواهد آورد؛ زیرا مردم قبل از آن که درباره ی ما قضاوت کنند، بر شناختن ما اتفاق نظر خواهند کرد. برای آن که این ثمرات و فواید، آن گونه که میل ماست، سالم بماند باید حق رأی‌گیری را تعمیم بدهیم و کاری کنیم که همه ی افراد، بدون هیچ گونه تبعیضی میان افراد و طبقات، در آن شرکت کنند تا بدین وسیله اکثریت مطلق آراء را از آن خود کنیم؛ اکثریتی که اگر فقط طبقه ی درس خوانده ی ثروتمند در انتخابات شرکت کنند، مسلماً نصیب ما نخواهد شد.

اگر ما خصلت خودمهم‌بینی و غرور را در جان مردم تزریق کنیم پیوند خانواده را از هم گسسته ایم و ارزش های فرهنگی آن را از بین برده ایم، و افرادی را که به دلیل برخورداری از قدرت تفکر، احتمال دارد از توده ی فرماندار ما جدا شوند و راه مخالفت با ما در پیش گیرند، از سر راه برداشته ایم؛ زیرا هرگاه این افراد در صدد انجام یک چنین کاری (مخالفت با ما) برآیند، توده ی مردم که در طرف ما هستند بر ضد آنها برخواهند خاست و زبانشان را خواهند برید. چرا که توده ی مردم عادت کرده اند فقط از ما حرف شنوی داشته باشند چون در مقابل این حرف شنوی و اطاعت به آنها پاداش مادی می دهیم. با این روش، ما یک نیروی بی فکر، کور و خشن به وجود می آوریم که بدون راهنمایی عمال ما، عمالی که آنها را مسند ریاست نشانده ایم و از همین توده هستند و در مشت ما قرار دارند، نمی توانند دست به هیچ حرکتی در هیچ سمتی بزنند. وانگهی، ملت در پذیرفتن این نظام و تسلیم در برابر آن درنگ نخواهد کرد؛ چون می داند که به دست آوردن روزی و دستیابی به منافع و خواسته های خود همه و همه منوط به پیروی از این رهبران و حکامی است که برای آنها منصوب شده اند.

طرح تأسیس حکومت را فقط یک نفر از ما باید بریزد؛ زیرا اگر چند نفر این کار را به عهده بگیرند اختلاف نظر و تضاد پیش می آید و حکومت پیوستگی لازم را پیدا نمی کند. ما باید این طرح را از جنبه ی عملی آن مورد مداقه قرار دهیم اما به هیچ رو نباید با بحث های علنی به بررسی آن بپردازیم تا به دقت و استحکام آن لطمه ای نخورد و پیوستگی و ارتباط اجزای آن و مقاصدی که در هر فقره ی آن گنجانیده و مبهم رهایشان کرده ایم از آنها گرفته نشود. اگر از طریق گذاشتن طرح در معرض رأی گیری به توده ی مردم اجازه دهیم که درباره ی آن به بحث و گفتگو بپردازند و تغییر و تبدیل پیشنهاد کنند، در واقع به آنها اجازه داده ایم عقاید ناسازگاری را که حدیقف ندارد، اظهار کنند و، چون از فهم درستی برخوردار نیستند، میان آنها برخورد عقاید و آراء پیش می آید. علاوه بر این، توده کوته فکرتر از آن است که به اعماق این طرح پی ببرید. بنابراین، ما باید حاصل نبوغ رجال خود را آماج چنگ و دندان توده ی پست و حتی گروه رهبری آنها نکنیم. این طرح های انقلابی در حال حاضر قادر نخواهد بود تشکیلات موجود را بکلی دگرگون کند بلکه نهایت کاری که می تواند بکند ایجاد تغیر در زمینه ی اقتصادی است ولی از آن جا که نتایج، همه، یکی است، در بستر حرکت پیشرفت و تکامل نیز تغییری هماهنگ و همسو با برنامه ی ما به وجود خواهد آمد.

