مهدی عظیمی میرآبادی

سایت شخصی

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

مهدی عظیمی میرآبادی

سایت شخصی

مهدی عظیمی میرآبادی

بسم الله الرحمن الرحیم(1)
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (2)
الرَّحْمـنِ الرَّحِیمِ (3)
مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ (4)
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ (5)
اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ (6)
صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ (7)

آخرین نظرات
راست و دروغ رسانه ها

۴۱ مطلب با موضوع «سیاست» ثبت شده است

باید مدیران فرهنگی کشور را برای کوتاهی در هنر انقلاب اسلامی بازخواست کرد.

بی توجهی به هنر انقلاب اسلامی در حال حاضر تنها به دلایل سیاسی است ولاغیر! و البته برای این بی توجهی باید مدیران فرهنگی کشور را بازخواست نمود.

امروزه غربت زیادی در حوزه آثار ارزشی و مبتنی بر فرهنگ و مرام انقلاب اسلامی دیده می شود؛ عدم توجه به هنر انقلاب اسلامی علیرغم حمایت های بی شائبه و جدی مسئولان اول نظام چه حضرت امام خمینی (ره) و چه مقام معظم رهبری مسأله ای نیست که بتوان به آسانی از کنار آن عبور کرد و برای این بی توجهی باید مدیران فرهنگی کشور را بازخواست نمود.

در ارتباط با هنر انقلابی اسلامی و دینی و مفاهیمی از این دست بارها سازمان ها و موسسات متعددی ایجاد شده اند تا این هنر پر و بال بگیرد و پیش برود و در کنار آن بودجه هایی هم تدارک دیده شده است اما هیچ گاه ما به نتیجه مطلوب در این زمینه دست پیدا نکرده ایم و شاهد آن بوده ایم که فقر زیادی در این حوزه دیده می شود و تمامی این ها به دلیل آن است که سیاسی کاری برخی افراد پشت پرده باعث می شود تا هنر انقلاب اسلامی در کشور ما جان نگیرد.

جریان زر و زور و تزویر نمی خواهد مفهوم ارزشمند انقلاب اسلامی در آثار ما موجود باشد. جریان قدرت و تمکن مالی و جریان قدرت سیاسی و اجتماعی و جریان ریا و تزویر و نفاق جریانی است که از قبل از وقوع انقلاب اسلامی در کنار آن شکل گرفت و وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد مستقر شده و پیگیری شد و حتی در جریان سیاسی کشور جا برای خودش باز کرد به حدی که بتواند تأثیرات بزرگی را در سطوح بالای مملکت بگذارد.

استراتژی مخالفت با اهداف انقلاب اسلامی در حوزه های مختلف چه صنعت و تجارت چه علم و آموزش و پرورش و حتی هنر وجود داشت و به خصوص روی سینما حکومت کرد و قدرت زیادی هم پیدا کرد چرا که سینما یک رسانه بسیار تأثیرگذار و موثر در کل دنیا شناخته می شود و منافقان (و نه الزاما منافقان شناخته شده و رسمی!) می خواستند در یک پروسه زمانی انقلاب را از نیروهای انقلاب اسلامی تهی کند.

همین جریان شوم باعث شد تا در حوزه سینما کسانی که داعیه تفکر انقلابی و اسلامی داشتند به حاشیه کشیده شوند؛ بهانه عجیب و شیطانی که باعث رانده شدن هنرمندان دغدغه مند نسبت به ارزش ها و آرمان های انقلاب اسلامی از سینما می شد این بود که این افراد توان فنی و هنری ندارند و فیلم های شان باب میل سینما و مردم نیست!

این روند تا به امروز هم ادامه دارد و من نمی دانم چرا هر شخصی از انقلاب اسلامی دفاع می کند متهم به ضعف در کارش می شود؟ چرا هر شخصی دغدغه انقلاب و اسلام را دارد متهم می شود به اینکه ناتوان به اجرای فعالیت های سینمایی است؟

جریان ضد هنر انقلاب اسلامی این تفکر را ترویج داده اند و نمی خواهند دغدغه مندان اسلام و انقلاب در سینما کار کنند و به همین علت است که به بهانه های واهی همواره فضا را برای حضور این هنرمندان دغدغه مند محدود می کنند و همین باعث شده برخی از هنرمندان دغدغه مند نسبت به اسلام و انقلاب اسلامی در طول سال ها به جریان های معاند مقابل گرایش یابند و یا در نقطه مقابل جریان سینمای ارزشی ناخواسته تفرقه ایجاد می کنند. 

علت محکوم سازی جریان انقلابی برای فهم زیاد آن ها است و کم دانشی و ناآگاهی منافقان را هویدا می کند.  دیدگاه قبیله ای و عشیره ای که مدتی است در میان مدیران فرهنگی و هنری کشور ما به وجود آمده بسیار خطرآفرین است و باعث این اتفاق شوم شده است. قطعاً نگاه معاندان و منافقان عالمانه و فهیمانه نیست و این جریان انقلابی است که باید به این مهم توجه داشته باشد که اختلافات درونی را به کناری گذاشته و با همسویی و همسانی تنها در پی آن باشند که هنر ارزنده انقلاب اسلامی را در کلیه آثار فرهنگی و هنری رواج دهد و چشم منافقان کور دل را برای همیشه کور کند.

ما باید بدانیم که برخی افراد همواره به دنبال تفرقه انداختن و حکومت کردن هستند و اگر تفرقه سودی نداشته باشد به آن سمت نمی رفتند و به همین علت ما باید از بودن در باند و دسته آن ها حذر کنیم و با این کار آب به آسیاب دشمنان اسلام و انقلاب نریزیم.

پس از آن که سینما توسط لومیرها به وجود آمد، و ارزش و قدرت آن بر صاحبان قدرت و سرمایه مشخص گردید، سردمداران امریکا اولین کسانی بودند که از سینما در جهت اهداف سیاسی خود بهره‎بردای کردند.

