مهدی عظیمی میرآبادی

سایت شخصی

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

مهدی عظیمی میرآبادی

سایت شخصی

مهدی عظیمی میرآبادی

بسم الله الرحمن الرحیم(1)
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (2)
الرَّحْمـنِ الرَّحِیمِ (3)
مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ (4)
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ (5)
اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ (6)
صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ (7)

آخرین نظرات
راست و دروغ رسانه ها

۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صهیونیسم» ثبت شده است

اصغر فرهادی و اسراییل

اسراییل و صهیونیسم، امریکا نیست که بشه با اما و اگر توجیهش کرد... به نظرم اصغر فرهادی باید موضعش را با این مقوله روشن کنه. تا اونجایی که من از مردم ایران خبر دارم، کسی که به صهیونیسم آلوده بشه را از ذهنشون حذف می کنن. نمونه اش محسن مخملبافه که علی رغم ساخت فیلم های انقلابی اول کار، حتا تا فیلمساز بد شدن او هم یه جورایی کنار اومدن، اما وقتی به اسراییلی ها باج داد، دیگه قطعا رفت کنار! هنرمندِ بدون مردم، یک تکه چوب نم کشیدۀ بی خاصیته که حتا به درد سوختن هم نمی خوره!!!

پروتکل بزرگان صهیون یا پروتکل بزرگان یهود سندی جعلی است که مقصود از نگارش آن، ترسیم یهودیان به عنوان توطئه‌گران در سطح جهانی است.[۱] این کتاب در ۲۴ فصل یا پروتکل، که گفته می‌شود خلاصه مذاکرات ملاقات‌های رهبران یهودی است، به «نقشه‌های پنهانی یهودیان» برای حکومت بر جهان از طریق دخل و تصرف در اقتصاد، کنترل رسانه‌های همگانی و دامن‌زدن به اختلافات مذهبی پرداخته‌است. مدرکی قانع کننده وجود دارد که «پروتکل» جعلی و یک «سرقت ادبی» است.[۲][۳][۴][۵][۶][۷]


پ.ن:

1- برای اطلاعات بیشتر اینجا را کلیک کنید.

2- راست و دروغش گردن گردانندگان ویکی پدیا است.

3- من از این منبع نقل کردم که خودش از:عجاج نویهض، پروتکل‌های دانشوران صهیون، برنامه عمل صهیونیسم جهانی، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی، چاپ پنجم (1387) نقل کرده است.


پروتکل بیست و یکم

در تکمیل موضوعی که در نشست اخیر شرح دادم، یعنی قرضه‌ی خارجی، اینک توضیح مفصلی پیرامون قرضه‌ی داخلی عرضه می‌دارم. نیازی نیست که درباره‌ی وام‌های خارجی بازهم صحبت کنم؛ چون این وام‌ها ثروت گوییم را به طرف ما سرازیر کرده است اما در دولت ما خارجی‌ها وجود نخواهند داشت؛ یعنی هیچ چیز خارجی نیست.

ما از آزمندی و فساد مالی کارمندان عالیرتبه اداری و آفت و سستی و تنبلی که به جان حکومتگران افتاده است، استفاده کرده، دو یا سه برابر قرضی که به آنها داده‌ایم و بلکه بیشتر مسترد می‌داریم. حال آن‌که حکومت‌های گوییم در واقع به این وام نیازی نداشتند. کیست که بتواند همین رفتار را با ما نیز بکند؟ بنابراین، فقط به ذکر جزئیات قرضه‌ی داخلی می‌پردازم.

در مورد وام داخلی دولت اعلان می‌کند که مایل است یک قرضه‌ی مالی با فلان و بهمان خصوصیت ترتیب دهد و اسنادی را که از نوع اوراق قرضه‌ی با بهره است، برای پذیره‌نویسی منتشر می‌کند. برای آن‌که دولت موضوع را از لحاظ نوسان قیمت‌ها کاملاً در اختیار خود بگیرد قیمت سند را بین صد تا هزار قرار می‌دهد[1] و برای اولین مشتریان تخفیف قائل می‌شود. فردای روز انتشار اسناد ناگهان قیمت آنها به طور مصنوعی بالا می‌رود که علت آن بدروغ، استقبال زیاد مردم از خرید این اسناد اعلام می‌شود. در طی چند روز، به پندار مردم، صندوق‌های خزانه پر و سرشار از پول می‌شود؛ زیرا پول‌ها به طرف این صندوق‌ها سرازیر و حتی از نیاز آنها به مراتب بیشتر شده است (در صورتی که اگر این موضوع صحت داشته باشد پس چرا خزانه‌داری این مازاد را قبول می‌کند؟).

سپس این طور شایع می‌شود که پذیره‌نویسی چندین برابر قرضه‌ی مطلوب صورت گرفته است. راز مطلب در همین‌جا نهفته است؛ زیرا مردم خواهند گفت: ببینید! چه اعتمادی به اسناد حکومت وجود دارد!

وقتی این نمایش کمدی به پایان رسید آن‌گاه حجاب از چهره‌ی حقیقت برداشته می‌شود. حکومت گرفتار وامی کمرشکن شده است. او برای پرداخت بهره‌ی این وام به وام‌های جدید پناه می‌برد، اما این وام‌ها نه تنها قرض دولت را ادا نمی‌کند، بلکه بار تازه‌ای را بر دوش او می‌گذارد. وقتی پول قرض‌های جدید تمام شد، ناچار می‌شود که مالیات‌های جدیدی را وضع کند، آن هم نه برای پرداخت اصل وام نخستین، بلکه برای پرداخت بهره‌ی آن. لذا این مالیات‌ها خود دینی می‌شود برای پرداخت دینی دیگر.

آن‌گاه نوبت انتقال یا تبدیل اوراق قرضه می‌رسد. در این حالت از بهره می‌کاهند و وام را به حال خود باقی می‌گذارند، اما این کار فقط با موافقت وام‌دهندگان سهامدار امکان‌پذیر است؛ لذا مسأله مشکل می‌شود. وقتی موضوع انتقال اعلام شود ممکن است کسانی که موافق آن نیستند خواهان استرداد قیمت اوراق خود شوند و چنانچه همه‌ی سهامداران بخواهند پول‌های خود را پس گیرند حکومت گرفتار مشکل می‌شود و از پرداخت پول مردم در می‌ماند. خوشبختانه گوییم که از امور مالی اطلاعی ندارند همواره ترجیح می‌دهند که از قیمت اوراق بکاهند و بهره‌ی کاهش یافته را بپذیرند، ولی پول خود را در طرح دیگری سرمایه‌گذاری نکنند. این امر به حکومت فرصت می‌دهد تا خود را از وامی که گاه به چندین میلیون می‌رسد خلاص کند.

در حال حاضر گوییم نمی‌توانند در مورد قراضه‌های خارجی دست به این بازی بزنند؛ زیرا آنها می‌دانند که در چنین حالتی ما خواهان بازپس گرفتن کلیه‌ی پول‌های خود از آنها خواهیم شد.

در نتیجه‌ی این روشی که برای شما توضیح دادم بدون تردید حکومت دستخوش ورشکستگی خواهد شد و همین خود کافی است که به مردم بیاموزد بین منافع آنها و منافع حکومت فاصله‌ی زیادی وجود دارد.

از شما خواهش می‌کنم که به آنچه گفتم و آنچه هم‌اکنون می‌خواهم بگویم توجه ویژه‌ای مبذول دارید: امروزه تمام وام‌های داخلی به صورت دیون تلفیقی[2] یا به اصطلاح قرضه شناور[3] (کوتاه مدت[4]- م که ویژگی آنها پرداخت در کوتاه مدت است درآمده‌اند. این دیون همان پول‌های سپرده شده به بانک‌های پس‌انداز و حساب‌های ذخیره است. این پول‌ها وقتی برای مدت طولانی در دست حکومت بماند چیزی از آن باقی نمی‌ماند چون به مصرف پرداخت بهره‌ی وام‌های خارجی می‌رسد و دولت ناچار است معادل این پول‌ها را از محل درآمد و واردات که آخرین ذخیره‌ی صندوق خزانه برای رتق و فتق امور است، جایگزین آنها کند.

زمانی که ما بر تخت پادشاهی جهان جلوس کردیم، تمام این بازی‌های مالی و امثال آنها را که با مصالح ما منافات دارند بکلی از بین خواهیم برد و اثری از آنها نخواهد ماند. همچنین به بازارهای بورس پایان خواهیم داد؛ چون وجود آنها به موقعیت و شکوه قدرت مالی ما لطمه می‌زند؛ چرا که این بازارها موجب نوسان قیمت‌ها می‌شود و این امر در ارزش پول‌های ما تأثیر سوء می‌گذارد. ما برای حفظ سطح ارزش پول خود قانونی وضع خواهیم کرد که از ترقی و سقوط پول جلوگیری می‌کند (زیرا ترقی خود موجب تنزل می‌شود و این چیزی بود که ما در آغاز دخالت‌مان در بازارهای گوییم به آن مبادرت ورزیدیم).

ما به جای بازارهای بورس نهادهای دولتی وام‌دهی بسیار عظیمی را به وجود خواهیم آورد. هدف از تشکیل این مؤسسات تعیین نرخ ارزش‌های صنعتی بر طبق نظر حکومت است. این نهادها می‌توانند در ظرف یک روز پانصد میلیون از اوراق قرضه‌ی صنعتی[5] خود را روانه‌ی بازار کنند و یا معادل همین قیمت سند از بازار خریداری نمایند. بدین ترتیب، طرح‌های صنعتی وابسته به نظر و خواست ما خواهد بود و شما می‌توانید تصور کنید که از این راه چه نفوذ و اقتداری نصیب ما خواهد شد.

پروتکل بیست و دوم

در تمام مطالبی که تاکنون برای شما بیان کردم هدفم این بود که از آنچه در آینده پیش خواهد آمد و آنچه امروز می‌گذرد و نتیجه‌ی آن به صورت سیلی از حوادث انبوه بزودی آشکار خواهد شد و نیز از راز روابط ما با گوییم و فعالیت‌های مالی و اقتصادی خودمان تصویر دقیقی به شما ارائه دهم. برای تکمیل بحث مطالب اندکی باقی مانده است که باید به اطلاع برسانم.

دهشتناک‌ترین نیروی عصر حاضر، یعنی طلا، در دست ماست. ما می‌توانیم در ظرف دو روز هر مقدار که طلا بخواهیم از خزانه‌های خود بیرون آوریم.

مسلماً نیازی نیست که بیش از این ثابت کنیم که حکومت آینده‌ی ما برخاسته از اراده‌ی خداوند است. همچنین مسلم است که با وجود برخورداری ما از این همه پول و ثروت خواهیم توانست ثابت کنیم که بدی‌هایی که در چندین قرن مرتکب شده‌ایم در نهایت کمکی بوده است به ایجاد نظم در کارها و در نتیجه پیدایش رفاه و برکت. ما انکار نمی‌کنیم که در خلال این حرکت، گاه به پاره‌ای خشونت‌ها و بی‌رحمی‌ها متوسل شده‌ایم، اما به هر حال نتیجه یک چیز بوده است. تنها کاری که ما باید انجام دهیم این است که از طریق نوشتن جزوه و مقاله ثابت کنیم که ما انسان‌هایی خیّر و نیکوکار هستیم و این برکت فعلی را به جهان پراکنده و از هم گسیخته بازگردانیم و به انسان آزادی فردی بخشیدیم و جهانیان می‌توانند با برخورداری از این دو نعمت (برکت و آزادی) در سایه‌ی صلح و آرامش و همراه با حسن روابط اجتماعی به زندگی خود ادامه دهند؛ البته به شرط آن که قوانین موجود را کاملاً رعایت کنند. ما برای همه‌ی مردم توضیح خواهیم داد که آزادی به معنای بی‌بند و باری و پیروی از هوی و هوس و غرق شدن در محظورات نیست، بلکه آزادی یعنی کرامت و قدرت اراده در انسان، و این دو معنایشان این نیست که فرد حق داشته باشد تحت نام آزادی وجدان و برابری و امثال اینها عقاید مخرب را ترویج کند. آزادی انسان مفهومش این نیست که آدمی، با ایراد خطابه‌های احمقانه برای لایه‌های پست و بی هدف اجتماع،[6] خود و دیگران را تحریک کند، بلکه مفهوم درست آزادی فردی عبارت است از مقاومت و مصونیت شخصی که تمام قوانین زندگی را با امانت و دقت رعایت می‌کند.[7] آزادی فردی عبارت است از کرامت انسانی از طریق شناخت حقوق پیدا و ناپیدای دیگران. مفهوم آزادی فردی این نیست که عنان خود را به دست خیالات و تمایلات سرکش که بر محور «خود» یا «انانیت» انسان می‌چرخد، بسپاریم.

حکومت ما حکومتی باشکوه خواهد بود؛ زیرا به زیّ قدرت کامل و فراگیر آراسته است و سایه‌ی حکومت خود را به همه‌جا می‌گسترد و مردم را ارشاد می‌کند. از رهبران و خطبایی که سخنان پوچ و مطنطن بر زبان می‌آورند و فکر می‌کنند عقاید بلندی را اظهار می‌دارند حال آن‌که در واقع از مرز افکاری رؤیایی و تخیلی فراتر نمی‌روند، پیروی نمی‌کند. حکومت ما تاج[8] نظمی خواهد بود که سعادت کامل انسان را در بردارد. شعار تابناک این قدرت همه‌ی مردم را در برابر او به کرنش و خشوع واخواهد داشت. قدرت حقیقی با هیچ حقی، حتی اگر حق خدا باشد، سازش نمی‌کند و احدی جرأت نمی‌کند، ولو به اندازه‌ی یک تارمو، با نیت سوء به این قدرت نزدیک شود.

پروتکل بیست و سوم

برای آن‌که ملت‌ها به فرمان‌برداری از ما خو بگیرند، باید به آنها درس فروتنی و قناعت داد. راهش هم این است که از تولید اشیای لوکس و وسایل بی‌ارزش تزیینی و تجملی بکاهیم. با این کار، اخلاق عمومی که بر اثر غرق شدن در تجمل‌پرستی‌های مهلک تباه شده بود اصلاح می‌شود. ما صنایع تولیدی متوسط[9] را بازسازی خواهیم کرد که معنایش کاشتن مین در سر راه سرمایه‌های صنعتی خصوصی است. یکی دیگر از عواملی که این بازسازی را ضروری می‌کند این است که صاحبان صنایع بزرگ و وسیع، بدون آن‌که خودشان هم بدانند، غالباً افکار توده‌ها را در جهت مخالف (حکومت) تحریک می‌کنند؛ توده‌هایی که اصلاً معنای بیکاری را نمی‌دانند[10] و این خود عاملی است که آنان را به نظام موجود سخت پیوند می‌دهد و در نتیجه وادار می‌سازد که به قدرت حکومت احترام بگذارند. اصولاً بیکاری بدترین آفت برای حکومت است و البته ما زمانی که مهار قدرت را به دست گرفتیم آن را درمان خواهیم کرد. مشروبات الکی قانوناً ممنوع خواهد شد و می‌گسار به دلیل آن‌که جرمی ضد انسانی مرتکب شده و با نوشیدن خمر در زمره‌ی حیوانات درآمده است، کیفر خواهد دید.