در تمام کشورها نهادهایی را می بینیم که گرچه در هر کشوری نامی دارند اما معنای آنها یکی است: مجلس نمایندگان مردم، کابینه، وزارتخانه، مجلس سنا، مجلس شورای عالی، قوه ی مقننه، قوه ی مجریه و امثال اینها. نیازی نیست که من ارتباط ارگانیک این نهادها با هم را برای شما توضیح دهم چون خودتان این مطلب را خوب می دانید. فقط توجه شما را به این نکته جلب می کنم که هر یک از این نهادها وظیفه ی مهمی در حکومت به عهده دارد. این نهادها وظایف اداری،[3] قانون گذاری و اجرایی حکومت را میان خود تقسیم کرده اند و همانطور که اعضای بدن انسان به عنوان یک مجموعه وظایف خود را انجام می دهند این نهادها نیز وظایفی را که به عهده گرفته اند، به انجام می رسانند و اگر یک عضو از این مجموعه آسیب ببیند سایر اعضا نیز تحت تأثیر آن آسیب خواهند پذیرفت و در نتیجه تمام بدن تباه خواهد شد و مرگ به سراغش خواهد آمد.

زمانی که سموم لیبرالیسم را به پیکر حکومت تزریق کردیم تمامی شریان های آن مسموم می شوند و این یک بیماری کشنده است[4] و باید منتظر مرگ حکومت بود.

لیبرالیسم حکومت‌های مشروطه را که جای تنها حکومت حافظ گوییم، یعنی حکومت استبدادی،[5] را گرفتند، به وجود آورد و مشروطه همانطور که خودتان خوب می دانید فقط مدرسه ای است برای آموزش رشته های اختلاف، آشوبگری، بدفهمی، مشاجره، تضاد آراء و دعواهای بی ثمر حزبی. در یک جمله، مشروطه مدرسه ای است برای فراهم آوردن عناصری که شخصیت حکومت را درهم می شکند و فعالیت آن را می کشد. تریبون آدم هایی پرحرف که در تخریب حکومت دست کمی از مطبوعات ندارد، شروع به انتقاد از ضعف و ناتوانی حکومتگران می کند و آنها را آدمهای بی بو و خاصیتی جلوه می دهد. این عامل، حقیقتاً، نخستین عامل در قیام بر ضد بسیاری از حکام و به زیر کشاندن آنها از اریکه ی قدرت بوده است.

پادشاهان ساقط شدند و عصر حکومت جمهوری فرا رسید. در این هنگام، ما از میان مرکوب ها یا غلامان خود یک نفر را انتخاب می کنیم و به عنوان رئیس جمهور در رأس حکومت می گذاریم[6] و این همان مین و ماده ی منفجره ای است که زیر صندلی ملت گوییم و به عبارت صحیح تر ملت های گوییم کار گذاشته ایم.

در آینده ی نزدیک نظام مسؤولیت رؤسای جمهور را ایجاد خواهیم کرد.[7] در آن هنگام ما در وضعی قرار خواهیم گرفت که به ما امکان می دهد تا، بدون اعتنا به ارزش های ظاهری، برنامه های خود را که رئیس جمهوری گوش به فرمان ما در برابر آنها مسؤول است، پیاده کنیم. از آن پس، دیگر برای ما اهمیتی ندارد اگر دیدیم که در هنگام بروز بحران پیچیده ی ناشی از مشکل دستیابی به رئیس جمهور جدید، داوطلبان این منصب به جان هم افتاده اند و یکدیگر را از بین می برند؛ زیرا چنین بحران هایی کشور را به کام مصیبت بسیار سختی فرو می برد.

برای آن که ثمره ی برنامه های خود را بچینیم انتخابات ریاست جمهوری برگزار خواهیم نمود و رئیس جمهور را از کسانی انتخاب خواهیم کرد که گذشته ی سیاهی دارند، اما هنوز این گذشته بر ملا نشده است. مانند افرادی که در رسوایی پاناما و یا امثال آن دست داشته اند. یک چنین رئیس جمهوری یقیناً نوکر و گوش به فرمان ما خواهد بود و اهداف ما را پیاده خواهد کرد؛ زیرا از این که گذشته اش برملا شود و رسوا گردد می ترسد. به علاوه آن که، او، همچون دیگر افراد، طبیعهً مایل است جاه و مقام و امتیاز و منزلت آشکاری را که از راه سیاست به دست آورده است، حفظ کند.