وقتی امریکا در سال 1898 برای نفوذ بیشتر در امریکای لاتین با اسپانیا وارد جنگ شد، سینماگران امریکا نیز پابه‎پای نیروهای جنگی وارد نبرد با اسپانیا شدند و فیلم ”نبرد سانتیاگو“ را ساختند که در آن ماکت‎های کوچکی از کشتی‎های جنگی را در آب وان حمام به آتش کشیدند. این فیلم مورد تشویق ”روزولت“ معاون وقت ریاست جمهوری امریکا قرار گرفت. این جنگ اگر چه بین امریکا و اسپانیا برقرار شده بود، اما کوبا محل درگیری خصمانه این دو کشور گردید و سینماگران برای آن که بتوانند این کشور را به سمت خود سوق‎ دهند، فیلم‎های زیادی ساختند تا تماشاگران کوبایی خود را به شور و اشتیاق میهن پرستانه وادارند و در این نیرد جانب امریکا را رعایت کنند. از سال 1915 شهر فیلم سازی ”هالیوود“ ر هشت مایلی شمال غربی شهر لوس آنجلس واقع در ایالت کالیفرنیا به عنوان مرکز صنایع فیلم سازی امریکا شخصیت رسمی به خود گرفت و مرکز بحث و جدل سیاسی شد. غالباً افراد مشهور سینمای هالیوود به طور فعال در سیاست حضور داشتند؛ و در دو جناح حزب دموکرات حذب جمهوری خواهان امریکا کار می‎کردند.

هالیوود همیشه در کنار سیاست امریکا قرار داشت. این مرکز پزرگ فیلم سازی در عصر طلایی خود، سینمای رؤیا آفرین نام گرفته بود و زندگی امریکایی را در ململ آرزوها و تمایلات انسان‎های ناکام نشان می‎داد و از دیدگاه سرمداران و سیاستگزاران امریکایی به تصویر می‎کشید. گاهی هم یک استودیوی فیلم سازی هالیوودی تمام کارکنانش را در اختیار ارتش قرار می‎داد.

مثلاً والت دیسنی هم شخصیت‎های نقاشی محرک خود را برای خدمت در فیلم‎های طنزگونه و کنایه‎دار تبلیغاتی جمع‎آوری کرده بود و هم کارکنان خود را به میدان جنگ می‎فرستاد.

در همان سال‎ها (1915) دیوید وارک گریفیث ماموریت یافت تا موجودیت امریکا را در فیلم‎هایش توجیه کند. همان موجودیتی که آکنده از حق کشی‎ها، تبعیضات نژادی و ظهور نژادپرستانه نهضت‎های کوکلوس کلان بود. بر همین اساس فیلم ”تولد یک ملت“ ساخته می شود. چنین فیلمی شاهکاری در عرصه سینمای جهان به شمار می‎رود و اصول تدوین را تکامل بیشتری می‎بخشد. گریفیث با ابداع ریتم و تمپو، و تدوین موازی در این فیلم قدرت و نقش عامل مونتاژ را متکامل‎تر می‎نماید.

پس از نخستین نمایش ”تولد یک ملت“ که ابتدا با نام ”فبیله نشین“ ارایه گردید، منقدان بی‎درنگ آن را یک فیلم نژاد پرستانه ارزیابی کردند. چرا که در این فیلم سیاه پوستان، موجوداتی شمرده می‎شدند که بالذاته بد بوده، آن‎ها استعدادی بروز نمی‎کند. بنابراین در زندگی هم به عنوان شهروند حقی نخواهند داشت. با توصیف گریفیث، آزاد گذاشتن سیاه پوستان باعث رهایی غریزه حیوانی در آن‎ها می‎شود، و در مقابل ‎آن‎ها گروه‎های سازمان یافته و تشکیلاتی کوکلوس کلان دارای ارزش خواهند بود!

فیلم‎های گریفیث که می‎دانست سینما سلاح قدرتمندی است که می تواند به بررسی عارضه‎های اجتماعی و تاریخی دنیا و امریکا بپردازد. تاثیرات فراوانی بر اذهان امریکاییان و مردم کشورهای دیگر بر جای گذاشت. آن چنان که بسیاری از کودکان پس از نخستین تماشای ”تولد یک ملت“ احساسات ضد سیاه پوستی از خود نشان دادند.

گریفیث سیاهان را به عنوان عمده‎ترین خطر در برابر ارزش‎های امریکایی معرفی نمود. او اعتراف می‎کند که قصدش از این تلاش بیش از همه آن بود که دیگران را وادار به دین کند، و در این فرآیند به تأثیر پیام خود در ذهن مخاطب دست یابد.

او که اینک به نژاد پرستی متهم شده است فیلم بزرگ ”تعصب“ را می سازد و در این فیلم مىخواهد تا خود را از این اتهام خلاص کند.

او در این فیلم چهار داستان از چهار قرن و کشور متفاوت را که به صورت موازی به هم دیگر پیوند خورده‎اند بیان مىکند. دوران معاصرش با جنایات، فقر، و کیفر اعدام آن دوران دورة قدرت بابلی‎ها با حملة لشکریان و خیانت‎های درون مرزهایش، که عیسی را به دار مجازات آویختند.

در سال 1916 فیلم تبلیغاتی دیگری در امریکا تحت عنوان ”تمدن“ توسط توماس اینس ساخته شد. این فیلم که صلح را تأیید مىکرد در سال‎های بعد به صورت ناطق هم پخش گردید.

در سال 1917 چارلی چاپلین وارد میدان می‎شود و فیلم‎های کوتاهی می‎سازد تا اوراق قرضه را برای امریکای در حال رکود اقتصادی تبلیغ نماید. در این فیلم‎ها شخصیت ولگرد چاپلین اوراق قرضه را برای امریکا را به صورت پتکی سنگین بر سر قیصر آلمان می کوبد. او هم چنین در سال 1918 فیلم ”دوش تفنگ“ را ساخت که در آن سرباز وطن پرست امریکای امپراطور آلمان را به اسارت می‎گیرد.

در همین سال گریفیث در انگلستان فیلم ”فلبهای دنیا“ را ساخت که در آن عملکرد ‎آلمان را طی جنگ با امریکا در جنگ جهانی اول به صورتی منفی و یک جانبه محکوم کرد.

در حدود سال 1919 پس از انقلاب اکتبر روسیه، رهبر انقلاب شوروی، سینما را به عنوان بزرگترین رسانه تبلیغاتی خوانده از عواملش خواست که آن را برای خود حفظ نمایند.