تکرار می‌کنم که مردم فقط فرمان‌بردار دست قدرتمندی هستند که مستقل و برکنار از همه‌ی آنها برایشان حکومت کند. ملت‌ها باید احساس کنند که این دست چونان شمشیری است که برای مبارزه با بیماری‌های اجتماعی و ریشه‌کن کردن آنها از نیام کشیده می‌شود. مردم چه احتیاج دارند که پادشاهان دارای روح فرشته باشد؟ آنها باید او را مجسمه‌ی قدرت و اقتدار ببینند!

پادشاهی که جای تمام حکام فعلی را که در حاشیه‌ی زندگی جوامع پوسیده کورکورانه حرکت می‌کنند می‌گیرد جوامعی که ما آنها را به لبه‌ی پرتگاه و فساد کشانده‌ایم و همه چیز حتی قدرت خداوند را منکرند و آتش هرج و مرج از هر سو در میان آنها زبانه می‌کشد این پادشاه قبل از هر چیز وظیفه دارد که این آتش شعله‌ور را کاملاً خاموش کند. برای این کار ناچار است که تمام این جوامع را، ولو با رنگین کردن آنان با خون خود، از بین ببرد و آنها را به صورت ارتشی منظم از نو احیا کند؛ ارتشی که آگاهانه با تمام آفتی که جسم حرکت را بیمار می‌کند مبارزه نماید.

این حاکم را خداوند برگزیده است تا نیروهای شر و پلیدی را که برخاسته از غریزه و وحشی‌گری است و ربطی به خِرد و انسانیت ندارد، نابود کند. این نیروها هم اکنون سرمست از باده‌ی پیروزی هستند و زیر ماسک آزادی و حق، دست به هر نوع دزدی و غارت می‌زنند. نظم اجتماعی را به بازی گرفتند و آن را به کلی نابود کردند تا بر فراز ویرانه‌های آن تخت پادشاهی یهود را قرار دهند. اما در روز برقراری پادشاهی ما به حساب این نیروها رسیدگی خواهد شد و از سر راه پادشاه ما چنان جارو خواهند شد که اثری از آنها باقی نماند.

در این هنگام می‌توانیم به ملل جهان بگوییم: خداوند را سپاس گویید و سر تعظیم فرود آورید در مقابل کسی که مهر سرنوشت انسان در پیشانی اوست؛ انسانی که خداوند ستاره‌ی خود را نصیب او کرد و با این کار روشن ساخت که تنها او می تواند ما را از بند تمام نیروها و شروری که گفتیم آزاد کند.

پروتکل بیست و چهارم

در پایان راجع به تقویت ریشه‌های سلاله‌ی داوودی به نحوی که تا پایان روزگار ادامه یابند، صحبت می‌کنم.

راز این ماندگاری، در درجه‌ی نخست، نهفته در همان اصلی است که دانشمندان ما را تا به امروز قادر ساخته است امور جهان را بچرخانند. این اصل هدایت فکری جامعه‌ی بشری است.

افرادی از نسل داود کار تربیت پادشاه و جانشین او را که نه با معیار حق وراثت، بلکه به دلیل شایستگی و لیاقتی که دارند انتخاب می‌شوند، به عهده خواهند گرفت، و آنها را به ژرف‌ترین اسرار سیاست و روش‌ها و برنامه‌های حکومت آشنا خواهند کرد، و سخت مواظب خواهند بود که چیزی از این مطالب به خارج درز نکند. هدف از این کار این است که همه‌ی مردم بدانند زمام حکومت تنها به دست کسی سپرده می‌شود که از اسرار سیاست و هنر حکومت‌گری اطلاع داشته باشد.

این نامزدها منحصراً کسانی خواهند بود که نحوه‌ی اجرای برنامه‌های ما، امعان نظر و دقت‌ورزی، مقایسه و سنجش تجارب گوناگون چندین سده‌ی گذشته با هم و برداشت‌ها و نتیجه‌گیری‌های ما از روند سیاسی اقتصادی و علوم اجتماعی به آنها آموزش داده خواهد شد. به عبارت خلاصه: روح قوانینی که طبیعت، خود، برای اداره‌ی روابط انسانی افراد بشر و حکومت بر آنها وضع کرده است به این نامزدها تعلیم داده خواهد شد.

اگر در ضمن تحصیل و آموزش کسانی که برای نشستن بر تخت سلطنت داوودی انتخاب شده‌اند، سبک‌مغزی یا سستی و یا هر عمل دیگری از این قبیل که عامل تباهی حکومت و قدرت است و حاکم را در انجام وظایف و مسؤولیت‌هایش ناتوان می‌سازد و به حیثیت مقام سلطنت لطمه می‌زند، از آنها سر بزند مانع رسیدن آنها به تاج و تخت خواهیم شد.

دانشوران ما زمام حکومت را فقط به دست افرادی خواهند سپرد که کاملاً بتوانند با بی‌رحمی و قاطعیت و انعطاف‌ناپذیری و خشونت حکومت کنند.

چنانچه پادشاهی قانونی به مرضی گرفتار آید که موجب سستی اراده و فکر می‌شود و یا به یکی از صفات صلاحیت برای سلطنت لطمه می‌زند، از سلطنت کنار خواهد رفت و زمام آن را به دست جانشین جدید و مقتدر خواهد سپرد.

هیچ‌کس، حتی مشاوران نزدیک پادشاه، نباید از برنامه‌هایی که وی برای زمان حال و آینده دارد مطلع شود. فقط خود پادشاه و سه نفر دستیار او از این برنامه‌ها آگاهی خواهند داشت و بس.

مردم در وجود پادشاه که با اراده‌ای آهنین و تزلزل‌ناپذیر برخود و تمامی بشریت فرمانروایی می‌کند، چهره‌ی سرنوشت و زوایای آن را خواهند دید. و احدی نخواهد توانست از عقیده‌ی پادشاه و تمایلات و گرایش‌های او کمترین شناختی به دست آورد و از این رو محال است که کسی مانع راه او که راهی مبهم و ناشناخته است، شود.

بدیهی است که پادشاه باید برای اجرای برنامه‌های حکومت از قدرت فکری و هوشی برخوردار باشد. به همین علت پادشاه تنها زمانی بر عرش سلطنت جلوس خواهد کرد که قبلاً قوای فکری او به وسیله‌ی آن سه دانشمند دستیار سنجیده و ارزیابی شود.

برای آن‌که ملت پادشاه را از نزدیک بشناسد و او را دوست بدارد لازم است که وی در میدان‌ها و صحنه‌های عمومی با آنها به گفتگو بپردازد. این کار نیروی طرفین شاه و ملت را به هم پیوند می‌دهد؛ دو نیرویی که در حال حاضر از یکدیگر بریده و جدا هستند و علت آن هم ترس و وحشتی است که ما در بین آنها ایجاد کرده‌ایم.

ما می‌بایست بین این دو نیرو ترس و وحشت به وجود آوریم؛ زیرا زمانی که این دو قدرت از هم جدا شدند زیر نفوذ ما قرار می‌گیرند.

پادشاه یهود نباید تسلیم خواسته‌های خود، بویژه خواسته‌های جسمانی، باشد. او نباید اجازه دهد که غریزه سرکش بر عقل چیره شود؛ زیرا شهوات مهلک هستند و قوای عقلی را از کار می‌اندازند و نور بصیرت و بینش را خاموش می‌کنند و افکار را به آخرین درجه‌ی پستی فرو می‌کشانند.

پادشاهی که از تبار پاک داوود است و بار بشریت را به دوش می‌کشد و در لباس سرور بزرگ بر سراسر جهان حکم می‌راند، باید همه‌ی شهوات و خواسته‌های فردی خود را در راه ملتش فدا کند. سرور بزرگ ما باید مبرا از هر عیبی باشد. او باید الگوی برتری باشد.

امضا کنندگان: نمایندگان درجه ی 33 صهیون[11]



[1] خ.ت: دولت این اسناد را با قیمت بسیار پایینی منتشر می سازد تا همگان بتوانند سهمی را بخرند.

 

[2] Consolidated bond

[3] Floating debt

[4] بین پرانتز را از ترجمه ی خلیفه ی تونسی و نیز قاموم الاقتصاد و التجاره، آورده ایم- م.

[5] industrial bonds

[6] خ.ت: برای توده های ناآرام و برآشفته.

[7] خ.ت: ما به جهانیان خواهیم آموخت که آزادی درست عبارت است از عدم تجاوز و تعدی به فرد و دارایی او مادامی که این فرد به کلیه ی قوانین حیات اجتماعی صادقانه پایبند است.

[8] خ.ت: بنیانگذار.

[9] خ.ت: صنایع روستایی (Peasant industries).

[10] خ.ت: و ملت در اثنای اشتغال به صنایع محلی مفهوم «بیکاری» را نمی فهمد.

[11] این درجه، عالیترین درجات فراماسونری یهودیت است زیرا امضاکنندگان پروتکل ها بزرگترین فراماسونهای جهان هستند.

پروتکل بیستم

امروز درباره برنامه‌ی مالی که چون دشوارترین مسأله و هدف نهایی است و حرف آخر را می‌زند و تأثیر خود را در تمام برنامه‌های ما می‌گذارد، بحث از آن را به بخش پایانی این گزارش موکول کردم، صحبت می‌کنیم. پیش از هر چیز یادآوری می‌کنم که قبلاً در جایی از صحبت‌هایم به طور گذرا اشاره کردم که حاصل تمامی کارها و فعالیت‌های ما را ارقام تعیین می‌کند.

زمانی که سلطنت خود را برپا کردیم، حکومت اتوکراسی ما، نظر به اصل محافظت از خویش، از تحمیل مالیات‌های احمقانه به ملت اجتناب خواهد ورزید؛ زیرا این نکته را فراموش نمی‌کند که او به منزله‌ی پدر و سرپرست آنهاست. اما از آن‌جا که نظام اداری دولت هزینه‌های زیادی را می‌طلبد، دولت ناچار است پول لازم را فراهم آورد. او برای انجام این کار، از بهترین و ساده‌ترین راه‌ها استفاده خواهد نمود و در عین حال، توازن در این زمینه را نصب العین خود خواهد کرد.

در حکومت آینده‌ی ما پادشاه از خصوصیتی معنوی و شرعی بهره‌مند خواهد بود؛ خصوصیتی که به موجب آن مالک همه چیز در حکومت به شمار می‌آید (و می‌تواند این قدرت مالکیت را از حالت نظری و معنوی به حالت فعلی و عینی درآورد) و حق دارد، برای سامان‌دادن به گردش پول در کشور، دست روی تمام اموال و املاک بگذارد. بر همین اساس، نظام مالیات‌های عمومی می‌تواند جای خود را به نظام مالیات تصاعدی دارایی‌ها و املاک بدهد. به این ترتیب مالیات تصاعدی پرداخت می‌شود بدون آن‌که به مالیات‌دهنده ستم یا اجحافی شده باشد؛ چون این مالیات به نسبت درصدی[1] از بهای دارایی‌ها و اموال گرفته می‌شود. ثروتمندان باید بدانند که موظفند مقداری از زیادی ثروت خود را در اختیار دولت بگذارند تا او به آنها اجازه‌ی کسب شرافتمندانه بدهد. می‌گویم شرافتمندانه، چون سیستم کنترل و نظارت بر دارایی‌ها به هرگونه سرقت و قاچاق کالا در پوشش قانون کاملاً پایان خواهد داد.

این اصلاح اجتماعی باید از بالا شرع شود. هم اکنون زمان برای این کار مناسب و وسایل آن فراهم است و صلح و امنیت در گرو این اصلاح می‌باشد.

مالیات بستن به فقرا بذر انقلاب را می‌افشاند، و همچون موریانه‌ای است در پیکر حکومتی که در پی به دست آوردن اندک پولی از فقرا که هیچ‌گاه مشکلش را حل نخواهد کرد، له له می‌زند و ثروت زیاد توانگران را که در اختیار اوست رها می‌کند. افزون بر این، گرفتن مالیات از سرمایه‌داران از انباشت ثروت در دست عده‌ای محدود، یعنی همان کاری که ما در حکومت‌های گوییم کرده‌ایم تا کفه‌ی توانگران را در مقابل کفه‌ی دیگر یعنی قدرت مالی دولت سنگین‌تر کنیم، جلوگیری می‌کند.

مالیات تصاعدی به نسبت درصدی از سرمایه، درآمدش به مراتب بیشتر از مالیات فعلی است[2] که بر مشمولان مالیات و کالاها و دارایی‌ها بسته می‌‍شود.

البته حاکمیت سیستم مالیاتی اخیر در بین ملت‌های گوییم به نفع ماست، چون در ایجاد ناآرامی و اغتشاش به ما کمک می‌کند.

نیرویی که پادشاه ما در حکومت آینده خود به آن تکیه خواهد کرد بر دو امر استوار است: توازن مالی و امنیت دائم. برای این منظور، لازم است که سرمایه‌داران از قسمتی از درآمد خود صرف نظر کنند تا ماشین حکومت چنان که باید به حرکت خود ادامه دهد. هزینه‌های دولت را باید همان کسانی تأمین کنند که مالیات تصاعدی باری به دوش آنها نمی‌گذارد و آن‌قدر پول دارند که هزینه‌ها را بشود از آنها گرفت.

اخذ مالیات‌ها برای رفع نیازهای دولت به این شیوه کینه‌ی طبقات فقیر را نسبت به توانگران از بین خواهد برد؛ زیرا فقرا ملاحظه خواهند کرد که ثروتمندان با پرداخت رضایتمندانه‌ی مالیات‌ها دولت را کمک مالی می‌کنند و موجبات آرامش و رفاه را فراهم می‌آورند.

برای آن‌که طبقات تحصیل‌کرده از هزینه‌هایی که به موجب سیستم مالیات تصاعدی متحمل می‌شوند زبان به شِکوه نگشایند و واقعیت‌ها چنان که هست روشن شود، کلیه‌ی مخارجی که از محل این مالیات‌ها هزینه می‌گردد (به استثنای پول‌هایی که به مصرف امور تاج و تخت و دستگاه‌های اداری می‌شود) با ذکر آمار و ارقام مفصلاً توضیح داده خواهد شد.

آن‌که بر تخت حکومت می‌نشیند نباید مانند افراد عادی دارایی شخصی داشته باشد، چون در حکومت همه چیز حکم وقف خواهد داشت و او به منزله‌ی متولی آنها خواهد بود. در غیر این صورت شخصیت او به عنوان حاکم با شخصیت فردی که اموال خصوصی دارد منافات پیدا خواهد کرد. مالکیت فردی حاکم معنایش این است که حق او در حکومت از بین رفته است.[3]

نزدیکان و خویشاوندان حاکم به استثنای ورثه‌ی او که به هزینه‌ی دولت اداره می شوند یا باید در سلک کارمندان دولت درآیند و یا کار دیگری برای خود دست و پا کنند تا بتوانند مثل بقیه‌ی مردم حق مالکیت فردی را احراز نمایند. چرا که همخونی آنها با پادشاه این حق را به آنها نمی دهد که خزانه‌ی دولت را چپاول کنند.