و اما مجلس نمایندگان؛ کار این مجلس این خواهد بود که رؤسای جمهور را انتخاب و از آنها حمایت و دفاع کند، اما حق قانونگذاری درباره ی رئیس جمهور جدید و حق تغییر قوانین موجود را از آن سلب خواهیم کرد؛ زیرا، این حق را ما به رئیس جمهور مسؤول که مرکوب رام و فرمانبردار ماست، وا می گذاریم. طبیعی است که رئیس جمهور به دلیل قدرتی که دارد آماج حمله قرار خواهد گرفت و باران انتقاد و عیبجویی از هر طرف بر سر او باریدن خواهد گرفت، لکن ما وسیله ای در اختیارش خواهیم گذاشت که از خودش دفاع کند. این وسیله همان حق رفراندوم و به حکمیت خواندن ملت است که بالاتر از نمایندگان هستند. و ملت (یا اکثریت توده ی مردم) هم کور است و عادت به فرمانبرداری و اطاعت دارد. به غیر از این، ما رئیس جمهور را به حق اعلان جنگ[8] نیز مسلح خواهیم کرد و در توجیه واگذاری این امتیاز خواهیم گفت که چون رئیس جمهوری فرمانده ی کل نیروهای مسلح و حاکم کشور است این حق باید در اختیار او باشد تا عنداللزوم از امنیت کشور و قانون اساسی جدید جمهوری دفاع کند؛ زیرا او نماینده ی قانون اساسی و نسبت به حفظ آن مسؤول است.

گذشته از این، ما حق سؤال از حکومت یا استیضاح آن را در مورد تدابیری که اتخاذ می کند، به بهانه ی حفظ اسرار سیاسی دولت، از مجلس نمایندگان می گیریم. بالاتر از این، تعداد نمایندگان را به حداقل ممکن تقلیل می دهیم. با این کار بلوای سیاسی کاهش پیدا می کند و کسانی که سودای پرداختن به مسائل سیاسی را دارند، از صحنه کنار می روند. در عین حال، اگر مجلس ندای مخالفت سر دهد، چون تعداد نمایندگان کم هستند، با یک همه پرسی، آنها را از سر راه خود بر می داریم. انتخاب رئیس و نایب رئیس مجلس نمایندگان و سنا با رئیس جمهور خواهد بود و پارلمان ها به جای آن که جلسات متعدد تشکیل دهند به تشکیل هر چند ماه یک بار آنها بسنده خواهند کرد. رئیس جمهور، به عنوان رئیس قوه ی مجریه، همچنین حق تشکیل یا انحلال پارلمان را خواهد داشت و در صورت انحلال، تشکیل پارلمان جدید به تأخیر خواهد افتاد. برای آن که نتایج این اعمال کاملاً غیر قانونی گریبان گیر رئیس جمهور نشود و پیش از تحقق کامل برنامه های ما، که مسؤولیت اجرای آنها را به عهده ی رئیس جمهور گذاشته ایم، بال او را نشکند وزرا و دیگر کارمندان عالی رتبه ی اداری را تشویق خواهیم کرد که از رئیس جمهور پیروی نکنند و با خواسته ها و تمایلات او همراهی نشان ندهند و خود سرانه تصمیم بگیرند.[9] بدین ترتیب، مسؤولیت اقدامات، به جای رئیس جمهوری، به گردن اینها می افتد. اکیداً توصیه می کنیم که این روش ما فقط در مورد مجلس سنا یا شورای حکومتی و یا هیأت وزیران پیاده شود و هرگز به افراد واگذار نگردد.

آن گاه رئیس جمهور، به اشاره ی ما، منشأ این گروه را تضاد و تفاسیر گوناگون قانونی اعلام خواهد کرد و سپس همه ی آنها را، باز هم به اشاره ی ما، ملغی خواهند نمود و، به بهانه ی این که مصالح عالیه ی حکومت اقتضا می کند، قوانین موقتی جدیدی پیشنهاد و وضع و حتی از قانون اساسی تخطی خواهد کرد.