در حالی که گریفیث فیلم‎هایش را با ساختار تدوینی و بیانی داستانی مس ساخت، کارگردانان جوان روسی احساس کردند که می‎توانند کنترل بیشتری بر اجزای فیلم داشته باشند. آن‎ها به این نتیجه رسیدند که می‎توان از ساختارهای غیر داستانی نیز بهره گیرند. بر همین اساس سینما در کشور شوروی توانست زبان دیگری پیدا کند.

در سال 1919 در فرانسه فیلم ساز بزرگی چون ابل گانس بر ضد جنگ فیلم ساخت که عنوان ” من متهم می‎کنم“ را به خود گرفت.

1920 سالی است که در آن صنایع فیلم امریکا بر بازارهای جهانی مسلط می‎شود. سرمایه‎داران و دلالان بزرگ به موفقیت سینما کاملاً پی برده و از آن به عنوان اسلحه‎ای مؤثر در مهار بلشویسم استفاده کردند. هجوم سرمایه‎های صاحبان پول به سوی سینما باعث شد تا ستارهٍٍٍ‎سازی و تبلیغات پیرامون فیلم‎های پر فروش، پر زوق و برق کردن فیلم‎ها و فیلم سازی فرمولی و استفاده از خط تولید معروف باب شود، و دروغ بزرگی به وجود ‎آید مبنی بر آن که فیلم سازان قالب فرهنگی در فیلم‎های تولید شده وجود داشت.

در سال‎های دهه 1920 شخصیت هارولد لوید به وجود آید و برای مردم امریکا خوش‎ بینی جاویدان را به ارمغان آورد. او پشتکار و موفقیت را در اذهان مردم زنده کرد و چنان عمل می‎نمود که تماشاگران امریکایی افکار باطنی خود را در شخصیت عینکی هارولد لوید می‎دید.

در همین سال‎ها در امریکا شخصیتی پیدا شد به نام مک سنت او یکی از مهمترین مردان تاریخ سینمای امریکا محسوب می‎شود. وی در نوع فیلم‎های کمدی بیش از 1100 فیلم تهیه کرد و یا بر آنها نظارت داشت. او در این فیلم‎ها زندگی سرمایه‎داران با به باد مسخره می‎گرفت.

در ادامه همان سیاست ستاره‎سازی برای جلب پول بیشتر رودولف والنتینو در فیلمی تبلیغاتی که از جنگ دفاع می‎کرد به عنوان تیپی جدید معرفی شد. این فیلم در سال 1921 در امریکا توسط رکس اینگرام و با نام ”چهار سوار سرنوشت“ ساخته شد.

در سال 1322 هالیوود که پرزرق و برق ترین شهر سینمایی، با فساد موجودش پشتوانه‎ای بود برای انتخاب برخی از روسای جمهوری که یکی از آن‎ها علناً از کمپانی مترو گلدوین مایر (از استودیوهای بزرگ هالیوود) به خاطر پشتیبانی از مبارزات انتخابی‎اش تشکر کرد و عملاً چنین رابطه‎ای را افشا نمود.

در شوروی ژیگاورتف از طریق مونتاژ قوی قطعه فیلم‎های تازه و کهنه، 23 فیلم از واقعیت‎های زندگی در شوروی ساخت که مجموعاً عنوان ”سینما- حقیقت“ را به خود گرفت. این فیلم‎ها از سال 1922 تا 1925 ساخته شد. در همین سال‎ها بود که اولین مدارس فیلم در جهان در سراسر شوروی بنا گردید تا با ساخت فیلم‎های تبلیغاتی و تحریک‎کننده کوتاه، انقلاب شوروی را صادر کنند. چنین اقدامی برای سرمداران حکومت شوروی لازم بود تا مشروعیت لازم را برای خود به وجود آورند. ولنین موکداً سینما را از بین تمام هنرها برای این اقدام استخدام کرد.

در دهه 1920 لف کولشوف، و سودالود پودفکین و سرگئی میخائیلوویچ ایزنشین توجه دیگران را به خود جلب کردند. این موقعیت به لحاظ انقلابی بود که محافظه کاری را از علوم آکادمیک هم عقب زده بود. آنان که خبرگان زیبایی شناس در دوران خود بودند و امروز نیز اعتبار بزرگی در بین نظریه پردازان و متفکران سینما دارند، به عنوان پیشتاز در زمینه هنر مطرح شدند.

در سال 1924 فیلم داستانی ”اعتصاب“ ساخته شد که آغازی واقعی برای سینمای شوروی به شمار می‎آید. داستان این فیلم حکایت از ناآرامی‎هایی دارد که در یک کارخانه رد پیش از انقلاب اکتبر به وجود آمده است. و صاحبان کارخانه برای فرونشاندن این ناآرامی‎ها جاسوس‎هایی را را به استخدام در می‎آورند. به همین دلیل کارگری نومید به خودکشی دست می‎زند و این امر باعث به وجود آمدن اعتصاب می‎شود.

فیلم ”اعتصاب“ که از طرح‎هایی پوستر مانند و کاریکاتور گونه ساخته شده، جاسوسان پلیس را به صورت حیواناتی مثل میمون، سگ، روباه، و جغد در می‎آورد.

در نظر ایزنشتین فیلم می‎بایست بیننده را در تمامی سطوح فیلم شریک کند. و به همین خاطر بود که بسیاری از منتقدین او را متهم کرده‎اند که او به جای فیلم ساز، نظریه پرداز علم معانی بوده است. اما قدرت او در استفاده از زبان سینما باعث شده است تا کارهایش از مهمترین فیلم‎های تبلیغاتی به حساب آید. او مونتاژ را چنان درهم آمیخت که به لحاظ آن، به کار بردن عنوان مونتاژ تا حدودی تداعی‎گر انقلاب 1917 می‎گردد.