خرید و فروش، دریافت وجوه نقدی و ارث، کلاً مشمول مالیات تصاعدی خواهد بود. همچنین فروش دارایی‌های منقول و غیر منقول به صورت نقد یا غیر نقد اگر فاقد اظهاریه‌ی پرداخت مالیات باشد مالک سابق مجبور خواهد شد که از لحظه‌ی پایان معامله تا زمان کشف آن بهره‌ی مالیات بدهد؛ زیرا این معامله قاچاق و غیر قانونی به شمار می‌آید. لیست نقل و انتقالات و معاملات با ذکر نام و آدرس مالکین قبلی و فعلی، هر هفته باید به ادارات دارایی محلی داده شود. در این‌گونه موارد نیز مالیات سبکی به نسبت یک درصد گرفته خواهد شد. شما می‌توانید تصور کنید که مجموع این مالیات‌ها در یک بار با مجموع درآمد چند باره‌ی دولت‌های گوییم برابری می‌کند.

خزانه باید مبلغ معینی به عنوان ذخیره نگه دارد و مازاد بر آن را به جریان بیندازد. این ذخیره[4] بایستی صرف کارهای عمومی شود؛ زیرا زمام کار در مشاغل عمومی و از جمله درآمدها در دست حکومت خواهد بود و در نتیجه کارگران به حکومت وابسته شده نسبت به آن و حکومتگران وفادار خواهند ماند؛ چرا که مصلحت آنها در این امر است. بخشی از ذخیره[5] باید برای پاداش به مخترعین و کسانی که در راستای تولیدات بهتر کار می کنند اختصاص داده شود.

نباید کمترین مبلغی از ذخیره و نیز مبالغی که برای ایجاد توازن اختصاص یافته‌اند در دوایر خزانه داری راکد بماند؛ چرا که اصولاً پول برای این به وجود آمده است که در جریان باشد. هرگونه رکودی در این زمینه ماشین حکومت را از حرکت بازمی‌دارد. چون پول برای حکومت به مثابه‌ی سوخت برای ماشین است و چنانچه این سوخت دچار توقف شود ماشین‌ها و چرخ‌های دولت از چرخش باز می ایستد.

گذاشتن اوراق بهره[6] به جای اسناد خزانه[7]، ولو به مقدار کم، درست منجر به همین رکود می شود و نتیجه‌ی سوء این جایگزینی روشن است.

ما اداره‌ی حسابرسی به وجود خواهیم آورد؛ دیوانی که به موجب آن حاکم می‌تواند هر لحظه‌ای که اراده کند از درآمدها و هزینه‌های دولت به استثنای بیلان ماه جاری که هنوز خاتمه نیافته و بیلان ماه گذشته که لیست آن هنوز به مراجع آن تسلیم نشده است آگاه شود.

تنها کسی که چپاول خزانه‌ی دولت به صلاح او نیست، صاحب آن یعنی حاکم است. همین عامل موجب می‌شود که نظارت او بر خزانه‌داری سلامت آن را تضمین کند و اموال و سرمایه‌ی خزانه بیهوده خرج نشود.

مراسم و تشریفات درباری؛ نظیر ملاقات‌ها، جشن‌ها و غیره که میزان قابل توجهی از وقت حاکم را می‌گیرد، لغو خواهد شد، تا فرصت کافی برای نظارت بر گردش کارها و روند امور و رسیدگی به مشکلات و مصالح و مهمات مملکت پیدا کند. بنابراین، قدرت حاکم چونان غنیمتی، تاراج درباریان و نزدیکان و کسانی که برای کسب جاه و جلال و خودستایی اطراف شاه را گرفته‌اند و دنبال منافع شخصی خود هستند و مصالح دولت اصلاً برایشان اهمیتی ندارد، نخواهد شد.

بحران‌های اقتصادیی که ما برای گوییم آفریدیم، فقط از طریق خارج ساختن پول از جریان صورت گرفته است. در نتیجه‌ی خارج ساختن پول از دست دولت مبالغ هنگفتی از سرمایه ها راکد شد و دولت به نوبه‌ی خود مجبور گردید از صاحبان این پول ها وام بگیرد. بهره‌ی این پول‌ها بار مالی سنگینی به دوش دولت گذاشت و سیستم مالی آن اسیر و برده‌ی این دیون یا سرمایه‌ها گشت وانگهی، انحصار صنعت در دست سرمایه‌داران بزرگ به جای توزیع آن در بین تعدادی میان‌مایه شیره‌ی ملت و حکومت، هر دو، را کشید.

انتشار پول در زمان حاضر به شیوه‌ای است که با نیازهای فرد فرد مردم اصلاً تناسب ندارد و نمی‌تواند نیازهای تمام کارگران را برآورده کند. مقدار انتشار پول باید با رشد جمعیت هماهنگ باشد و در این محاسبه باید نوزادان را نیز به شمار آورد؛ زیرا این‌ها از همان لحظه‌ی تولد جزء مصرف‌کنندگان محسوب می‌شوند. پس، اصلاح نظام انتشار پول مسأله‌ای است که برای همه‌ی جهان اهمیت دارد.

شما می‌دانید که عمل کردن به معیار طلا، دولت‌هایی را که از آن استفاده کرده‌اند، به نابودی کشانده است؛ چرا که این معیار نتوانست جای نیاز به پول را بگیرد. در نتیجه، وضع روز به روز وخیم‌تر شد؛ لذا ما ناچار شدیم تا آن‌جا که ممکن است طلا را از جریان خارج کنیم.

در حکومت ما ارزش کار نیروی انسانی جای معیار طلا را خواهد گرفت، خواه این ارزش با کاغذ محاسبه شود یا هر چیز دیگر. ما پول را به اندازه‌ی نیازهای عادی در هر زمینه، منتشر خواهیم کرد و هر از چند گاهی نیز موالید را اضافه و متوفیان را از شمار حذف خواهیم نمود.

حساب‌های دولت بر اساس استقلال ادارات خواهد بود و هر اداره‌ای در قبال کارهایی که می‌کند مسؤول است (روشی که امروز در فرانسه معمول است).

برای آن‌که در پرداخت بستانکاری‌های دولت که برای ادامه‌ی فعالیت دستگاه‌های آن ضرورت دارد تأخیری صورت نگیرد، طی صدور فرامینی از سوی حاکم مبلغ و شروط آنها تعیین خواهد شد. این کار به طرفداری‌های معمول وزارتخانه ها[8] از فلان مؤسسه‌ی تحت حمایت آنها در برابر مؤسسه‌ای دیگر پایان می‌دهد و بدین ترتیب از آسیب در امان می‌مانیم.

برای حفظ انسجام میان درآمدها و هزینه‌ها، همواره بین آنها موازنه برقرار خواهد شد.

طرح‌هایی که برای اصلاح و بهبود تشکیلات و نهادهای گوییم می‌ریزیم در قالب‌هایی خواهد بود که موجبات ترس و نگرانی آنها را فراهم نیاورد. ما با بیان این نکته که وضعیت ملت‌های گوییم به سبب فساد و انحراف مالی آنها دچار اختلال شده است، لزوم این طرح‌های اصلاحی را برای آنان توضیح خواهیم داد. نخستین عنصر این فساد و تباهی، چنان که خواهیم دانست، از این‌جا ظهور می‌کند که: بودجه‌ی سالانه طبق معمول تنظیم می‌شود، اما چندی نمی‌گذرد که بر اثر اصلاح فزاینده و سال به سال آن، بیمار و دستخوش تورم می‌شود؛ چون گوییم این بودجه را تا میانه‌ی راه می‌برند و در آن‌جا چرخ‌های آن عیب برمی‌دارد و حرکتشان به کندی می‌گراید؛ لذا برای رفع این خلل بودجه‌ای اضافی تهیه می‌بینند و سه ماهه آن را نیز خرج می‌کنند و باز برای جبران کاستی ضمیمه‌ی مالی دیگری دست و پا می‌کنند و سرانجام، همه‌ی اینها به یک بودجه‌ی تصفیه شده منتهی می‌شود. سال جدید فرا می‌رسد و ناچار این سال نیز بر میراث سال گذشته از جمله بودجه‌ی تصفیه شده مبتنی می‌شود و اینها همه اشتباه و عیب و تباهی است؛ زیرا انحرافی که در سال جدید پیش می‌آید به پنجاه درصد می‌رسد و طی ده سال بودجه به سه برابر بالغ می‌شود. علت آن‌که خزانه‌ی دولت‌های گوییم خراب و سرانجام تهی می‌شود، همین راه‌ها و روش‌هاست که خود ما برای این دولت‌ها ساخته‌ایم. پس از این مرحله نوبت وام‌ها می‌رسد و باقیمانده‌ی خزانه‌ی آنها را فرو می‌بلعد و به ورشکستگی می‌کشاند.

بر شما پوشیده نیست که تشکیلات اقتصادی از این نوع که ما خود به قصد تخریب آنها به گوییم پیشنهاد و عرضه کرده‌ایم مناسب و لایق پیاده شدن در حکومت ما نیست.

هر قرضی دلیل بیماری دولت و فهم و شناخت نادرست آن از حقوق خود است. چرا که وام‌ها چونان شمشیر داموکلس بر فراز سر حکومتگران است. آنها به جای آن‌که از طریق اخذ مالیات‌های موقت از مردم نیاز پولی خود را برآورند دست کمک خود را به سوی بانک‌های ما دراز می‌کنند. وام‌های خارجی همچون زالویی است که بر پیکر دولت می‌چسبد که تا از خون سیر نشود یا خود دولت آن را نکند و دور نیندازد از بدن او جدا نمی‌شود. اما حکومت‌های گوییم ناتوان‌تر از آنند که این زالو را از پیکر خود بکنند لذا به راهی ساده‌تر و آسان‌تر پناه می‌برند و با به‌کارگیری زالوهای بیشتر و بیشتر درصدد درمان بیماری خود برمی‌آیند تا آن‌که رگ‌های آن‌ها خشک می‌شود و خون از جریان باز می‌ایستد.

معنای واقعی قرضه‌ی داخلی چیست؟[9] قرض عبارت است از انتشار اسناد خزانه به وسیله‌ی دولت‌ها که به موجب آنها پرداخت بهره‌ای با نسبت درصدی از مجموع سرمایه‌ی وام گرفته شده الزام‌آور می‌شود. اگر قرض با بهره‌ی پنج درصد باشد در مدت بیست سال دولت بی‌جهت بهره‌ای معادل اصل مبلغ قرضه و در چهل سال دو برابر این مبلغ و در شصت سال سه برابر آن‌را خواهد پرداخت. این در حالی است که اصل وام هنوز پرداخت نشده و به صورت دینی بر عهده‌ی خزانه‌داری باقی مانده است.

از این مطلب روشن می‌شود که مالیات بستن حکومت بر مردم، به هر نحوی که باشد، معنایش خالی کردن جیب مالیات‌پردازان بی‌نوا تا آخرین قران برای پرداخت دیون ثروتمندان خارجی است که از آنها وام گرفته شده است. در حالی که دولت می‌تواند با جمع‌آوری مالیات از مؤدیان مالیاتی خود نیازهایش را تأمین کند بدون آن‌که بهره‌ی بی‌خودی بپردازد.

تا زمانی که قرضه‌ها داخلی باشد و وام‌دهندگان ملت‌های گوییم باشند، نهایت کاری که صورت می‌گیرد انتقال پول از جیب فقرا به کیسه‌ی ثروتمندان است، اما وقتی افرادی خودفروخته متعهد شدند که قرضه‌ی خارجی را جای‌گزین قرضه‌ی داخلی کنند ثروت ملت‌ها به صندوق‌ها و خزانه‌های ما سرازیر می‌شود و ملت‌های گوییم به ما باج خواهند داد.

نوع زندگی شاهان گوییم که یک زندگی قشری و پوچ است، بی‌توجهی آنها به شؤون حکومت، آزمندی شدید وزرا که در راه جمع‌کردن پول و ثروت خودشان را به قتل می‌دهند، بی‌اطلاعی آنها از مسائل مالی و پیروی بقیه‌ی حکومتگران از این مشی، کشورهای گوییم را چندان وام‌دار خزانه‌های ما کرده که دیگر قادر به پرداخت آنها نمی‌باشد. باید بدانیم که ما در این راه رنج‌های فراوان و هزینه های هنگفتی را متحمل شده‌ایم.

در حکومت ما جایی برای رکود پول نخواهد بود و به همین دلیل چیزی به نام اوراق بهره نیز وجود نخواهد داشت، و فقط اسنادی با بهره‌ی یک درصد منتشر خواهد شد. در این حکومت پرداخت بهره به زالویی که رگ حیات دولت ما را می‌مکد صورت نخواهد گرفت. حق انتشار اوراق بهره منحصر به شرکت‌های صنعتی خواهد بود؛ در حالی که دولت نمی‌تواند از این وام‌ها سودی کسب کند چون دولت وام می‌گیرد تا هزینه کند نه این‌که آن‌را در طرح‌های سودآور سرمایه‌گذاری نماید.

حکومت نیز می‌تواند مثل همه‌ی اسناد شرکت‌ها را خریداری کند و بدین ترتیب به جای آن‌که قرض بگیرد و باج قرض بدهد (به شرکت‌ها) قرض می‌دهد و سود می‌گیرد. این اقدام از رکود و سودهای انگلی و سستی و تنبلی جلوگیری می‌کند. این امور زمانی که دولت‌های گوییم مستقل بودند و ما از سوق دادن آنها به سمت این مسائل هدف داشتیم، برای ما مفید بودند اما در حکومت ما جایی نخواهند داشت.

چه روشن است بی‌فکری و کودنی و حماقت گوییم! از ما وام با بهره می‌گیرند بدون آن‌که فکر کنند باید اصل پول و فرع آن را از جیب دولت‌های خود بگیرند تا قرض ما را پرداخت کنند. در حالی که برای آنها راحت‌تر بود که از مردم خودشان پول بگیرند (بی آن‌که لازم باشد بهره بپردازند).[10]

همه‌ی اینها دلیل نبوغ فکری ما و دلیل این است که ما قوم برگزیده هستیم؛ زیرا ما طوری به آنها جلوه داده‌ایم که باور کردند و معتقد شدند که وام گرفتن از ما به نفع و مصلحت آنهاست.

روش حساب‌رسی ما در اظهارنامه‌ی صادرات و واردات و درآمدها و هزینه‌ها روشن و واضح و بدور از هرگونه ابهامی خواهد بود. این روش حاصل قرن‌ها تجربه‌ی ما در حکومت‌های گوییم است و دقت و قطعیت از امتیازات آن می‌باشد. با نگاهی به این روش هر فردی می‌تواند جوهر محتوای آن را ببیند و این ثمره‌ی ابتکار ماست. به وسیله‌ی این روش تمام بدی‌ها و نقطه ضعف‌های گوییم که از طریق آنها توانستیم بر گوییم مسلط شویم از بین خواهد رفت و در حکومت ما جایی برای آنها نخواهد ماند.

ما پیرامون سیستم محاسباتی خود حصاری از نظارت برخواهیم افراشت، به طوری که نه حاکم و نه کارمندان دولت، هر چند عالی‌رتبه باشند، هرگز نخواهند توانست برخلاف آیین‌نامه‌ها و ضوابط یک قران جابه‌جا کنند و یا جریان پولی را از مسیری به مسیر دیگر انتقال دهند.

