پروتکل ششم
ما بی درنگ شروع خواهیم کرد به ایجاد دستگاه های عظیم انحصاری و جمع آوری ثروتها و گردآوردن اموال تا همه ی اینها که به قدرت وحشتناکی تبدیل شده اند به انحصار ما درآیند. این قدرت وحشتناک، همزمان، بر مقدار هنگفتی از ثروت گوییم سیطره دارد، و در عین حال، حیات آن تا آن جا به قدرت ما وابسته است که در آن روز موعود که ضربه ی کوبنده ی سیاسی خود را فرود آوریم این ثروت ها به دره سقوط خواهد کرد و تتمه حساب گوییم را نیز به دنبال خود خواهد کشاند.[1]
شما آقایان که در این جا حضور دارید و همگی اقتصاددان هستید، می توانید اهمیت سرنوشت ساز قدرت انحصار را که از شمشیر برنده تر است، با دیده ی عقل ببینید.
ما باید سعی کنیم تا از هر طریق ممکن دامنه ی شکوه و عظمت حکومت برتر جهانی را توسعه دهیم و شأن آن را بالا بریم. برای این کار باید نشان بدهیم که این حکومت جز برای حمایت از دولتهایی که به او بپیوندند و زیر سایه اش درآیند، تشکیل نشده است و برای این دولتها سرچشمه ی خیر و کمک است.
آریستوکراسی گوییم، به عنوان یک قدرت سیاسی، مرده است؛ بنابراین ما نباید برای آن حساب باز کنیم. اما از این جهت که نماینده ی طبقه ی صاحبان ثروت های مستغلاتی، اعم از زمین و ساختمان، هستند، هنوز خطری برای ما محسوب می شوند، چرا که این طبقه زندگی خود را با تکیه بر درآمدهای حاصله از این املاک محروم سازیم و بهترین راه برای رسیدن به این هدف این است که مالیات ها و هزینه های مستغلات و اراضی را آنقدر افزایش دهیم که پشت صاحبان آنها زیر بار قرض خم شود. وانگهی این تدابیر فعالیت زمینداری را محدود و دشوار می سازد و در نتیجه، گوییم تسلیم ما می شوند و در برابر آراء و اندیشه های ما خضوع می کنند و از آن جا که اشرافیت گوییم، به دلیل روش ها (و تربیت های) قدیمی و سنتی خود، عادت ندارد که به دارایی کم بسنده کند و آزمندی و فزونخواهی خوی اوست، چنان آشفته می شود که او را از حالت طبیعی خارج می سازد؛ چون قدرت تحمل تهیدستی و فقر را ندارد و لذا فریاد وامصیبتا و وای بر من را سر می دهد. در همین زمان ما باید تا آن جا که دستمان می رسد سیطره ی خود را بر تجارت و صنعت و به طور خاص بازارهای بورس تحمیل کنیم؛ زیرا بورس بازی ها توفانی هستند که بر روی صنعت می وزند و آن را فلج می کنند. بدون بورس بازی، صنعت موجب رشد و شکوفایی سرمایه های خصوصی می شود و در نتیجه اراضی و املاک از قید وامهای بانکهای کشاورزی آزاد می گردند و کشاورزی جان می گیرد. آنچه براستی ما در اینجا نیازمند آنیم این است که صنعت موجب تهی شدن زمین از کشاورز و سرمایه شود. اگر مطلب طبق نقشه و برنامه ی ما پیش رود و به هدف خود برسد تمام ثروت دنیا به دست ما خواهد افتاد و بدین وسیله کلیه ی گوییم را به پرولتاریا تبدیل خواهیم کرد. در این هنگام، گوییم برای آن که بتوانند به حیات خود ادامه دهند، صبورانه در برابر ما زانو خواهند زد.
برای نابود کردن صنایع گوییم، عشق به عیاشی و تجمل پرستی را در بین گوییم رواج می دهیم و آنها را به این وضعیت تشویق می کنیم و لذات و خوشی های این گونه زندگی را در نظر آنها جلوه گر می سازیم؛ زیرا سیری ناپذیری این گرایش، اگر ریشه هایش استوار شود، به هیچ چیز رحم نمی کند و همه را می بلعد. ما سطح دستمزدهای کارگری را بالا خواهیم برد اما این عمل هیچ سودی به حال کارگران نخواهد داشت؛ چون در همان زمان، به بهانه ای این که امر کشاورزی و دامداری دستخوش رکود و سستی شده است، قیمت مایحتاج عمومی را نیز گران می کنیم. علاوه بر همه ی اینها، با روش های کاملاً فنی و ماهرانه، یعنی از طریق واداشتن کارگران به ستیزه جویی، لجاجت، هرج و مرج، حرکت های بی رویه و ترویج وسایل می گساری، منابع تولید را فلج می کنیم و آنها را به تعطیلی می کشانیم. مجموع این تدابیر کاروان متحدی را به وجود می آورد که پیوسته به سمت هدف بزرگ محو کردن عناصر فهمیده و درس خوانده ی گوییم از روی زمین، پیش می رود.
برای آن که مبادا گوییم از این مطلب آگاه شوند و در نتیجه، پیش از پیاده شدن کامل این برنامه و قبل از رسیدن زمان موعود، از دام ما فرار کنند، همه ی اینها را در قالب فریبنده ی مصلحت خواهی می ریزیم و وانمود می کنیم که قصد ما خدمت به طبقات کارگر و مبانی صحیح اقتصاد سیاسی می باشد؛ مبانیی که نظریات اقتصادی ما به کمک دستگاه های تبلیغاتیمان، آنها را در یک چارچوب جذاب و وسیع آماده کرده اند.