ایزنشتین و کارگردانان دیگر روسی خود را معلم و مبلغ سیاسی می‎پنداشتند و به همین خاطر از فیلم به عنوان وسیله‎ای برای آموزش تاریخ و تئوری جنبش سیاسی خود به توده‎های استفاده می‎کردند. آرمان نظام انقلابی شوروی به گونه‎ای سیاسی، انقلابی و علمی عنوان شده بود این کارگردانان می‎خواستند هنر خود و زیبایی شناسی خود را در همین رابطه به کار ببرید. آنان افکار دشوار اجتماعی رژیم شوروی را به مردم عرضه کردند و به تبلیغ اهداف سیاسی حکومت جدید پرداختند. در یک چنین برهه‎ای با توجه به وجود اشخاصی مثل ایزنشتین عامل تدوین از بین عوامل دیگر سینما به شکوفایی رسید و ابداعات قابل توجهی در این زمینه به وجود آمد.

در سال 1925 پودفکین و ایزنشتین ماموریت یافتند تا هر کدام، فیلمی درباره انقلاب ناتمام 1905 روسیه تزاری بسازند. ایزنشتین فیلم ”رزمناو پوتمکین“ را ساخت و پودفکین فیلم ”مادر“ را.

در ”رزمناو پودتمکین“ تئوری مونتاژ تصادمی (دیالکتیک) مطرح شد. اکثر منتقدان این فیلم را نسبت به فیلم بعدی ایزنشتین (”اکتبر“) مغرورتر، سرکش‎تر و مؤثر خوانده‎اند و آن را بر آثار موزیکال یا مهیج امریکا ترجیح می‎دهند. در این دو فیلم چره حکومت ترازی صورتی ترسناک، اغراق آمیز، و بی‎رحمانه دارد. موفق‎ترین سکانس آن، کشتار روی پلکان اودسا است که به عنوان نمادی از انقلاب 1905، ”کاری چشمگیر“ و ”مهارتی در تدوین“ شمرده می‎شود. این سکانس که در آن قزاقان از پله‎ها پایین می‎آیند و جمعیت در حال فرار را به گلوله می‎بندند، یکی از نام‎آورترین صحنه‎های برگزیده تاریخ سینما است و به کمک مونتاٍژ (تدوین) به این مقام رسیده است.

بدون هیچ تردیدی نیروی تأثیرگذار این فیلم به خاطر آن است که در فرمی متناسب با انقلاب ساخت شده است که این فرم باعث شد تا این فیلم در خارج از شوروی سرنوشتی متغیر بیابد و برای تمامی سازمان‎های سانسور که با این فیلم مرتبط شده بود مساله آفرین شود.

در همین سال (1925) بیست و یکمین بخش از مجموعة ”سینما- حقیقت“ توسط ورتف ساخته شد. او سعی کرد تا خواسته‎ها و سفارشات لنین را در مورد نقش و کاربرد سینما در جامعه سوسیالیستی شوروی اجرا نماید. هم چنین بیست و دوم ”سینما- حقیقت“ با نام ”لنین در قلب دهقانان زندگی می‎کند“ ساخت. این فیلم تجمع دهقانان شوروی را در این اولین سالگرد درگذشت سخنران بزرگ، در مسکو به تصویر می‎کشید و توانست بهبود چشمگیر وضعیت دهقانان زن را (که نتیجه‎ای از اقدامات لنین بود) نمایش دهد.

در سال 1926 فیلم ”مادر“ هم چون ”رزمناو پوتمکین“ براساس رویدادهای انقلاب 1905 توسط پودفکین ساخته شد. این فیلم ماجرای کارگری را به تصویر می‎کشد که در زمان حکومت تزاری به وقوع پیوسته بود. این فیلم برخلاف ”رزمناو پوتمکین“ بر فرد تاکید می‎کند و آن را به اجتماع متصل می‎نماید.

در همین سال ورتف هم فیلم ‎های مستند ”به پیش شوروی“ و ”یک ششم جهان“ را ساخت که در آنها جنگ داخلی و گرسنگی زمان تزار را با شور و سازندگی و تکنولوژی بوجود آمده در حکومت جدید مقایسه می‎کند.

بار دیگر دوفیلم ساز قدرتمند شوروی، ایزنشتین و پودفکین مامور شدند تا در سال 1927 فیلمهایی در بزرگداشت انقلاب اکتبر بسازند. ایزنشتین که در حال ساختن فیلم ”قدیم و جدید“ بود موقتاً آنرا کنار گذاشت و ساخت فیلم عظیم ”اکتبر“ را آغاز نمود. این فیلم در غرب ”ده روزی که دنیا را تکان داد“ نام گرفت. پودفکین هم ”سرانجام سن پترزبورگ“ را در مورد درماندگی و زندگی فلاک بار و حقارت‎آمیز کارگران روسی در پیش از انقلاب اکتبر ساخت. در این فیلم جایگزینی معیارهای انسانی و بدون هیچ ستمگری را بجای فقر و نابسامانی‎ها تصویر می‎کند.

”اکتبر“ دوران حکومت هشت ماهه کرنسکی رییس دولت موقت روسیه در زمان انقلاب را وصف کرده و تفاوت‎های موجود میان ادعاهای دولت و عملکرد آن را بیان می‎کند. ایزنشتین در این فیلم بیشتر به زمینه‎های ایدئولوژیک و سیاست موجود پرداخت تا این که گزارشی از یک به تاریخی ارایه نماید. او رویدادها را به صورتی ذهنی تفسیر کرد و کوشید روش مونتاژ خود را که فیلم ”رزمناو پوتمکین“ به وجود آورده بود، ظریف‎تر و کارآمدتر سازد. او در این فیلم مونتاژ دیالکتیکی را (که برگرفته از تئوری‎های مکتب مارکسیسم بود) به عنوان نمادی از تقابل اندیشه‎ها و مفاهیم موجود در نماها به کار گرفت و به طور قطع ”اکتبر“ را در زمره بهترین و فوق‎العاده‎ترین شاهکارهای سینما قرار داد.

در همین سال که بزرگداشت انقلاب اکتبر بود استرشوب مستندساز برجسته شوروی هم چون ایزنشتین و ورتف با اهمیت دادن به فیلم‎های خبری و مونتاژ رد زمینه مقاصد سیاسی  و ایدئولوژیک، فیلم‎های مستندتلفیقی را با فیلم ”بزرگداشت انقلاب“ به وجود آورد. او همچنین در همین زمینه فیلم‎های مستند دیگری نیز ساخت.