بدون این روش قاطع راهی برای حکومت کردن و حرکت در یک جاده‌ی مین گذاری شده وجود ندارد. بدون برخورداری از درآمدهایی که ذکر کردیم سرنوشت ما نابودی خواهد بود هر چند حکومتگران قهرمان یا خداگونه باشند. ما با نصایح (گمراه کننده‌ی) خود به حکام گوییم آنها را از توجه به امور دولت و پاسداری از وظایف و مصالح آن غافل ساختیم و آنها را سرگرم برگزاری مراسم و جشن‌ها و میهمانی‌ها و ضیافت‌ها کردیم، و این همه پوششی بود برای مخفی نگه‌داشتن برنامه‌ها و نقشه‌هایی که به تشکیل حکومت ما می‌انجامد. ما همه‌ی دربارها را پر از مردان و زنانی کردیم که نزد آنها محبوبیت داشتیم اما مزدور ما بودند. ما این عده را در پست‌های کلیدی گذاشتیم و آنها هم کار خود را بخوبی انجام دادند. از کوته‌نظری سلاطین استفاده کرده به آنها وعده‌های فریبنده‌ی گشایش و بهبود وضع اقتصادی در آینده را می‌دادند. این گشایش از کجا حاصل می‌شود؟ از مالیات‌های جدید؟ چنین چیزی فی نفسه امکان پذیر بود اما گوییم آن را نفهمیدند تا در طلبش برآیند. البته که باید نفهمند و نخواهند، چون آنها آنچه را ما نوشتیم و به دستشان دادیم خواندند و پیروی کردند.

پایان کار اینها روشن است. این پایان نتیجه‌ی راهی است که پیمودند، حاصل فرو غلتیدن آنها در ورطه‌ی عسر مالی و ضعف صنایع در کشورهای آنهاست.



[1] Percentage

[2] خ.ت: منظور سال 1901 است.

 

[3] خ.ت: زیرا اگر به پادشاه اجازه داده شود که دارایی خصوصی داشته باشد این گونه به نظر خواهد رسید که گویا تمام املاک و داراییهای حکومت از آن او نیست (در صورتی که به عقیده ی پروتکلها پادشاه یهود مالک تمامی داراییهای حکومت است-م).

[4] خ.ت: این مازاد

[5] خ­.ت: این مازاد

[6] interest-bearing bond

[7] Treasury bills

[8] خ.ت: وزارت های دارایی

[9] خ.ت: آیا قرضه خارجی جز زالو چیز دیگری است؟

[10] بین پرانتز را از ترجمه ی خلیفه تونسی اضافه کرده ایم.

پروتکل نوزدهم

ما گرچه اجازه نخواهیم داد که افراد خودسرانه امور سیاسی را بازیچه‌ی خود قرار دهند، اما از طرف دیگر ارائه‌ی هرگونه یادداشت، عریضه و پیشنهاد به حکومت را تشویق خواهیم کرد و حکومت همه‌ی اینها و طرح‌های گوناگون آنها را که به بهبود حال ملت می‌انجامد مورد بررسی قرار خواهد داد. فایده‌ی این کار این است که افکار ملت و کاستی‌ها و تمایلات او را برای ما آشکار می‌سازد. در هر حال، ما با مطالب پیشنهادی برخورد فعال می‌کنیم. به این صورت که اگر خوب و بجا باشند آنها را می‌پذیریم و به کار می‌بندیم و اگر قانع کننده نباشند با بیان این دلیل که پیشنهادها سست و مبتنی بر تصوری کوته‌بینانه از امور است، آنها را رد می‌کنیم.

به راه انداختن آشوب و فتنه، در واقع همچون پارس کردن توله سگی در برابر فیل است؛ زیرا پارس کردن به حکومتی که از یک نظام استوار و پلیس هوشیار برخوردار می باشد[1] دلیل بر آن است که پارس کننده یا میزان توانایی و قدرت خود را درک نمی کند و یا نمی داند فیلی که به او پارس می کند چیست. کافی است که به اشاره ی ما این فیل، با یک نمونه ی صحیح، قدرت خود را نشان دهد، آن گاه خواهید دید که چگونه سگ ها از عوعو کردن باز می ایستند و به محض دیدن فیل در برابر او دم می جنبانند.

برای آن که افسر شجاعت و قهرمانی را از سر مجرم سیاسی برداریم او را در ردیف دزدها، جنایتکاران، آدمکشان و دیگر مرتکبان پست ترین و شنیع ترین جنایات، محاکمه خواهیم کرد. بدین ترتیب، موضوع برای افکار عمومی مبهم می گردد و حقیقت این مردی که تا دیروز برای آنها خوشنام بود و ناگهان امروز او را متهم به جرایمی این چنین می بینند، بر آنها مشتبه می شود و با دیده ی حقارت به او می نگرند و رهایش می کنند.[2]

تاکنون ما نهایت سعی خود را به کار بردیم و فکر می کنیم موفق نیز شده ایم تا دریافتیم که گوییم توانایی به راه انداختن آشوب را ندارند. برای رسیدن به این هدف، مطبوعات، تریبون های عمومی و بویژه کتاب های درسی همچون کتب تاریخی را که با وسواس زیاد نوشته شده اند به استخدام گرفتیم و در آنها به طور ضمنی، و نه مستقیم و بی پرده، از شهادت و ارزش آن ستایش کردیم. اینها چیزهایی است که اهمیت و ارزش شهادت به اصطلاح در راه مصالح ملت را بالا می برد. نتیجه ی این عمل ما این شد که شمار آزادیخواهان گوییم فزونی گرفت و هزار هزار به ما پیوستند و به صفوف چهارپایان ما ملحق شدند.



[1] خ.ت: زیرا در حکومتی که از نظر اجتماعی، نه از نظر پلیسی، بخوبی سازمان یافته است، پارس کردن سگ به فیلی مشکلی ایجاد نمی کند.

[2] خ.ت: محاکمه خواهیم کرد. در این صورت افکار عمومی به جرایم سیاسی با همان دیدی نگاه خواهد کرد که به جرایم عادی می نگرد، و داغ رسوایی و ننگی را که بر پیشانی مجرمان عادی می زند بر پیشانی مجرمان سیاسی نیز خواهد زد.

پروتکل هجدهم

هرگاه مصالح ما اقتضا کند که دفاع سری خود را با اتخاذ تدابیر خشن و بی‌رحمانه (که این خطرناک‌ترین سم برای هیبت حکومت است) تقویت کنیم، به وسیله‌ی تعدادی از سخنرانان زبان‌آور، عوامل وقوع بی‌نظمی و پیدایی مظاهر خشم و نارضایی مردم را در جامعه به وجود می آوریم. عده زیادی از مردم که فریب حرف را می خورند، دور این سخنرانان جمع شده به دنبال آنها راه خواهند افتاد و ما حالت هیجان عمومی را بهانه قرار داده، از طریق مزدوران خود که فرمانبردار ما هستند و در دستگاه پلیس حکومت های گوییم کار می کنند به خانه ها و منازل هجوم برده دست به تفتیش و مصادره می زنیم، مردم را بازجویی می کنیم و آنها را تحت نظر می گیریم و آزادی هایشان را محدود می سازیم، و بدین ترتیب ترس و نگرانی بر همه جا سایه افکن می شود.

از آن جا که بیشتر توطئه چینان ذاتاً برای این کار آمادگی دارند و صرف اقدام به این عمل را برای خود شأن و مرتبتی می دانند و به آن عشق می ورزند، ما هم جلو آنها را باز خواهیم گذاشت و به هیچ رو مزاحمشان نخواهیم شد، چنان که گویی اصلاً بین ما و آنها رابطه ای نیست. منتها در میان آنها جاسوس های مخفی می گماریم تا به وسیله ی آنها توطئه ها برملا شود. لازم است بدانیم که هر چه کشف توطئه های ضد حکومتی فزونی یابد، از هیبت و اقتدار حکومت کاسته می شود؛ زیرا مردم کشف این توطئه ها را نشانگر ضعف حکومت تلقی می کنند و دلیل آن را در موضع گیری ها و ناتوانی ابزار کار او می بینند. بدتر از این، فکر می کنند که حکومت، مردم را در کام ستم فرو برده و این خود، مؤثرترین عامل در ویرانی آن است. شما می دانید که ما از طریق ترورهای متعدد سلاطین گوییم به دست عمال خود که همچون گوسفند براحتی رام می شوند و هر چه بگویی اطاعت می کنند، فقط به این شرط که از آن ها تمجید، و در برابر مردم به عنوان قهرمانان جهان سیاست از آنها یاد شود هیبت این سلاطین را درهم شکستیم و با این کار حکومتگران را مجبور کرده ایم که با اتخاذ تدابیر دفاعی علنی، که در واقع جزء اسرار حکومت است، به ضعف خود اعتراف کند و این خود کلید فروپاشی قدرت و حکومت است.

کار محافظت از حکام ما را گروه بسیار کوچکی از نیروهای گارد[1] به عهده خواهد گرفت؛ زیرا ما به هیچ رو، حتی در ذهن خود هم قبول نمی‌کنیم که ممکن است توطئه‌ی کثیفی بر ضد یکی از آنها صورت گیرد و او نتواند شخصاً آن را کشف و خنثی کند. ما حتی احتمال این را که فرمان‌روا در یک چنین وضعیتی شکست بخورد، نمی پذیریم؛ چون اگر این احتمال را بپذیریم همان‌طور که گوییم معمولاً این احتمال را در مورد حکام خودشان می پذیرند معنایش خود به خود و به نظر ما صدور حکم اعدام است، حکمی که اگر بی درنگ دامنگیر شخص حکمران ما نشود ناگزیر در آینده ای نزدیک دامن خاندان او را خواهد گرفت.

رعایت ظواهر، اقتضا می کند که پادشاه ما قدرت خود را فقط در راه خیر و مصلحت ملت به کار گیرد و به هیچ وجه حق ندارد در پی سودجویی برای خود یا خاندانش باشد. این رفتار درست مقام و منزلت او را تا سر حد تقدس در چشم مردم بالا می‌برد؛ زیرا پی می برند که رفاه جمعی و فردی آنها منوط به تقویت و تحکیم این نظام است.

تدابیر دفاعی علنی نشانگر ضعف درونی دستگاه حکومت است.[2]

هر زمان که پادشاه ما به میان مردم برود جمعیت انبوهی از زن و مرد، که ظاهراً از توده‌ی مردم هستند و آمده‌اند تا پادشاه را از نزدیک ببینند (اما در حقیقت محافظ او می‌باشند)، به صورت دایره‌هایی تو در تو پیرامون او را خواهند گرفت، به طوری که به نظر می‌رسد این یک حرکت خودجوش مردمی است. سایر افراد ملت در پشت سر این حلقه‌های جمعیت قرار خواهند گرفت. اگر توده‌ها به جلو هجوم بیاورند، این حلقه‌ها برای حفظ نظم، آنها را به عقب خواهند راند. چنان‌چه یکی از مردم سعی کند صفوف جمعیت را بشکافد تا خود را به پادشاه برساند و نامه‌ای را به دست او بدهد کسانی که در دایره‌ی نزدیک به پادشاه قرار دارند نامه را از او خواهند گرفت و در برابر چشم همه‌ی مردم آن را به پادشاه خواهند داد، تا مردم مطمئن شوند که نامه‌های آنها به دست پادشاه می‌رسد و او شخصاً آنها را می‌بیند و به کس دیگری واگذار نمی‌کند. اصولاً شعار قدرت و حضور آشکار و همیشگی آن در اذهان مردم مستلزم این است که مردم وقتی می‌گویند: «کاش پادشاه از این مسأله مطلع شود. یا کاش این موضوع به گوش پادشاه برسد!!» بتوانند به تقاضای این چنینی خود دست یابند.

اگر سیستم دفاعی سری به صورت رسمی و آشکار درآید، آن هیبت اقتدار مرموز حکومت از بین می‌رود، و در نتیجه هر آدمکشی وقاحت و سبکسری را به آن‌جا می رساند که خود را از محافظان پادشاه قوی‌تر به شمار آورد و سعی کند قدرت خویش را به منصه‌ی ظهور برساند؛ لذا در انتظار فرا رسیدن لحظه‌ای می‌نشیند که به طعمه‌ی خویش حمله برد و به خواسته‌ی خود دست یابد.

ما پیش از این گوییم را به پیمودن روش دیگری وادار می‌کردیم، و به کمک همین روش توانستیم سرانجام اتخاذ تدابیر دفاعی علنی را که اکنون گوییم به آن رسیده‌اند، ببینیم.

در حکومت ما با جنایتکاران و مجرمان مدارا نخواهد شد. آنها را به محض سوء ظن بازداشت خواهیم کرد. ترس از افتادن در ورطه‌ی یک قانون مبهم به هیچ وجه نباید اجازه دهد که متهم به جرم سیاسی یا هر جرم کوچک دیگری فرصت فرار از مجازات را پیدا کند؛ زیرا این جا، جای مدارا و ترحم نیست. در عین حال اگر موردی پیش بیاید که به دلیل تأویل و تفسیرهای کشدار یک نکته لازم باشد اجازه ی تجدید نظر در انگیزه های جرم داده شود این کار خواهد شد و این حداکثر کاری است که می توان کرد؛ اما با مجرمین سیاسی هرگز نباید برخورد مسامحه آمیز کرد. اینها خود را گرفتار مسائلی کرده اند که احدی جز دستگاه حاکمه از رموز و اسرار آنها آگاه نیست، و البته هر حکومتی نیز قادر به درک درست اسرار سیاست واقعی نمی باشد.



[1] خ.ت: پادشاه ما به وسیله یک گارد کاملاً سری محافظت خواهد شد؛ چون ما هرگز به احدی نخواهیم داد که فکر کند حاکم ما شخصاً از عهده ی خنثی کردن توطئه علیه خویش بر نمی آید، و لذا از ترس ناچار می شود خود را از دسترس این توطئه ها دور نگه دارد؛ زیرا اگر اجازه بروز چنین تفکری را بدهیم تفکری که در میان گوییم حاکم است سند مرگ پادشاه خود را امضا کرده ایم، و این مرگ اگر به سراغ شخص پادشاه نباید یقیناً به سراغ سلسله و دودمان او خواهد رفت.

[2] خ.ت: محافظت علنی از پادشاه برابر است با اعتراف به ناتوانی و ضعف قدرت او.