با این تدابیر، ما خواهیم توانست قدرت را به دست گیریم؛ قدرتی که به وسیله ی آن قوانین اساسی جهان را تدریجاً و گام به گام از بین می بریم[10] و زمینه را برای آن انتقال بزرگ فراهم می آوریم. وقتی این قوانین را از بین بردیم کلیه ی حکومتها را واژگون و آنها را دنباله رو و فرمانبردار قدرت خود می کنیم.

اعتراف به حکومت استبدادی و مطلقه ی ما ممکن است حتی پیش از نابود شدن قوانین اساسی، صورت بگیرد. این وضع زمانی پیش می آید که ملتها از ناتوانی حکام و مخالفتهای آنها با قوانین به ستوه آمده باشند (و این چیزی است که ما در راه آن فعالیت می کنیم) و فریاد بردارند: «اینها را ببرید و به ما پادشاهی بدهید که بر تمام جهان حکومت کند و میان ما اتحاد برقرار سازد و اختلافات مرزی، افتخارات ملی و نژادی، تعصبات دینی و وامهای کمرشکن را که همگی از عوامل تفرقه و جدایی ماست از میان بردارد و صلح و آرامش را که حکام و نمایندگان سابق[11] ما نتوانستند آن را تأمین کنند، به ما ارزانی دارد».

البته شما خوب می دانید که اگر بخواهیم کاری کنیم که همه ی ملت ها این فریاد را برآوردند باید در کشورهای مختلف عواملی را به وجود آوریم که ذهن مردم را به خود مشغول کند و موجبات نگرانی و ناآرامی آنها را فراهم آورد و این خود رابطه ی حکومتها و مردم را تیره می سازد. ادامه ی این وضع قوای انسانی را فرسوده می کند، اختلافات کشنده را به جان آنها می اندازد، نفرت و دسیسه و حسد و قحطی و انواع بیماری ها که میکروب آنها را عمداً منتشر کرده ایم، در بین مردم انتشار می یابد و در نتیجه، گوییم، تنها راه نجات خود از این مصائب را در پناه بردن به قدرت فراگیر، که مجهز به پول و هر چیز دیگری از این قبیل است، می بیند.

بدیهی است که اگر ما به ملت ها مهلت نفس کشیدن و استراحت بدهیم امید رسیدن به روزی که انتظارش را می کشیم، شدیداً کاهش پیدا می کند.



[1] خ.ت: و قابلیت عطف به ماسبق شدن قوانین.

[2] خ.ت: عجب شکستن رسوایی خورد؛ اما چقدر ماهرانه عمل کرد؛ چقدر فریبکار است، اما چقدر دقیق و جسورانه عمل کرد!

[3] خ.ت: قضایی.

[4] خ.ت: چهره ی دولت دگرگون و به بیماری کشنده ی کم خونی Decomposation of the blood مبتلا می شود و

[5] Autocracy

[6] خ.ت: به جای پادشاه کاریکاتوری در قالب رئیس جمهور می گذاریم.

[7] خ.ت: در آینده ی نزدیک رئیس جمهور را شخصی مسؤول قرار خواهیم داد.

[8] خ.ت: حق اعلان حکومت نظامی.

[9] خ.ت: ما وزیران و دیگر کارمندان عالیرتبه ی اداری پیرامون رئیس جمهور را تحریک خواهیم کرد که، با صدور فرامین خودسرانه و از پیش خود، دستورهای او را مسخ کنند و بدین ترتیب آنها را مجبور می سازیم که، به جای رئیس جمهور، بار مسؤولیت را به دوش کشند.

[10] خ.ت: این اقدامات به ما امکان می دهد هرگونه حقوق یا امتیازاتی را که قبلاً، یعنی در زمانی که قدرت را در اختیار نداشتیم، واگذار کرده بودیم، بتدریج مسترد داریم.

[11] خ.ت: نمایندگان کنونی.