فیلم‎هایی که توسط فیلم سازان بزرگ روسی به وجود آمد توانست نقطه عطفی در تاریخ سینما به وجود آورد. چندان که فیلم‎های پودفکین را هم چون ”آواز“ و فیلم‎های ایزنشتین را مانند ”فریاد“ خوانده‎اند. چرا که قادر بوده‎اند تا با زبان خود، اصول و تئوری‎های مکتب حاکم بر شوروی را بر جهانیان بنمایانند.

با نمایش ”خواننده جاز“ در سال 1927 در آمریکا فیلم‎های ناطق به میدان آمد. بنابراین روش‎های سینمایی صامت مبنی بر کنایه‎های غیرمستقیم تصویری تقریباً کنار گذاشته شد و از سوی دیگر وظیفه پر کردن جای خالی صدا دیگر بر عهد تصویر نبود. چنین امکانی باعث شد تا ظرف دو سال تعداد تماشاگران سینما حدوداً دو برابر شود. روشن است که موقعیت بهتری برای سرمایه‎گذاران و سیاستمداران به وجود آمد و آن‎ها توانستند با این وسیله تفکرات خود را راحت‎تر به بینندگان ارایه و القا نمایند.

در سال 1928 در شوروی فیلم ”توفان بر فراز آسیا“ توسط پودفکین آماده نمایش شد این فیلم خیزش غیر قابل مقاومت انقلاب را به تصویر می‎کشد که در آن مغول ساده‎ای از خواب غفلت بیدار شد و به جمع انقلابیون می‎پیوندد و بعدها رهبری مردم خود را علیه امپریالیسم به عهده می‎گیرد.

الکساندر داوژنکو که به عنوان دیپلمات شوروی در سفارت ورشو و برلین کار می‎کرد وارد سینما شده و در سال 1929 فیلم”زرادخانه“ را ساخت. او در این فیلم که کاملاً سیاسی است شخصاً به عنوان سخنگوی طبقه کارگر، روحیه ملی گرایی طبقه بورژوای اوکراین را تصویر کرد.

در همان سال ایزنشتین که اعتباری بسیار بالا در میان فیلم سازان دنیا یافته بود، به همراه عده‎ای دیگر به هالیوود عزیمت کرد. اما هم چنان که باید انتظار می‎رفت فیلم نامه‎ای را که به نام ”تراژدی امریکایی“ نوشته بود به علت این که حمله شدیدی به جامعه امریکا را در خود داشت از طرف سیاستگزاران امریکایی رد شد.

ساخت فیلم در هالیوود در دهه 30 چنان بود که مثلاً مقرر می‎شد تا تاریخ معینی تعداد مشخصی فیلم توسط هریک از استودیوها ساخته و به نمایش  درآید. حدود 95% از فیلم‎های تهیه شده در امریکا توسط هشت کمپانی بزرگ تحت کنترل گروه‎های مالی ”مورگان“ و ”راکفلر“ قرار گرفتند که اقتصد امریکا را می‎چرخاندند. هالیوود طی جنگ جهانی دوم هزاران فیلم آموزشیو تبلیغاتی ساخت در این ضمن اسطوره‎هایی را به وجود آورد و در کنار آن نژادها و مردم دیگر دنیا را تحقیر نمود.

در سینمای امریکا، نیازها و ضرورت‎های زمان را در نظر می‎گرفت و به خدمت نظام حاکم در می‎آورد و خط مشی‎های سیاسی، اقتصادی و جنگی را همگاه می‎کرد.به همین لحاظ سینما در دوران دهه 1930 هم چون مظهری از نوید و امید برای ورشکستگان و نومیدان امریکایی شده بود.

در سال 1930 فیلم ”در جبهه غرب خبری نیست“ با ارایه یک منظر دوست داشتنی از سربازان آلمانی و شرحی از وحشت جنگ توسط اوئیس مایلستون در امریکا ساخته شد. این فیلم که براساس رمان آلمانی به وجود آمده بود توسط منتقدان عنوان یکی از بهترین بیانیه‎های ضد جنگ را به دست آورد. در همین سال بود که گئورگ ویلهلم پابست در آلمان ”جبهه غرب“ 1918“ را که شدیداً ضد جنگی بود و زندگی سربازان آلمانی را نشان می‎داد ساخت.

سینمای قدرتمند شوروی نیز هنوز زنده بود ورتف ”اشتیاق“ را با مونتاژهایی در زمینه صدا بوجود آورد. این فیلم در مورد کارگردان معدن کار است که تلاشی وافر می‎کنند تا برنامه پنج ساله عمرانی شوروی به پیش برود. هم چنین در همین سال الکساندر داوژنکو بزرگترین فیلم خود را با نام ”زمین“ در ارتباط با مرگ، قتل، و ماجرای دیگر در مزارع اشتراکی ساخت که مونتاژش آن را یادماندنی کرده است.

این فیلم که به طور قطع شاهکاری است از داوژنکو، هم در فرم و هم در محتوا گسترش انقلاب سوسیالیستی را تصویر می‎کند. از سویی نیز پرداختی تغزلی است از مبارزه کشاورزان اوکراینی برای رسیدن به اتحاد. او در این فیلم مشی اشتراکی کردن را با ملایمت همراه می‎کند، آن چنان که گویی رژیم استالین کاملاً مورد تأیید اوست.

در سال 1933 موسولینی قدرت سینما را در زمینه تبلیغات سیاسی شناخت و بر همین اساس پسرش را به ریاست سینمای ایتالیا برگزید. او در این سال چینه چیتا را به عنوان مجتمع وسیع استودیویی رد حوالی شهر رم ساخت تا فیلم‎های ایتالیایی را بیشتر تولید کند. هم چنین او به ارزش جشنواره در تبلیغات سیاسی پی برد و وزیر دارایی ایتالیا را رییس آن نمود.

از 1927 تا 1933 سال‎های مهمی است که در تاریخ سینما از ارزش بسیاری برخوردار است. در خلال این سال‎ها سینما از صامت به ناطق و از سیاه و سفید به رنگی تبدیل گردید و قطعاً وجود این دو توانست در تاثیرگذاری بیشتر پیام مؤثر واقع شود.