پروتکل هفدهم

اصولاً کار وکالت، افرادی خون‌سرد، سنگدل، لجوج و پست بار می‌آورد. کسانی که به این حرفه می‌پردازند تمام همّ و غمشان این است که به یکی از نکات کشدار و مبهم قانون بچسبند و مدت‌ها دور آن بچرخند. هر حق و باطلی را تجویز می‌کنند تا محملی برای دیدگاه خودشان در دفاع از موکل خویش پیدا کنند، نه این‌که به مصالح عمومی که برای جامعه اهمیت دارد خدمت نمایند. آن‌ها برای رسیدن به این هدف خود حاضرند دست به هر عمل خلافی بزنند. سعی می‌کنند به هر قیمتی شده است و با تمسک به هر نکته‌ی ریز و کوچکی در مواد قانون متهم را تبرئه و آزاد کنند، و بدین‌سان شکوه عدالت را به بازی می‌گیرند. همین عامل ما را بر آن می‌دارد تا حرفه‌ی این افراد را در چهارچوب تنگی قرار دهیم؛ چهارچوبی که موجب کنترل این حرفه و حفظ کرامت آن می‌شود و آن‌را در جایگاه قوه‌ی اجرائیه می‌گذارد. این کار به خاطر مصلحت عمومی صورت می‌گیرد. وکلای مدافع (همچون قاضیان) از حق تماس با طرفین دعوی[1] محروم و منع خواهند شد. آنها موظفند کاری را که دادگاه برایشان تعیین و مشخص می‌کند، انجام دهند. آنچه را دادگاه در اختیار آنها می‌گذارد مطالعه و بررسی می‌کنند و بر اساس آن گزارش‌های مستند به مدارک قطعی را تهیه می‌نمایند و آن‌گاه، پس از استنطاق دادگاه از متهم درباره‌ی وقایع ملموس دعوی، به دفاع از موکل خود می‌پردازند. حق‌الوکاله بر اساس زحماتی که وکیل مدافع متحمل شده است پرداخت خواهد شد، نه با توجه به ارزش دفاعی که کرده است. این روش موجب می‌شود که وکیل مدافع در تهیه‌ی دفاعیات و توضیحات خود فقط مصلحت عدالت را در نظر بگیرد و لذا او در این کفه‌ی ترازوی عدالت همچون دستیاری برای دادستان کل در آن کفه‌ی دیگر خواهد بود. این اقدامات همچنین سبب می‌شود که رسیدگی‌های قضایی زمان کمتری را به خود اختصاص دهد و حرفه‌ی دفاع بر اساس پایه‌هایی آبرومند و بدون غرض‌ورزی و انحراف از مسیر عدالت استوار شود. در این صورت انگیزه‌ی وکیل مدافع در دفاع از موکل خود نه سودجویی او که الهام وجدان پاک خواهد بود. این روش همچنین به فساد ناشی از سازش و تبانی وکلای مدافع که امروزه ما شاهد آن هستیم و نتیجه‌اش همراهی وکلای مدافع با آن طرفی است که سود بیشتری به جیب آن‌ها سرازیر می‌کند، خاتمه خواهد داد.

ما در گذشته تلاش کرده‌ایم تا نفوذ روحانیون گوییم را از بین ببریم و آنها را از چشم مردم بیندازیم. هدف ما از این کار لطمه زدن به رسالت آن‌هاست؛ رسالتی که ممکن بود همواره سدّ راه ما شود. در حال حاضر این نفوذ روز به روز رو به کاهش می‌رود.

هم اکنون آزادی وجدان[2] در همه جا حاکم است و ما تا فروپاشی کامل مسیحیت چند سالی بیشتر فاصله نداریم. در برخورد با ادیان دیگر با دشواری کمتری مواجه خواهیم شد، اما صحبت کردن راجع به آنها فعلاً زود است. ما حلقه را بر روحانیت و روحانیون تنگ خواهیم کرد تا از این طریق دامنه‌ی نفوذ آنها جمع شود و در مقایسه با موفقیت‌های گذشته آن‌ها سیر قهقرایی بپیماید.

وقتی زمان نابودی دربار پاپ فرا رسد انگشتان یک دست نامرئی آشکار خواهد شد و به مردم اشاره خواهد کرد که پیش به سوی این دربار. اما وقتی ملت‌ها به دربار پاپ یورش بردند ما تحت پوشش دفاع از آن و جلوگیری از خونریزی به سوی این دربار خواهیم شتافت و با این بازی دست‌های خود را در شکم آن فرو خواهیم برد و تا زمانی که قوای آن کاملاً متلاشی نشود و از حرکت باز نایستد، آنها را بیرون نخواهیم کشید.

آن‌گاه پادشاه یهود پاپ حقیقی سراسر جهان و پاتریاک کلیسای بین‌المللی خواهد شد.

در خلال این دوره که مشغول آموزش سنت‌ها و باورهای نوین مذهبی، به عنوان مقدمه‌ای برای رسیدن به دین ما، به جوانان هستیم، هرگز علیه کلیساهای فعلی اقدام آشکاری نخواهیم کرد، بلکه به مبارزه‌ی با آن‌ها، از طریق حملات ویرانگر انتقادی که به اختلاف و تفرقه می‌انجامد، بسنده خواهیم کرد.

به طور کلی مطلبی که فعلاً می‌توان گفت این است که مطبوعات امروز ما باید به حملات انتقادی گزنده خود به کارهای دولت‌ها، ادیان و اشتباهات و نقاط ضعف گوییم ادامه دهند. لحن این حملات باید بی‌نهایت شدید و بدور از آداب معمول در نامه‌نگاری‌ها باشد تا تمامی وسایل در تضعیف و درهم شکستن ابهت و نفوذ این عناصر دست به دست هم دهند. تنها کسانی که از عهده‌ی این روش بخوبی برمی‌آیند مردان نابغه‌ی قبیله‌ی با استعداد ما هستند و بس.

سلطنت ما از خدایی ویشنو[3] که صورت الوهیت در او تجسم یافته است، دفاع خواهد کرد. ما با صد دست خود کلیه‌ی مهارهای دستگاه حیات اجتماعی را در اختیار خواهیم گرفت[4] و با چشم‌های خود، بدون کمک گرفتن از پلیس رسمی، همه‌ی زوایا و خفایا را خواهیم دید؛ چون ما به این پلیس نیازی نداریم؛ زیرا با وجود آن‌که حق دخالت دارد و این سلاحی است که خود ما او را به آن مجهز کرده‌ایم تا در بین گوییم فعالیت کند، به دلیل آن‌که به صورت مانعی در راه حکومت‌ها درآمده است کارش مناسب حال ما نیست. برنامه‌های ما حکم می‌کند که یک سوم مردم جاسوسی دو سوم دیگر را بکنند. این جاسوسی برخاسته از احساس وظیفه و براساس خدمت داوطلبانه در راه حکومت می‌باشد. بنابراین، جاسوسی و خبرکشی نه یک کار شرم آور، که فضیلت و امتیاز خواهد بود، و چنان‌چه کسی در این‌باره زبان به سرزنش و دشنام بگشاید کیفرش را خواهد چشید تا عزت و احترام جاسوسی حفظ شود.[5]

ما جاسوسان خود را از بین طبقات بالا و پایین جامعه، اداری‌های عیاش و خوشگذران، روزنامه‌نگاران، نویسندگان، ناشران، کتابفروشان، کارمندان دوایر و دواوین، افرادی که از طریق داد و ستد و خرید و فروش با توده‌ی مردم ارتباط زیاد دارند، کارگران، رانندگان، خدمتکاران و غیره انتخاب خواهیم کرد. این افراد درست مثل پلیس بدون قدرت هستند: حق هیچ‌گونه اقدامی در رابطه با موضوعات گزارش‌های خود ندارند و در این زمینه مطلقاً فاقد صلاحیت می‌باشند. آنها فقط موظفند ببینند و بشنوند و دیده‌ها و شنیده‌های خود را گزارش دهند. اطمینان از درستی این گزارش‌ها و دستگیری وظیفه‌ی گروهی مسؤول و ماهر از افسران پلیس خواهد بود و مسؤولیت اجرای اوامر دستگیری را نیز نیروهای ژاندارمری و پلیس شهری به عهده خواهند داشت. چنان‌چه کسی در رابطه با مسائل حکومت مخالفتی را ببیند و آن را به اطلاع دولت نرساند به مخفی نگه‌داشتن اطلاعاتی که لازم است به حکومت گزارش دهد متهم و در صورت ثابت شدن این اتهام به مجازات محکوم خواهد شد.

همان‌طور که امروز برادران ما، با احساس این نکته که مسؤولند و در صورت اهمال و تقصیر باید شدیداً حساب پس دهند، مکلفند اگر در بین خویشاوندان و نزدیکان خود شنیدند کسی از دین یهود برگشته و یا قصد اغتشاش علیه هیأت قباله[6] [کابالا] را دارد و یا به آن تهمت می‌زند جریان امر را به این هیأت گزارش دهند، در زمان برقراری حکومت علنی و عالمگیر نیز وضع به همین منوال خواهد بود و همه‌ی رعایای ما، بدون استثنا، وظیفه خواهند داشت که با این کار به دولت خدمت کنند.

یک چنین تشکیلاتی می‌تواند با سوء استفاده از قدرت، قانون‌شکنی، رشوه‌خواری و دیگر مفاسدی که ما خود به توصیه‌ی دانشمندان‌مان، از طریق نظریات حقوق بشر پیشرفته، در بین گوییم رواج داده‌ایم مبارزه کند. اکنون باید پرسید: ما چگونه و به چه وسیله توانستیم عوامل ایجاد بی‌نظمی و اختلال در حکومت‌های گوییم را خلق کنیم؟ یکی از این عوامل که مؤثر بود استفاده از مزدوران و جاسوسان است. ما این عده را به بهانه‌ی این که وظیفه‌شان اعاده‌ی نظم و حق است، می‌آوریم و آنها با استفاده از پست‌های مناسبی که در اختیارشان گذاشته‌ایم عوامل اغتشاش و آتش‌افروزی را فراهم می‌آورند و با به کار گرفتن بدترین خصلت‌های خویش، یعنی خوی ویرانگری، عناد، غرور، استفاده‌ی غیر مسئوولانه از قدرت و بدتر از همه‌ی اینها خودکشی در راه پول، در این زمینه وارد عمل می‌شوند.



[1] خ.ت: حق تماس با موکلین خود.

 

[2] خ.ت: آزادی عقیده.

[3] ویشنو (Wishnu) دومین خدا از خدایان سه گانه ی هند است، اولین خدا «برهما» با خدای خلقت است. دومین خدا «ویشنو» یا خدای حیات و حافظ کل است و سومین خدا «شیوا» است که خدای مرگ و مهلک کل می باشد. خصوصیت ویشنو این است که دستهای باز فراوانی دارد.

[4] خ.ت: حکومت ما همچون خدای هند، ویشنو، صدها دست خواهد داشت و هر دستش یک چرخ از دستگاه اجتماعی را در اختیار خواهد گرفت.

[5] خ.ت: امتیاز خواهد بود. از طرف دیگر کسانی که گزارشهای دروغ بدهند بشدت مجازات خواهند شد تا درس عبرتی شود برای دیگر گزارشگران که از مصونیت خود سوء استفاده نکنند.

[6] قباله یا قبله یا قبالا و یا قبّالا یک واژه ی قدیمی عبری است به معنای سری که حدود نوزده قرن از عمر آن می گذرد. امروزه این کلمه به معنای زیر به کار می رود:

1- معنای ظاهری آن در نزد یهود عبارت است از «تصوف» یهودی.

2- اما چنان که خواهیم دید در واقع و حقیقت امر، «تصوف» پوششی است. باری مخفی نگه داشتن ماهیت وحشتناک سری آن و گمراه کردن اذهان.

3- قبالا مخفی ترین، قدیمی ترین، ناشناخته ترین و مستورترین سازمان دانشوران صهیون است. قبالا بزرگترین لانه ی این دانشوران است، و اینان فرزندان جانباز در راه آن هستند. بنابراین، محور اصلی «یهودیت جهانی» قبالاست.

4- قبالا مکان شناخته شده ای ندارد و با زمان حرکت می کند. «فراماسونری یهودیت جهانی» یکی از ابزارهای این تشکیلات است و «دانشوران صهیون» مجریان نامه ی آن. چرا که این سازمان از دانشوران صهیون است و دانشوران صهیون از آن.

5- خواننده ی رمانهای اروپایی معمولاً نام «قبالا» و «کهال» را همراه با توطئه های بسیار پیچیده مشاهده می کند. این نام با ابهام آغاز می شود و با ابهام و پیچیدگی پایان می پذیرد.

6- قبالا در نظر «دانشوران صهیون» قدرتی است بالاتر از هر قدرت دیگری و دستور قتل و ترور و تخریب را صادر می کند. بزرگترین صحنه ی نمایش آن روسیه ی تزاری بود، و بعد از 1918 به دست صهیونیستهای پیرو عقیده ی «تجمع و یورش» سرو کله ی آن در فلسطین پیدا شد.

7- در بین نویسندگان و مورخان معاصر عرب کسی را سراغ نداریم که به مسأله ی «قبالا» پرداخته باشد. حتی مورخ خوشنام، جرجی زیدان، نیز در کتابهای خود بویژه در داستان فتح اندلس که در آن از فعالیتهای پنهان و شیوه های سری یهود در اسپانیا و تظاهرشان به مسیحیت مفصلاً سخن می گوید، چیزی از «قبالا» نمی گوید.

8- کتابچه ی 122 صفحه ای شیعه المسونیین، چاپ «مطعبه الاباء المرسلین الیسوعیین»، بیروت 1885، تا حد زیاید نقاب از رسواییهای فراماسونری یهودیت برمی دارد، اما هیچ نامی از «قبالا» نمی برد.

9- ظاهراً معنای تحت اللفظی و لغوی «قبالا» قبول و دریافت و گرفتن است و اینها همه به معنای تلقین و تلقن می باشد.

10- شاید میان این کلمه ی عبری و فعل «قبل» در عربی ارتباط ریشه ای وجود داشته باشد. از جمله مصادر این فعل عربی «قباله» و «قباله» است. برای توضیح مطلب مثالی می آوریم: مثلاً فلان شخص ملتزم می شود که کاری را انجام دهد یا وامی را بپردازد. در این جا انجام مورد التزام «قباله» است و تعهدنامه یا سند کتبی التزام «قباله». «قباله» نیز داریم که به معنای مقابل و روبه روست. مثلاً می گوییم: جلست قبالته (= روبه روی او نشستم). هیچ کدام از اینها با «قباله ی» عبری ارتباط ندارد. از فعل «قبل» و گونه های مزید آن مصادر و اسامی چندی به چشم می خورد که در فرهنگنامه ها آمده اند و این جا محل ذکر آن ها نیست.

11- در فرهنگ انگلیسی عربی معانی عجیبی از «قبالا» می بینیم. این واژه هم با «باء» مخفف نوشته شده و هم با «باء» مشدد: Cabbala,Cabala,Cabal اسم فاعل آن Cabbaler، مصدر جعلی اش. Cabbalism و نسبت به آن: Cabbalistical, Cabbalistic, Cabbalist. اولین معنای نخستین واژه، Cabal، عبارت است از یک باند سری چند نفره که برای هدفی پنهان دسیسه می چینند و نقشه می ریزند. از این کلمه فعل لازم «پنهانی توطئه چید» را به کار می برند. پس، کلمه ی «قبله» به معنای تصوف یهودی برای سرپوش نهادن است.

12- این «تصوف» همان تعالیم سری مکیده شده از تلمود است و به عقیده ی یهود، تعالیم تلمود همان اسرار شفاهیی است که موسی به هفتاد نفر از بنی اسرائیل و برادرش هارون و یوشع بن نون سپرد و سپس این اسرار از گروهی به گروه دیگر منتقل شد: از یوشع به «داوران» از داوران به «انبیاء» (بعد از داود و سلیمان) و از انبیاء به انجمن «سنهدرین» و از این انجمن به گردآورندگان تلمود در قرن اول و دوم میلادی رسید و از تلمود تعالیم «قبالا» سربرداشت. پیروان قبالا در هر عصری تا به امروز همان «دانشوران صهیون» بوده و هستند.

13- از این رو، ما که درصدد ارائه ی بحثی مستوفا پیرامون «دانشوران صهیون» هستیم بر آن شدیم تا نهایت کوشش خود را در افشای «قبالا» به کار گیریم. زیرا اگر خواننده از کنه «قبالا» آگاه نشود، همچون خواننده ی رمانهای غربی، در حالتی از ابهام و گیجی می ماند. پروتکل ها مخصوص این نوشته نشده است که در میان یهود پخش شود بلکه هدف از نوشتن آنها تدوین یک دستورالعمل برای چند صد تن از «دانشوران» است. به همین دلیل پروتکل هفدهم نام «قبالا» را بی پروا می برد، چه، در روزی که پروتکلها نوشته می شد نمی دانست که بزودی روزی برای جهانیان برملا خواهد شد، در صورتی که حتی به آن روز هم نکشید بلکه در همان لحظه ی تولدش برای جهان فاش شد.

پروتکل شانزدهم

برای آن که تمام نیروهایی را که در راه به وجود آوردن هماهنگی فکری و همبستگی اجتماعی کار می کنند بجز نیروی خود ما از بین ببریم، باید نخستین حلقه های این زنجیره، یعنی دانشگاه ها را از هم بگسلیم. راهش هم این است که روش های آموزش را از اساس خراب کنیم و آنها را در قالب روش های نو با سمت و سویی جدید بریزیم. استادان و دست اندرکاران مشاغل آموزشی بر طبق برنامه های سری و عملی ما به گونه ای مطلوب تربیت شده و دست و پای آنها به وسیله ی این برنامه ها محکم بسته خواهد شد تا هیچ کدامشان نتوانند به اندازه ی تار مویی از آنها تخطی کنند. در انتخاب و گزینش آنها نهایت دقت به خرج داده خواهد شد تا وقتی مشغول کار شدند تکیه گاهشان حکومت باشد و هرگز نتوانند خود را از آن جدا کنند.

تعلیم قانون اساسی حکومت[1] و تمام مسائل مربوط به آن و مسائل سیاسی را از مواد آموزش دانشگاهی حذف خواهیم کرد، و آموزش این موضوعات منحصر و محدود به چند ده نفری خواهد شد که از بین دانشجویان باهوش انتخاب می شوند. بدین ترتیب، دانشگاه ها نخواهند توانست هر سال گروه گروه جوانان را مخنثی را تحویل دنیا دهند که احمقانه در صدد اختراع برنامه های قانونی و ریختن طرحهای خیالی و پا در هوا برمی آیند و چنان در اطراف آنها پایکوبی می کند که گویی روی صحنه ی نمایش کمدی یا تراژدی هستند و مشغول بحث از موضوعاتی می شوند که حتی پدران آنها هم نتوانسته اند آنها را بفهمند.

شناخت نادرست مردم از حکومت و مسائل مربوط به آن نتیجه ای جز ظهور افکار خیال پردازانه و اتوپیایی و تباه کردن آنها ندارد. شما براحتی می توانید نمونه ی این را در نتایج آموزشی که امروز در جهان در بین گوییم رایج است، مشاهده کنید.[2] به همین دلیل، ما وظیفه داریم که گوییم را به جایگاه آموزشی دیگری منتقل کنیم که در آن تمامی مبانی و قواعد و اصولی را که نظام و بنیاد اجتماعی آنها را کاملاً نابود می کند، فرا گیرند. اما زمانی که ما خود زمام حکومت و قدرت را به دست گرفتیم، کلیه ی موادی را که ممکن است افکار جوانان را دگرگون و بی تاب کند از برنامه های آموزشی حذف کرده، جوانان را طوری بار خواهد آورد که فرمانبردار حکومت و دوستدار حاکم باشند و حکومت او را خانه ی امید خود در برقراری محیط صلح و آرامش ببینند.

تدریس ادبیات و هنرهای کلاسیک (دوره ی یونانی ها و رومی ها) و نیز تدریس تاریخ گذشته را که نمونه های آن نشان می دهد زیانش بیش از سود آن می باشد، حذف و به جای آنها تدریس برنامه های آینده را خواهیم گذاشت. تمام حوادث مربوط به سده های گذشته را که به نفع ما نیستند از اذهان گوییم خواهیم زدود و فقط آنهایی را باقی خواهیم گذاشت که مبین لغزش ها و اشتباهات حکومت های گوییم می باشند. تدریس اصول زندگی عملی و وظیفه ی مردم در قبال نظام و در روابط میان یکدیگر در صدر برنامه های نوین آموزشی خواهد بود. در نظام آموزشی آینده از تدریس نمونه هایی که بیانگر انانیت و انحراف هستند و بذر شرارت و تجاوز را می افشانند اجتناب خواهیم کرد و تعلیم عناصر تهذیب و اصلاح مورد عنایت قرار خواهد گرفت. برنامه های آموزشی به گونه ای تنظیم خواهد شد که هر یک از آنها به مرحله ی سنی خاصی مربوط شود. هرگز نخواهیم گذاشت آموزش به شیوه ای همانند و با خصوصیتی هماهنگ پیش رود. این مسأله بسیار مهم است و در نظر ما مقام اول را دارد.

قواعد مربوط به هر یک از مراحل سنی به طور مشخص کنترل و برای هر کدام آنها حرفه ای در خور و متناسب با زندگی ایشان تعیین خواهد شد. فقط افراد نابغه که همیشه بوده و خواهند بود به علت هوش سرشار و نبوغی که دارند می توانند از مرز این مراحل در صحنه ی زندگی بگذرند، اما بدبختی این شخصیت های تابناک و درخشان این است که رفقا و همراهانش افرادی کودن و بی استعداد هستند، و لذا این تیره بختان سعی می کنند با کسانی که برتر از آنها هستند و به حکم فطرت یا لیاقت در انجام دقیق و متقن کارها برایشان امتیاز دارند رقابت کنند. شما، خود می دانید که به سبب جهل گوییم نسبت به این موضوع چه بدبختی ها و مصیبت هایی به سر آنها آمده است.[3]

کسی که متصدی حکومت می شود و می خواهد در دل مردم کاملاً جا باز کند و تصویر زیبا و خوبی از خود در ذهن های آنها داشته باشد، باید تا زمانی که بر سر کار است به هر وسیله ای، چه از طریق مدارس و چه در میادین عمومی، مقاصد و کارها و فعالیت های خود را که موجبات رفاه ملت را فراهم می آورد به آگاهی آنها برساند.

ما هر نوع آموزش خصوصی و آزاد را از بین خواهیم برد؛ زیرا دانش آموزان، در هر مرحله ی آموزشی، حق خواهند داشت با والدین و خانواده ی خود در اماکن عمومی، همچون باشگاه ها، جمع شوند. در این اجتماعات که در ایام تعطیلی برگزار می شود، استادان درباره ی روابط انسانی و قوانینی با ارائه ی شواهد و نمونه ها و درباره ی قید و بندهای ناشی از روابط ناخودآگاه مردم با یکدیگر و بالاخره فلسفه ی نظریات جدیدی[4] که هنوز برای جهانیان آشکار نشده اند، به ایراد خطابه و سخنرانی خواهند پرداخت. ما ارزش این نظریات را تا آن جا بالا خواهیم برد که اهمیت و اعتبار عقاید دینی را پیدا کنند. ما این کار را در مرحله ی انتقال به سمت دستیابی نهایی به دین خویش انجام خواهیم داد.[5]

اکنون که از معرفی برنامه های عملی خود برای زمان حال و آینده فراغت حاصل کردم فشرده ای از مبانی این نظریات را برای شما بازگو می کنم. به طور خلاصه، ما از تجربه ی چندین قرنه، به این نکته پی می بریم که ملت همواره براساس آراء و افکار زندگی می کند و به وسیله ی آنها مسیر خود را می پیماید و این آراء را از طریق آموزش در طول مراحل زندگی خود فرا می گیرد. روش ها و طرق این آموزش مختلف است و ما به وسیله ی این اختلاف روش ها تمام آثار گذشته را از میان برخواهیم داشت و آموزش را در انحصار خود خواهیم گرفت و در نتیجه سر رشته ی هرگونه فکر مستقلی که در گذشته برای جذب ملت ها و کشیدن افکار آنها به طرف خودمان از آن استفاده می کردیم، در دست ما قرار خواهد گرفت.

روش آموزشیی که بر اندیشه ها لگام می زند و ذهن ها را کور می کند امروز در روش معروف به دروس عینی (Object Lessons) متبلور است.[6] هدف از این روش تنبل کردن اذهان گوییم و سوق دادن ان به سمت کودنی و سستی است. در این روش ذهن منتظر می ماند که نمونه هایی از اشیای محسوس و ملموس به او داده شود تا از طریق مشاهده (به جای اندیشیدن) ماهیت آنها را بشناسد. این روش را بزرگترین عمال بورژوازی ما در فرانسه پایه‌گذاری کردند[7] و اکنون در این کشورها کاملاً موفق شده و جای خود را باز کرده است.



[1] خ.ت: تعلیم حقوق مدنی.

[2] خ.ت: و این نکته ای است که شما خود می توانید در نظام تربیتی گوییم ببینید.

[3] خ.ت: این برنامه ها مخصوص طبقات و گروههای مختلف تنظیم خواهد شد و تعلیم آنها به طور کاملاً دقیق جدا از هم صورت خواهد گرفت. بسیار اهمیت دارد که به این نظام تشویق کنیم. هر طبقه یا گروهی ملزم خواهد شد که بسته به موقعیت و یا کار خاص خود این برنامه ها را آموزش ببیند. نبوع تصادفی همواره دانسته و خواهد دانست که چگونه به طبقه ی بالاتر نفوذ کند اما به خاطر این پدیده ی کاملاً استثنایی نباید مرز طبقات گروه ها را درهم آمیزیم و نباید به یک چنین افرادی (غیر یهودیانی که استثنائاً نابغه از کار درآمده اند) اجازه دهیم که به مراتب بالا دست یابند؛ زیرا آنها می توانند مناصب کسانی (یهود) را اشغال کنند که اصولاً برای احراز آنها آفریده شده اند. شما خود می دانید که چگونه این امر برای گوییم شوم و بدیمن بوده است. چرا که آنها تسلیم ایده ی کاملاً احمقانه فرق نگذاشتن میان طبقات اجتماعی شده اند.

[4] خ.ت: نظریات جدید فلسفی.

[5] خ.ت: ما این نظریات را سکوی پرش به طرف درستی ایمان و دیانت خود قرار خواهیم داد.

[6] خ.ت: ما قبلاً نظامی برای به تسلیم کشاندن اندیشه های مردم به وجود آورده ایم که به نظام آموزش برهانی یا نظری (Demonstrative education) موسوم است.

[7] خ.ت: یکی از بهترین عمال ما در فرانسه، به نام بوروی (Bouroy)، بنیانگذار نظام جدید آموزش برهانی یا نظری است

پروتکل پانزدهم

وقتی موفق شدیم از طریق کودتاهایی که ترتیبی خواهیم داد تا در سراسر جهان همزمان علیه حکومت‌ها که کاملاً ضعیف و پا در هوا شده و این امر بر مردم نیز آشکار گردیده است، حکومت خود را برپا کنیم (که شاید تا یک قرن دیگر به این هدف دست یابیم) با هرگونه توطئه‌ای علیه خود مبارزه خواهیم کرد، و هرکس را که بر ضد ثبات حکومت ما قیام مسلحانه کند بی‌رحمانه خواهیم کشت. تمام بنیان‌گذاران سازمان‌های جدیدی که پس از تأسیس حکومت ما به وجود آیند و جزء جمعیت‌های سرّی باشند، به مجازات مرگ محکوم خواهند شد. اما جمعیت‌های موجود در حال حاضر را که برای ما شناخته شده‌اند و همچون گذشته در خدمت ما کار می‌کنند، خلع سلاح و اعضای آنها را به قاره‌های دور از اروپا تبعید خواهیم کرد. فراماسون‌های گوییم که کارکشته و مجرب شده‌اند، با ما خواهند بود. همچنین امثال اینها که به دلیلی آنها را بخشوده‌ایم و این بخشودگی موجب می‌شود تا همواره در حال ترس و نگرانی از بروز حوادث ناگهانی و منتظر تبعید باشند، در کنار ما خواهند بود.[1] ما قانونی را وضع خواهیم کرد که به موجب آن کلیه‌ی اعضای تشکیلات سرّی گذشته از اروپا که در آن زمان مرکز حکومت ما خواهد بود، تبعید شوند. مقررات و قوانین حکومت ما قطعی و غیر قابل تجدیدنظر خواهد بود.

تشکیلات سابق گوییم که ما خود بذرهای تفرقه و مخاصمه و ستیزه‌جویی و انشعاب را در آنها افشاندیم و این بذرها رشد کرد و ریشه دوانید، تنها راه برای بازگرداندن نظم به این تشکیلات اتخاذ تدابیر خشن و بی‌رحمانه است؛ تدابیری که قدرت حکومت بوضوح در آنها نمایان است.[2] نباید به تعداد کسانی که در این راه قربانی می‌شوند فکر کرد؛ زیرا قربانی کردن آنها به نفع آینده است و تحقق بخشیدن به این آینده، ولو به بهای قربانیان بسیار، باید وظیفه‌ی هر حکومتی باشد که قبول دارد شرط ماندنش تنها این نیست که از حقوقی برخوردار شود، بلکه وظایف و تعهداتی نیز به دوش دارد.

بزرگترین تضمین برای ثبات حکومت جدید این است که شکوه و قدرت خود را نشان دهد، به طوری که هاله‌ای از تقدس دور خود ایجاد کند و خویشتن را آسمانی و برخاسته از قضا و قدر الهی جلوه دهد. اوتوکراسی روسی[3] تا اندک زمانی پیش همین ویژگی را داشت. این حکومت مطلقه تنها دشمن وحشتناکی است که ما در جهان دیده‌ایم. فعلاً قلمرو پاپ را به حساب نمی‌آوریم. برای مثال آنچه را که در ایتالیا رخ داد به یاد بیاورید. این کشور در خون شناور بود اما نتوانست یک تار مو از سر سولا[4] (Sulla)، همان کسی که این خون‌ها را جاری کرد، کم کند. با آن که ملت مصیبت‌ها و عذاب‌ها از سولا دیده بود، اما چون شکوه قدرت او چشم آنها را پر کرده بود، سولا عملاً از اقتدار فوق العاده‌ای برخوردار شد و ادعای خدایی کرد. بازگشت ماجراجویانه و بی‌باکانه‌ی سولا به ایتالیا به او عظمت و قدرتی شکست ناپذیر بخشید؛ چندان که مردم حتی جرأت اشاره به او را نداشتند و علت این امر هم تهور و قدرت اندیشه‌ی سولا بود.

در خلال مدتی که از حالا تا زمان برپایی حکومت خود، سپری می‌کنیم سعی خواهیم کرد محافل فراماسونری را در سراسر جهان ایجاد و تکثیر کنیم تا تمام کسانی که ممکن است در آینده جزء افراد خیّر سرشناس شوند و یا همین حالا این‌طور هستند، جذب آنها شوند. این محافل مراکز اصلی جاسوسی ما و بهترین کانون‌های تبلیغاتی خواهند بود. ما این محافل را زیر نظر یک اداره‌ی مرکزی که فقط برای ما شناخته شده است و دیگران کمترین اطلاعی از آن ندارند، در خواهیم آورد. این اداره‌ی مرکزی از دانشوران و دانشمندان ما تشکیل خواهد شد و نمایندگانی خواهد داشت که به نام آن حرف بزنند. این نمایندگان به منزله‌ی پوششی برای اداره‌ی مرکزی فراماسونری هستند که فرامین، نشان و کلمه‌ی رمز را صادر می‌کند. در این محافل ما گره حلقه‌ی طنابی را که به گردن همه‌ی عناصر انقلابی و لیبرالیست افتاده است، محکم خواهیم کرد. این عناصر از طبقات مختلف جامعه خواهند بود. بدین ترتیب، از مخفی‌ترین توطئه‌های سیاسی که با حرکت دست‌های خود ما از پشت پرده به حرکت در می‌آیند، آگاه خواهیم شد. کلیه‌ی اعضای پلیس بین‌المللی و پلیس محلی هر کشوری به عضویت این محافل درخواهند آمد؛ زیرا هیچ‌چیز جای خدمت این عده را نمی‌گیرد، چرا که نه تنها می‌توانند در برابر شورشیان و متمردین از تدابیر خاص خود استفاده کنند بلکه همچنین می‌توانند در صورت بروز ناآرامی و شورش و امثال اینها با توجیهات و تفسیرات و پنداربافی‌های خود پوششی برای فعالیت‌های ما باشند.