آدولف هیتلر در آلمان به قدرت رسد و توسط جوزف گوبلز وزیر اطلاعات و تبلیغات عمومی توانست در سال 1933 بر تمامی مسایل تبلیغی و ارشادی تسلط یابد. رد خلال همین سال‎ها بود که تعداد زیادی از اندیشمندان و روشنفکران متعهد و ضد نازیسم از آلمان اخراج شدند و صنعت فیلم آلمان هم کاملاً تحت کنترل نازی‎ها قرار گرفت.

گوبلز دفتر فیلم رایش سوم را به راه انداخت و سرمایه‎گذاری بر فیلم ‎های دولتی و خصوصی را تحت کنترل درآورد و وظیفه داشت تا کلیه فیلم سازان را اجباراً به عضویت حزب یا سازمان‎های وابسته درآورد.

نسبتاً تعدادی کمی از فیلم‏هایی که توسط گوبلز کنترل می‎شد آشکارا تبلیغاتی بودند و یا با محتوای سیاسی صریح ساخته شدند. این نسبت از بین تعداد 1097 فیلم سینمایی ساخته شده در بین سال‎های 1933 تا 1945 حدود یک ششم از کل فیلم‎ها را به خود اختصاص می‏داد.

گوبلز کهخ تحت تأثیر فیلم ”رزمناو پوتمکین“ قرار گرفته بود از فیلم سازان آلمان خواست تا مانند آن فیلم بسازند. هم چنین فرمان داد تا آموزش سینما به مدارس و سازمان‎های جوانان نیز وارد شده تا آگاهی جوانان آلمان از سینما بیشتر حرکت کرد و بر علیه روسیه و نیروهای متفقین و یهودیان به ساختن فیلم‎های تبلیغاتی پرداخته شد.

ارتباط سینمای آلمان با سینمای شوروی چنان بود که فیلم ”شهر ما آمدن“ را پاسخی مستقیم به فیلم ”رزمناو پوتمکین“ بر شرده اما از سوی دیگر فیلم ”زنده باد ویلا“ از فیلم ”اکتبر“ تاثیر پذیرفت.

به اعتقاد گوبلز سرگرمی نیز می‎تواند ارزشی سیاسی داشته باشد. او می‎خواست فیلم‎های سینمایی به صورتی پس زمینه عمل نماید، چرا که معتقد بود بیننده به محض آگاهی از وجود تبلیغات مقاومت می‎کند. به همین دلیل هم چنان که گفته شد رایش سوم آشکارا سیاسی نبودند اما بدون استثناء همگی گرایش‎های نیرومند ”ناسیونال سوسیالیستی“ داشتند. به اعتقاد گوبلز تبلیغات، کاری به حقیقت نداشته و حقیقت وقتی ارزشمند است که به کمک پیروزی بشتابد. این خصوصیت در فیلم‎هایی که برای استفاده در خارج از مرزهای آلمان هم ساخته شد در نظر گرفته می‎شد. در این فیلم‎ها اولاً کشورهای مورد حمل را می‎ترساندند، ثانیاً سعی در بهتر کردن وجهه بین‎المللی نازی‎ها داشتند.

در سال 1933 فیلم کوتاهی توسط لنی ریفنشتال درباره اجتماع حزبی سال 1933 نازیسم ساخته شد. این فیلم زمینه ساز فیلم دیگری گردید که در سال 1935 توسط همین فیلم ساز در آلمان به تصویر کشیده شد.

”سه سرود برای لنین“ در سال 1934 تکنیک درخشان ورتف در تجسم بخشیدن به عواطف عمیق و ژرف انسانی را به تصویر کشید. این فیلم که در بزرگداشت مرگ لنین ساخته شده بود پیشرفت‎های شوروی را به وی نسبت داده، حتی زنان مسلمان را نشان می‎داد که توسط لنین از بند اسارت رهانیده شد بودند.

در همین سال یک رپرتاژ آگهی کلاسیک در زمینه حمایت مالی بازرگانان توسط بازیلرایت تحت نظارت گروه گریوسون در انگلستان و به سفارش هیأت تبلیغاتی جای سیلان تهیه شد. این فیلم که ”سرود سیلان“ نام داشت جاذبه‎های سیلان و یکی از صادرات مهم‎اش (که چای بود) را به تصویر می‎کشید. در این فیلم، موضوع با ظرافت خاصی تحت عنوان شناخت بازرگانی و تجارت سیلان پنهان شده، زمینه‎های تغییر یک فرهنگ را در سیلان به وجود می‎آورد. همین کارگردان در سال 1936 فیلم ”پست شبانه“ را کارگردانی کرد که به سرمایه پست انگلستان ساخته شد.

در دوره رایش سوم فیلم‎هایی ساخته شد که به عنوان فیلم‎های باارزش تاریخ سینما محسوب می‎شود. بهترین آن‎ها فیلم‎های تبلیغاتی ساخته لنی ریفنشتال بود. این فیلم‎ها عبارت بودند از ”پیروزی اراده“ (1936) و ”المپیاد“ (1938).

ریفنشتال دو نوع پیروزی را در فیلم‎ ”پیروزی اراده“ به تصویر کشید: پیروزی آلمان نیرومند و پیروزی رهبری آن. او این مضمون‎ها را در لفافه‎ای از گزارشگری مستند مطرح کرد. این فیلم (که بیشتر اثر حسی دارد تا منطقی)، با بودجه سرسام‎آوری که توسط مؤسسه U.F.A در اختیار او گذاشته شده بود تصویری فراموش نشدنی از رویدادهای شادی بخش و نشاط‎آور زندگی آلمان نازی به وجود آورد. وقتی گوبلز این فیلم را حاصل بینش سینمایی بزرگ پیشوا خواند، مشخص است که چقدر در راستای اهداف آنها مؤثر بوده است؛ البته هیچ فیلمی نیز به اندازه این اثر مورد انتقاد مخالفانش قرار نگرفت.