آن عده از مردم که داوطلبانه و از پیش خود به سمت پیوستن به جمعیت های سرّی می شتابند مردمی هستند که با معیارهایی به اندازه ی فهمشان حقیر، و با تکیه به همان اندک درآمدی که از راه مشاغل مختلف خود کسب کرده اند، زندگی می کنند. اینها دست پرورده ی حرفه ی خویش و غالباً افرادی سبک سر هستند. ما در برخورد با این عده و عنداللزوم استفاده از آنها به عنوان ابزار کارآمد برای متوقف ساختن حرکت دستگاه هایی که ساخته ی خود ماست، با دشواری مواجه نخواهیم شد.[5] اگر در جهان ناآرامیی به وجود آید معنایش این است که ما خود صلاح دیده ایم این ناآرامی بروز کند تا ملت ها به جان یکدیگر بیفتند و موجودیت همبسته و نیرومند آنها متلاشی شود. اگر در جهان توطئه ای ظهور کند سرکرده ی آن کسی جز یکی از وفادارترین خدمتگزاران ما نخواهد بود. بنابراین، طبیعی است که ما فعالیت های فراماسونری را جهت بدهیم؛ زیرا ما می دانیم که این جهت دهی به سمت چه هدفی باشد و هدف نهایی هر فعالیتی را نیز می‌شناسیم حال آن‌که «گوییم» در این‌باره هیچ نمی‌دانند و کمترین تصوری از نتایج ندارند.[6] آنها عموماً مردمی مغرور و خودستا هستند. به عقاید و آرای شخصی خود می نازند و غرق در منافع فردی می باشند. آنها متوجه نیستند که اصل ایده ای که دور آن می چرخند مال خود آنها نیست، بلکه این ما هستیم که آن ایده را، بدون آن که بفهمند، به آنها القا کرده ایم.

انگیزه‌ی گوییم در پیوستن به محافل فراماسونری معمولاً حس کنجکاوی و فضولی و یا امید به دست یافتن به شهرت است. گروه سومی هم هستند که آرزویشان این است تا در برابر مردم بایستند و سخنرانی کنند و مردم به ترّهات و یاوه های آنها گوش بسپارند. همه‌ی اینها تشنه‌ی شنیدن به به و چه چه از مردم هستند که الته ما هم در این زمینه کاملاً دست و دل باز هستیم. ما به این علت آنها را تمجید و تحسین می‌کنیم که از غرور شدید آنها بهره‌برداری کنیم. اینها، همه، موجب می شود که ناخودآگاه افکار و آرای ما را هضم کنند و بدون آن که بفهمند این آراء از ماست آنها را بپذیرند. از شدت همین غرور است که آنها احتیاط و درست اندیشی خود را از دست داده اند و با اطمینان همه ی این موفقیت ها را ناشی از افکار و ابتکارات خود می دانند و خویشتن را بالاتر از آن می دانند که چنین موفقیت هایی را از دیگران اقتباس کرده یا به وام گرفته باشند. خیلی راحت می توان حتی باهوش ترین افراد گوییم را، با برانگیختن غرور و خودستایی آنها، به وضع ساده لوحی و بلاهت کشاند، بدون آن که بفهمند دستی آنها را به این وضع کشانده است. همچنین راحت می توان با وارد آوردن کمترین شکست به گوییم حتی اگر این شکست ناکامی آنها در رسیدن به آن مقدار تحسین و ستایشی باشد که انتظارش را داشته اند جرأت و عزم آنها را در هم شکست و این امر سبب می شود که برای بازیافتن آرزوهای خود همچون بردگان به خواری تن دهند. هر چه ملت ما رسیدن به اغراض شخصی را تحقیر می کند و منحصراً به تحقق یافتن برنامه های خود چشم دوخته است، گوییم به موفقیت در راه اغراض شخصی عشق می ورزند و حاضرند به خاطر آن همه ی برنامه های خود را فدا کنند. این خصلت گوییم به ما کاملاً کمک می کند تا آنها را به سمت هدف مطلوب خود سوق دهیم. آنها در ظاهر شیر و پلنگند. اما در واقع گوسفندهای کله پوکی هستند که باد آنها را این طرف و آن طرف می برد. ما از طریق سوار کردن گوییم بر اسب های چوبی، مانند همان اسب های چوبینی که بچه ها در میدان ها بر آن ها سوار می شوند، ایده ی جمع‌گرایی[7] و جذب فرد در جامعه را به ذهن آنها تزریق کردیم؛ حال آن که متوجه نشده و نخواهند شد که این اسبی که با غرور و تکبر بر آن سوار شده اند فاصله گرفتن آشکار از مسیر قوانین طبیعی است؛ زیرا از همان آغاز آفرینش تمام موجودات طبیعت متفاوت آفریده شده اند و هدف از آن نیز ایجاد فردگرایی است.

وقتی ما توانسته ایم گوییم را، به سبب کودنی و ذهن بسته ای که دارند، به سمت چنین اندیشه های نادرستی پیش بریم آیا این خود دلیل روشنی بر رکود و عقب ماندگی ذهنی آنها در مقایسه با ما نیست؟ و این نکته ای است که موفقیت ما را تضمین می کند.

چقدر پیشینیان ما حکیم و مآل‌اندیش بوده‌اند آن‌جا که گفته‌اند در راه رسیدن به هدف‌های بزرگ ابزارها و قربانیان اهمیتی ندارند. لازم نیست ما قربانیانی را که گوییم برای حفظ نسل حیوانی خود و نگه داشتن نژاد خویش متحمل شده‌اند، حساب کنیم؛ گرچه قربانیان خود ما هم کم نبوده‌اند. در عین حال به خاطر آنچه گوییم تحمل کرده‌اند امروز به آنها چنان میدان می‌دهیم که حتی در خواب هم ندیده‌اند.[8] قربانیان ما که نسبت به جمعیتمان تعداد کمی را تشکیل می‌دهند ملیت ما را حفظ کردند و آن را از خطر نابودی نگه داشتند.

هر موجود زنده‌ای عاقبت می‌میرد. پس بهتر است به جای آن که اجل خودمان را نزدیک کنیم اجل کسانی را نزدیک نماییم که مانع راه ما می شوند. ما آمادگی داریم فراماسون‌ها را به گونه ای نابود کنیم که بجز برادران فراماسونری هیچ کس دیگر از آن مطلع نشود. حتی شخص محکوم به مرگ از سرنوشتی که در انتظارش می باشد آگاه نخواهد شد و در زمان موعود ظاهراً در اثر یک بیماری معمولی و با مرگ طبیعی جان خواهد سپرد. و برادران فراماسون در صورتی هم که از حقیقت اطلاع یابند هرگز جرأت اعتراض نخواهند داشت. با این روش، ما ریشه های اغتشاش و بلوا علیه خود را از بین فراماسون‌ها بر می‌کنیم. در عین حال که ما لیبرالیسم را در میان گوییم ترویج می کنیم تا هر کار می خواهند انجام دهند مجدانه سعی خواهیم کرد ملت و کارگزاران ما همواره در برابر ما تسلیم محض باشند.

یادمان نرود که ما در اثر سیطره‌ی خود بر گوییم توانستیم اجرای قوانین آنها را در پایین ترین حد الزام آور کنیم؛ چرا که تفسیرات لیبرالیستی ابهت و حرمت قوانین را در هم شکست و آنها را به تلی از پیچیدگی و ابهام تبدیل کرد. مهمترین مسائل را قضات به نحوی که ما می خواهیم و به آنها القا می کنیم، حل و فصل می کنند. آنها در اداره ی امور گوییم نیز به مسائل به همین نحو (آن طور که ما می خواهیم) نگاه می کنند. بدیهی است که ما این کار را به وسیله ی اشخاصی به مرحله ی اجرا در می آوریم که در باطن ابزار ما هستند اما در ظاهر و در چشم مردم هیچ ارتباطی میان ما و آنها نیست. همچنین خواسته های خود را از طریق مطبوعات و امثال آن تبلیغ می کنیم. حتی اعضای مجلس سنا و کارمندان عالی رتبه اندرزهای ما را با رضایت خاطر می پذیرند. اندیشه‌ی گوییم به دلیل آن که کاملاً خشن و حیوانی است، از تجزیه و تحلیل و دیدن اشیاء عاجز است؛ چه رسد به این که نزدیکترین نتایج راه حل هایی را که وضع می کند، پیش بینی کند و از پیامدهای آنها تصوری به دست آورد.

از همین تفاوت سطح فکری بین ما و گوییم مزایایی که خداوند تنها به ما، به عنوان ملت برگزیده خود، داده است آشکار می شود و نیز روشن می گردد که خداوند فقط به ما طبیعت فوق بشری[9] عطا کرده است. گوییم دارای اندیشه ی راکد و منجمد هستند. چشم دارند ولی نمی توانند جلو خود را ببینند.[10] از اختراعات مادی که بگذریم در هیچ زمینه ی دیگری قدرت اختراع و ابداع ندارند. از این جا معلوم می شود که طبیعت، خود، سرنوشت ما را برای رهبری جهان و حکومت بر آن رقم زده است.

وقتی زمان حکومت علنی جهان ما فرا رسید و آشکارا زمام آن را به دست گرفتیم و برکات آن را شامل حال مردم کردیم، تمام قوانین را در قالب هایی نو، مختصر، روشن، محکم و بی نیاز از هر گونه تفسیر یا تأویلی خواهیم ریخت به طوری که هر فردی بتواند براحتی آنها را بفهمد. نخستین ویژگی لایفنک مواد قانونی بیان لزوم اطاعت از قانون خواهد بود.[11] این قاعده ی اساسی اهمیت بسیار زیادی خواهد داشت و از این رو، معایب و زشتی ها و سوء استفاده (از قدرت) از بین خواهد رفت، چون هر فردی در برابر حکومت مسؤول است و چشم تیز بین حکومت همه چیز را زیر نظر دارد. متخطیان از قانون شدیداً مجازات خواهند شد و هیچ کس میدان پیدا نخواهد کرد که تجربه ی شخصی خود را از طریق قانون تحمیل کند.[12] بر روند سازمان اداری شدیداً مراقبت و نظارت خواهیم کرد؛ زیرا حرکت کلیه ی دستگاه های دولت، در همه ی شعب و دوایر آن، متوقف بر این امر است. اگر خللی در دستگاه اداری وارد شود آن خلل بلا استثنا به سراسر پیکر دولت سرایت خواهد کرد. از این رو، هر تخلفی صورت گیرد، متخلف مجازات خواهد شد.

وقتی خلافکاران در همان ابتدا شدیداً مجازات شدند مسائلی چون پوشانیدن جرم و خلاف و تبانی میان مسؤولان تشکیلات اداری دولت هرگز به وجود نخواهد آمد؛ چون کیفر متخلفان مایه‌ی عبرت دیگران خواهد شد. آن هاله‌ی مقدس و نورانی حکومت ما اقتضا می کند که برای کمترین گناه کیفرهای سخت در نظر گرفته شود، تا بدین وسیله شکوه قانون برقرار بماند و گرد شائبه ای بر آن ننشیند. گاه ممکن است گناهکار بیش از آنچه استحقاق دارد کیفر ببیند چرا که او حکم سرباز را دارد منتها آوردگاهش کار در دستگاه اداری برای مصلحت حکومت و عقیده و قانون است. ممکن است عنان ارابه‌ی عمومی به دست او سپرده شود تا آن را براند. در این صورت حق ندارد ارابه را از جاده منحرف کند که در نتیجه ارابه چپ شود و همه ی سرنشینان آن از بین بروند. اگر چنین کاری کرد علتش چیزی جز غر شخصی ارابه‌ران نخواهد بود.[13] چنین امری درباره ی قضاوت نیز صادق است. قاضیان ما خواهند دانست که چنانچه تحت تأثیر ترحم و شفقت از مجرم حمایت کنند با قانون عدالت مخالفت کرده اند؛ قانونی که وضع شده است تا از طریق مجازات مجرم حرمت شخصیت فرد را حفظ کند. دادگاه جای آن نیست که قاضی عاطفه ی مهر و رأفت خود را آشکار سازد. او به اینجا آمده است تا حکم قانون را اجرا کند و بس، نه تمایلات نفسانی خود را. اگر قاضی عواطف و تمایلات خاصی دارد باید آنها در شؤون زندگی خصوصی خود به مرحله ی عمل درآورد، نه در صحنه ی قضاوت؛ چرا که در این جا مسأله مسأله ی تعلیم و ارشاد برای مصلحت حیات انسانی است.

کسانی که در دستگاه های قضایی کار می کنند در سن پنجاه و پنج سالگی از خدمت معاف خواهند شد. به دو دلیل: اولاً، افراد مسن با آرایی که آمیخته با جانبداری و طرفداری است خود گرفته اند و بدشواری می توانند از طبیعت خود دست بردارند و نظم نوین را بپذیرند. ثانیاً، معاف کردن آنها از خدمت به ما فرصت می دهد تا کارمندان را تغییر دهیم و عناصر جدیدی را که انعطاف پذیرتر و فرمانبردارتر هستند، انتخاب کنیم؛ زیرا هر انسانی که دوست دارد به کاری مشغول شود باید به اطاعت کردن، شایستگی خود نسبت به احراز آن شغل را به اثبات برساند.[14] به هر حال، ما قضات خود را از بین کسانی انتخاب خواهیم کرد که کاملاً می دانند وظیفه ی آنها مجازات مجرمین و اجرای قانون است نه پیروی از هوی و هوس های لیبرالیسم، که به زیان نظام تربیتی دولت تمام می شود. یعنی همان کاری که امروزه (قاضیان) گوییم می کنند. وانگهی پایان دادن به خدمت کارمندان یا تغییر آنها، خود به خود، اتحاد کارمندان را که همبستگی عقیدتی و صنفی آنها را به هم پیوند می دهد، از بین خواهد برد. این کار فایده ی دیگری هم دارد و آن این است که کلیه ی کارگزارن دولت را پایبند ادارات خود می کند؛ اداراتی که سرنوشت کارمندان به آن بسته است. نسل جوان قضات ما با گذراندن دوره های آموزشی که طی آن خواهند فهمید مماشات با مجرم غیر ممکن است، برای عهده دار شدن منصب قضا کاملاً آماده خواهند شد؛ زیرا در خلال این دوره ها برای آنها روشن خواهد شد که مماشات با خاطی به روابط میان مردم صدمه خواهد زد.