صحنه‎هایی از فیلم مذکور در جهت خنثی کردن افکار نازیسم توسط فیلم سازان کشورهای دیگر که در مقابله با اندیشه‎های هیتلر فعالیت می‎کردند به چشم می‎خورد. به طور مثال می‎‏توان از مجموعه ”چرا می‎جنگیم“ اثر فرانک کاپرا در سال‎های 1924 تا 1945 یاد کرد. آن چه در ”پیروزی اراده“ مهم است القاء پیام‎های فیلم از راه تصویر، موسیقی و مونتاژ کارای ریفنشتال می‎باشد.

در سال 1938 ریفنشتال فیلم بعدی‎اش را با نام ”المپیاد“ که از بازی‎های المپیک سال 1936 ساخته شده بود به نمایش در آورد. در این فیلم که تمرکز فیلم ساز در مسایل سیاسی نبود، لیاقت جوانان آلمانی در رقابت برای اثبات برتری نژادی آنان به رخ کشیده شد. ”المپیاد“ که دستاوردهای آلمان جدید را در متنی بین‎المللی مطرح می‎کرد احترامی به سزا برای حکومت ناسیونال سوسیالیسم به وجود آورد. ورزشکاران جوایز خود را با حضور پیشوا دریافت کردند و انگار این تلاش‎ها هم‎چون آیین‎ها و مناسک قربانی کردن به یمن وجود هیتلر بود.

جشنواره‎ای که توسط موسولینی به وجود آمده بود جایزه اصلی خود را با نام ”جام موسولینی“ به فیلم آلمانی ”المپیاد“ داد. وقتی بدانیم که این جشنواره جوایز خود را فقط به فیلم‎های داستانی اعطا می‎کرده و اینک یک اثر مستند این جایزه را برده است از اعتبار فیلم مطلع می‎شویم.

ایزنشتین در سال 1938 فیلم ”الکساندر نوسکی“ را پیرامون یک شاهزاده روسی که ملتش را به سوی پیروزی بر متجاوزان هدایت و رهبری ساخت. این فیلم که در آن داستان اهمیت بیشتری دارد به گونه‎ای آرام به تبلیغات خود می‎پردازد. در همین سال در فرانسه فیلمی ضد جنگی توسط مارسل کارنه با نام ”بندر مه آلود“ ساخته شد که سخنگوی دولت وقت، شکست فرانسه را در جنگ به خاطر این فیلم قلمداد کرد.

در سال 1939 فیلم ”اعترافات یک جاسوس نازی“ اثر اناتول لیتواک که بر ضد فاشیسم آلمان ساخته شد اذهان امریکاییان را در برابر مخاطراتی که از سوی فاشیسم به وجود می‎آمد بیدار کرد. اما در شوروی فیلم که توسط ایزنشتین با نام ”الکساندر نوسکی“ و در تبلیغ اهداف حکومت شوروی در مقابله با نازی‎ها بسیار مؤثر بود، به خاطر عقد قرارداد عدم تجاوز بین شوروی و آلمان نازی بلافاصله جمع‎آوری شد و از سوی دیگر فیلم‎هایی که به دوستی نازیسم می‎پرداخت ساخته شد، مثل فیلم ”آزادی“ که توسط داوژنکو در سال 1940 ساخته شد. در سال 1939 فیلم ”اسکادران992“ برای آگاهی توده‎ها توسط هری وات کارگردانی شد. این فیلم غرور نیروهای مسلم انگلیس را برانگیخت.

هیتلر آرزو داشت تا بر چاه‎‎های نفت قفقاز مسلط شود و به همین خاطر بود که سعی می‎کرد خود را به ایران نزدیک کند. بر همین اساس در سال 1939 توسط رادیو آلمان با اشاره به تصویب نامه دولت رایش در آن سال، ایرانیان را با توجه به نظریه موجود، آریایی خالص و هم نژاد نامید و بر اتحاد طبیعی ملل ایران و آلمان تأکید کرد و تعمیق آنرا خواستار شد.

در همین سال حدود 260 فیلم به ایران وارد شد و مورد بازبینی اداره سانسور گشت. آن چنان که رشد سینما در ایران مترادف با واردات بی وقفه فیلم و نمایش در سالن‎های مناسب در مقابل صدور نفت شده بود. نیاز اجتماعی که از توجه تماشاگران به فیلم‎ها و ستاره‎‎های خاص تولید می‎شد باعث شد تا فیلم بیشتری وارد ایران شود.

شاید اساس این نقص که فیلم سازی در ایران پا نگرفت و تنها فیلم‎های حزبی و گزارشی با توسل به چهره شاه و اقدامات او به ظهور رسید، ترجیح حکومت‎های قاجار و پهلوی بود. در کشوری که مذهب حاکم منع‎کننده بسیاری از موارد خلاف بوده و حیت در قوانین هم بسیاری از آنها منع‎ شده بود متصدیان سانسور بیشتر از هر چیزی انتقادهای تند و صریح اجتماعی و سیاسی را سانسور می‎کردند و به همین دلیل هیچ وارد کننده‎ای سرمایه و امنیت شغلی خود را به خطر نینداخته و فیلم‎هایی را وارد می‎کرد که فقط از لحاظ سیاسی غیر مجاز نباشد. با این وجود فیلم‎هایی مانند ”المپیاد“ به حسب فرمان ولیعهد در سال 1318 شمسی به سود انجمن تربیت بدنی در تهران و شهرستان‎ها نمایش داده شد و طی نامه‎ای از طرف کفیل وقت وزارت فرهنگ از اداره کل شهربانی خواسته شد تا همکاری لازم را معمول نماید. هم چنان که قبلاً دیدیم فیلم ”المپیاد“ به صورتی غیر صریح اهداف حکومت نازیسم را  تبلیغ می‎کرد.

برخی از فیلم‎های آلمانی قدرت برق آسا ویرانگر نیروهای مسلح آلمان را آن چنان نشان می‎داد که جنگ روانی را پیش از جمله نیروهای آلمانی به کشوری که فیلم در آن نمایش داده می‎شد به وجود می‎آورد. به طور مثال می‎توان از فیلم‎های ”تعمید درآتش“ و ”پیروزی در غرب“ (1940) یاد کرد که در بسیاری از سفارت خانه‎های آلکان در کشورهای بی‎طرف، برای ترسانیدن دیپلمات‎های خارجی به نمایش گذاشته شد. هم چنین بسیاری از فیلم‎های آلمانی که برای داخل کشور ساخته و نمایش داده می‎شد تأثیر فراوانی بر جای می‎گذاشت. مثلاً فیلم ”سوس یهودی“ کاروایت هارلان که در سال 1940 ساخته شد آن چنان جوانانی که فیلم را دیدند به حرکت در آورد که به جان یهودی‎ها افتادند و آن‎ها را کتک زدند. این فیلم حیت در خاورمیانه با دوبله عربی در خلال سل‎های 60 نیز هنوز در گردش بود.