در حال حاضر، قاضیان گوییم به هنگام اظهار نظر پیرامون هر نوع جرمی از راه منحرف می‌شوند؛ زیرا فهم درستی از وظیفه خود ندارد. دلیلش هم این است که حکام گوییم در موقع انتخاب قاضیان اهمیتی به این نمی دهند که جان قاضی لبریز از عشق به بی طرفی باشد تا بتواند مسائل را به طور صحیح و حکیمانه ارزیابی کند.[15] همانطور که حیوانات بچه های خود را رها کنند که بروند و هر جا می خواهند بچرند، گوییم نیز با مسلط کردن کارمندان بر اداره های دولتی و کارها همین کار را می کنند و دست آنها را باز می گذارند که هر کار می خواهند انجام دهند. این است آن عاملی که حکومت های گوییم را به ویرانی می کشاند. حکام گوییم در واقع به دست خود و از طریق کارگزاران خود حکومت خویش را نابود می کنند.

اشکالی ندارد که ما از نتایج این کارها درس دیگری به نفع حکومت خود بگیریم.

ما لیبرالیسم را از کلیه ی مشاغل و منصب های مهم و حساس دور خواهیم کرد و با در نظر گرفتن همین مناصب تعلیم کارگزاران جدید و لازم برای دستگاه دولت صورت خواهد پذیرفت. این پست ها را فقط کسانی اشغال خواهند کرد که برای کار در دستگاه اداری آموزش دیده باشند. اگر از باب اعتراض گفته شود که بر کناری کارمندان قدیم از مشاغل به این شکل بار مالی به دوش خزانه ی دولت تحمیل می کند، جواب می دهم که اولاً، برای کارمندان اخراجی در مؤسسات خصوصی کار فراهم خواهیم آورد. ثانیاً، باید توجه شما را به این نکته جلب کنم که تمام پولهای دنیا در دست ما جمع خواهد شد و بنابراین، حکومت ما نباید نگران تحمل این هزینه ها باشد.

حکومت مطلقه ی ما در اجرای همه ی این امور بر اساس یک منطق به هم پیوسته و منسجم عمل خواهد کرد و لذا مردم اوامر قاطع ما را هر زمینه ای با کمال رضایت خواهند پذیرفت و اراده ی ما بدون برخورد با هیچ مانعی به سمت هدف خود پیش خواهد رفت. به هیچ گونه نارضایتی یا شکایتی بها نخواهیم داد، و در صورت بروز این گونه مسائل بلافاصله با اجرای مجازات شدید آن را سرکوب و ریشه کن خواهیم کرد.

حق تجدید نظر در احکام را ملغی کرده و آن را در اختیار خودمان و زیر نظر حاکم قرار خواهیم داد؛ زیرا نباید اجازه دهیم این فکر برای مردم پیش آید که ممکن است قضات ما که از طرف ما برای قضاوت منصوب شده اند، خطا کنند. در صورتی که قاضی حکم غلطی صادر کند ما، خود، قضیه را به مراجع عالی ارجاع می دهیم و در عین حال قاضی را شدیداً کیفر می دهیم تا درس عبرت گیرد و دیگر خطا نکند.

لازم است تکرار کنم که ما جریان امور در دستگاه اداری را کاملاً زیر نظر خواهیم داشت تا از لغزش ها در امان بمانیم و ملت که حق دارد از حکومت خوب و شایسته، خواهان کارمندی خوب و شایسته باشد، به حکومت ما اطمینان و پشت گرمی پیدا کند.

حکومت ما لباس سرپرستی پدرانه بر ملت را به تن خواهد کرد و این امر در شخص حاکم بزرگ (پادشاه) متبلور خواهد شد. ملت ما و رعایای ما این مهر پدری را در کلیه ی فعالیت های خود و در تمامی روابط مردمی فیمابین خود و روابط ملت و پادشاه خواهند دید. بدین ترتیب ایمان خواهند آورد که اگر می خواهند زندگی توأم با صلح و آرامش داشته باشند چاره ای ندارند جز این که به سایه ی این سرپرستی پدرانه درآیند و به فضایل حکومت اتوکراسی ما اعتراف و پادشاه را تا مرز پرستش، تجلیل و احترام کنند؛ بویژه زمانی که باور کنند که کارگزاران حکومت ما از هوی و هوس و آرای شخصی خود پیروی نمی کنند، بلکه مجریان اراده ی فرمانروای بزرگ هستند. همچنین، ملت خوشحال خواهد شد از این که می بیند ما به امور زندگی او سامان داده ایم و منافعش را رعایت کرده ایم و مثل یک پدر خردمند که سعی می کند فرزندانش را وظیفه شناس و فرمانبردار بار آورد با او رفتار کرده ایم. همه ی ملتها و نیز حکومتهای آنها از لحاظ میزان آگاهیشان بر اسرار حکومت ما، در طول تاریخ همچون کودکی نابالغ بوده اند.

همانطور که می دانید من حکومت فردی مطلقه‌ی خودمان را بر دو اساس حق و وظیفه استوار می کنم. حق عبارت است از اجبار بر انجام وظیفه ای که حکومت به عنوان پدر ملت برای آنها تعیین کرده است. حق قوی از آن حکومت است چون با استفاده از آن بشریت به سمت نظامی که طبیعت مشخص کرده، یعنی نظام خضوع و اطاعت، پیش می برد. هر پدیده ای در این جهان در برابر یک قدرتی خاضع است. این خضوع یا در برابر انسان است یا در برابر اوضاع و شرایط و یا در برابر قدرت درونی خود آن پدیده. به هر حال در برابر یک قدرت مسلط خاضع است. به همین دلیل می گوییم که این قدرت مسلط که برای خیر و صلاح عموم است، ما خواهیم بود.

ما در قربانی کردن افرادی که با نظام موجود مخالفت می ورزند تردید نخواهیم کرد؛ زیرا مجازات بی رحمانه ی مخالف، به دیگران درس خواهد آموخت.

زمانی که پادشاه اسرائیل تاجی را که اروپا به او هدیه می کند بر سر مقدس خود گذاشت، پدر جهان خواهد شد. تعداد کسانی که به اقتضای مصلحت و از روی ناچاری قربانی شوند هرگز به اندازه ی کسانی نخواهد بود که در خلال سده های گذشته، به سبب حرص‌زدن‌های حکومت‌های گوییم برای هیچ و پوچ و رقابت آنها برای کسب جاه و جلال بیهوده، قربانی شده اند.

پادشاه ما با ملت خود در تماس دائم خواهد بود و برای آنها خطابه هایی ایراد خواهد کرد که همزمان در سراسر جهان منعکس و منتشر خواهد شد.



[1] خ.ت: با فراماسون‌های گوییم که بیش از حد اطلاعات دارند و این زیادی اطلاعات برای سلامت ما زیان آور است، همین رفتار را در پیش خواهیم گرفت. همچنین فراماسونهایی را که به هر دلیلی بخشوده ایم در حال ترس همیشگی از تبعید باقی خواهیم گذاشت.

[2] خ.ت: چنین تدابیر و اقداماتی به ملتها خواهد فهماند که به قدرت ما نمی شود تجاوز کرد.

[3] Russian Autocracy

 

[4] نوسیوس کرنلیوس سولا یا سیلا، دیکتاتور روم باستان (از 136تا 79 ق.م) بود. وی ابتدا معاون ماریوس بود ولی بعد در ردیف رقیبان او درآمد. سولا مردی شجاع و مکار بود و به همین جهت او را «شیر- روباه» لقب داده بودند-م.

[5] خ.ت: بیشتر کسانی که وارد جمعیتهای سری می شوند ماجراجویانی هستند که می خواهند به هر نحو راه خود را در زندگی باز کنند و تمایلی به تلاش و رنج و زحمت ندارند. با وجود چنین مردمی به آسانی می توانیم اهداف خود را دنبال و کاری کنیم که دستگاه ما را به حرکت درآورند.

 

[6] خ.ت: زیرا ما هدف نهایی از هر کاری را می دانیم در حالی که گوییم بیشتر چیزهای مربوط به فراماسونری را نمی دانند و نمی توانند حتی نتایج نزدیک کارهایی را که می کنند، ببینند.

[7] Collectivism

[8] خ.ت: ما هرگز به قربانیان این گوییم حیوان اعتنا نکردیم. درست است که ما نیز شمار زیادی از ملت خود را قربانی کردیم اما اکنون مقام و موقعیتی در جهان به او داده ایم که قبلاً خواب رسیدن به آن را هم نمی دید. قربانیان ما- که بالنسبه کم هستند- ملت ما را از نابودی حفظ کردند.

[9] Superhuman Nature

[10] خ.ت: آنها (گوییم) حقیقت را فقط می بینند، اما آن را پیش بینی نمی کنند.

[11] خ.ت: ویژگی اصلی قوانین لزوم اطاعت از حکومت خواهد بود.

[12] خ.ت: سوء استفاده ی مردم- به استثنای حاکم- از قدرت کیفر بسیار شدیدی به همراه خواهد داشت، به طوری که دیگر هیچ کس تمایلی نشان نخواهد داد که قدرت خود را از طریق این کار تجربه کند.

[13] خ.ت: فردی که در برابر خطاهایش حتی بیش از حد لازم کیفر می بیند در واقع سربازی است که در میدان نبرد دستگاه اداری در راه حکومت و عقیده و قانون می میرد. این سه عنصر حتی به کسانی که ارابه ی جامه را هدایت می کنند و رهبری آن را به دست دارند اجازه نمی دهند که به خاطر منافع شخصی از جاده ی اصلی منحرف شوند.

[14] خ.ت: زیرا هر فردی که خواهان حفظ منصب خویش است باید برای تضمین آن کورکورانه از ما اطاعت کند.

[15] خ.ت: و نیز به این دلیل ساده که حکام وقتی قضات را تعیین می کنند به آنها فشار نمی آورند و تأکید نمی کنند که وظیفه ی خودشان را بفهمند.

پروتکل چهاردهم

زمانی که پادشاهی خود را برپا کردیم اجازه نخواهیم داد هیچ دینی جز دین ما که دین خداوند یکتاست، وجود داشته باشد؛ خدای یگانه‌ای که مقدرات ما، به عنوان ملت برگزیده در دست اوست و به واسطه‌ی این دین سرنوشت دنیا به سرنوشت ما وابسته شده است. پس، برماست که تمامی ادیان دیگر را، در هر شکلی که باشند، جارو کنیم. و اگر این امر به ظهور الحاد و ملحدین منفجر شود چنان که امروز می بینیم کمترین لطمه ای در این دوره که دوره ی انتقال است، به آراء و عقاید ما نخواهد زد و بلکه الحاد به منزله ی هشدار به مردمی خواهد بود که به تبلیغات ما در راه دین موسی گوش فرا می دهند؛ دینی که به سبب وضعیت استوار و نظم کاملی که دارد همه ی ملل جهان را واداشته است تا در برابر ما تسلیم و خاضع شوند. در این هنگام، ما اعلام می کنیم که دین ما همان دینی است که انسان را، بدون واسطه، متوجه جهان برتر می کند. در این مرحله از دوره ی انتقال، دست به انتشار مقالات و تحقیقاتی خواهیم زد که از طریق مقایسه ی حکومت مفید ما با حکومتهای گذشته تفاوت های آنها را آشکار می سازد. برکات آرامش و صلح که زاییده ی چندین قرن مبارزه است، نیز ارزش دستاوردها و محاسن حکومت ما را بالاتر خواهد برد. ما خطاهای حکومت گوییم را با رسواترین شکل به تصویر خواهیم کشید و زشتی آنها را برای مردم آشکار خواهیم کرد، به طوری که مردم آسایش در سایه ی حکومتی را که غلامان حلقه به گوش آن هستند، برحقوق پوچ آزادی که انسانیت را بی رحمانه شکنجه داد و قوای وجود انسانی را به تحلیل برد، ترجیح خواهند داد؛ قوایی که باندهای گمراه و ماجراجو که از حقیقت این نیروها هیچ شناختی نداشتند، آنها را مورد بهره برداری قرار دادند.[1] تغییر اشکال حکومت ها در گذشته، که ما، خود، گوییم را به سمت آن سوق دادیم و به تشویق ما این کار را کردند، چون می خواستیم موجودیت حکومت ها را متلاشی سازیم، نتیجه اش تاکنون این بوده است که انرژی ملت ها را به تحلیل برد و رس آنها را کشید تا جایی که به تحمل هرگونه مشقتی در سایه ی حکومت ما تن دادند؛ زیرا این را برای خود بهتر از بازگشت به رنج ها و مصایبی دیدند که در گذشته در سایه ی حکومت های برباد رفته متحمل می شدند.

هرگز نباید فراموش کنیم که باید خطاهای تاریخی حکومت های گوییم را به باد انتقاد بگیریم؛ خطاهایی که قرن ها بشریت به واسطه ی آنها عذاب کشید و سختی ها چشید؛ چرا که این حکومت ها نمی توانستند بفهمند و درک کنند که چه چیزی به نفع بشریت و با خوشبختی واقعی زندگی انسانی سازگار است. لذا، سر خود را پایین انداختند و بدون آن که بیندیشند در پی خواست های شهوانی خویش به راه افتادند و بیهوده امیدوار بودند که این خواست ها برکات اجتماعی به بار خواهد آورد. آنها هرگز توجه نکردند که این خواست ها اوضاع را بد از بدتر می کند و کمترین بهبودی در وضع روابط عمومی انسان ها که شالوده ی زندگی انسان است، به وجود نمی آورد.

برای آن که قدرت عقاید و تصمیمات خود و محاسن آنها را آشکار کنیم باید آنها را برای مردم توضیح دهیم؛ زیرا از طریق عقاید و اقدامات ما را با سازمانها و تشکیلات مضمحل شده ی سابق مقایسه می کند و به مزایای آنها پی می برند.

فلاسفه‌ی ما پرده از روی معایب باورهای دینی گوییم برخواهند داشت، اما هرگز اجازه نخواهیم داد که کسی، به منظور پی بردن به مقاصد و اهداف واقعی دین ما، آن را مورد بحث و تحقیق قرار دهد؛ چرا که شناخت این مسایل منحصر به ما و تنها مخصوص ماست و ما همواره سعی می کنیم که اسرار دین خود را برای دیگران فاش نسازیم.

در اثنای سده های معروف به سده های روشنایی و پیشرفت، ما ادبیات بی نهایت پست، کثیف و تهوع آوری را در اختیار مردم گذاشتیم و پس از آن که حکومت خود را برپا کردیم، این نوع ادبیات همچنان ادامه پیدا خواهد کرد و ما آن را ترویج خواهیم نمود. هدف از این کار این است که وقتی ما خود با ارزش ترین سخنرانی ها، تحقیقات و برنامه های حزبی خود را که همگی شاهکار است و از طرف مقامات بلند پایه ی ما مطرح می شود ارائه کردیم، گوییم به طرز حیرت آوری به میزان تفاوت بسیار زیاد آنچه ما به آنها داده ایم با آنچه قبلاً داشته اند، پی خواهند برد. دانشوران ما که برای رهبری گوییم تربیت شده اند، با ایراد سخنرانیها و ارائه ی برنامه ها و طرحها نوشتن خاطرات و انواع مقالات در افکار و اندیشه های گوییم تأثیر خواهند گذاشت و آنها را به طرف آن شناخت و افکاری که همسو با ماست خواهند کشاند.



[1] خ.ت: حقوقی که مطمئناً فقط گروهی ماجراجو که نمی دانند چه می کنند، ملتها را به سمت آنها سوق دادند.