”دیکتاتور بزرگ“ اثر معروف چارلی چاپلین در سال 1940 در امریکا ساخته شد. این فیلم تمام ناطق حمله‎ای جسورانه و هجوآمیز علیه هیتلر بود و به عنوان رساله‎ای پرخاشگرانه جبر و ظلم عمیق حکومت فاشیسم را بر یهودیان نشان می‎داد. این فیم باعث شد تا طرفداران هیتلر به چاپلین حمله کنند. جالب است بدانیم چاپلین که در خلال یال‎های جنگ جهانی دوم علیه فاشیسم و سرمایه‎داری فعالیت می‎کرد و در سال 1917 فیلم‎های تبلیغاتی اوراق قرضه دولت امریکا را ساخته بود، در سال 1947 برچسب دوستدار کمونیست را از کمیته بررسی فعالیت‎های ضد امریکایی دریافت می‎کند. این نسبت باعث شد که شخصیت ”چاپلین فیلم ساز اعصار و قرون“ با آن خدماتی که برای امریکا کرده بود از صحنه فیلم سازی امریکا کنار رود.

چارلی در فیلم ”دیکتاتور بزرگ“ نقش دیکتاتور فاشیست را به عنوان قاتل میلیون‎ها انسان و نمونه مجسم خودکامگی فردی، بسیار عالی ایفا کرد. ولی بعدها گفته است که اگر از وقایع دهشتناک اردوگاه‎ها خبر داشت، هرگز چنین فیلمی را نمی‎ساخت و جنون آدمکشی نازی‎ها را مسخره نمی‎کرد.

هیتلر می‎خواست تا مشکل اجتماعی پیروان و بیماران علاج ناپذیر را درمان کند. بر همین اساس طی فرمان از وزارت بهداری خواست تا چنین بیمارانی را ”به آرامی“ بمیراند و از رایش خواست تا مقدمات کار را فراهم کند. یکی از موذیانه‎ترین فیلم‎های تبلیغاتی آلمان که در سال 1941 برای توجیه این فرمان (که عمل به آن سروصداهایی را در آلمان به وجود آورده بود) ساخته شد، فیلم ”من متهم می‎کنم“ کارولفانگ لیبناینر بود. چنین روشی برای حل سیاسی مسأله یهودیان نیز به کار گرفته شد.

در ادامه سیاست‎های استعماری فرهنگی غرب بخش فارسی رادیویی بی.بی.سی (BBC در هفتم دیماه 1319 (1941) به راه افتاد و گفتارهایی در مزایای دموکراسی پخش کرد.

این خطر نهفته در کنار بی‎خبری یا غرض‎مندی حکومتیان ایران جلوه بیشتری یافت. اقامات رضاخان مبین بر خارج کردن اجباری زنان از حجاب و ایجاد یک فضای استبدادی نیازمند آن بود تا به حمایت سینما چشم بدوزند. بر همین قاعده در دوران رضاخان 8 فیلم ساخته شد که 5 فیلم آن بر محور ماجراهای عشقی دور می‎زند و یک فیلم دیگر هم زن نقش اساسی داشت. ”دختر لر“ ساخته عبدالحسین سپنتا به یک فیلم تبلیغاتی بدل شد و در زمانی که رضاخان به عنوان حاکم کشور مشکلاتی در ارتباط با جنبش‎های سیاسی منطقه‎ای و عشایری داشت داد دفاع از وطن و عزت را سرداد. شروع جنگ جهانی دوم و اشتغال ایران توسط متفقین باعث شد ایران دچار رکود گردد و تولید فیلم هم متوقف شود. در این سال‎ها فیلم‎های خارجی با زیرنویس فارسی نمایش داده می‎شد.

متفقین در سال‎های دهه 20 (شمسی) به خاطر نبود سازمانی که در زمانی جنگ واردات فیلم را کنترل کند از نیاز اجتماعی مرد به تفریح و سرگرمی به نفعع خود استفاده کردند و فیلم‎های تبلیغاتی را گاهی هم به صورت مجانی برای مردم نمایش می‎دادند. اولین هدف این فیلم‎ها تبلیغاتی بی اثر سازی تبلیغ رقیبان متفق بود. اما در سال‎های پیش از این (1320- 1316 شمسی) سینماهای ایران در اختیار شرکت‎های امریکاییی با انگلیسی و فرانسوی بود. آخرین اخبار توسط U.F.A به زبان فارسی در سال 1320 (شمسی) در ایران به نمایش در می‎آمد. در همین سال‎ها بود که آموزش بهداشت نیز به وسیله‎ای برای تبلیغات سیاسی مبدل گردید. فقط انگلیسی‎ها بوندند که سالیانه برای چهار میلیون ایرانی فیلم نمایش می‎دادند. رقابتی که توسط کشورهای متفق در ایران برای نمایش فیلم به وجود آمد، در تاریخ سینمای هیچ ملتی دیده نشده است. وقتی می‎بینیم روس‎ها در زمان اشغال بودجه زیادی را برای فارس کردن دوبله فیلم‎هایشان هزینه کرده بودند، و ”بخش مشترک فیلم سفارت و شورای بریتانیا“ برای ایجاد حس ”انگلوفیلی“ در ایرانیان به دنبال بهترین فرصت‎ها در آن روزهای بحرانی می‎گشت و فیلم‎های خبری انگلیسی را به زبان فارسی تهیه می‎کرد و در روستاها نمایش می‎داد چگونگی این رقابت بیشتر نمود پیدا می‎کند.

فیلم ”المپیاد“ که در سال 1938 برنده بحث برانگیز جام موسولینی برای بهترین فیلم خارجی جشنواره شده بود تا سال 1934 بیش از 114 هزار مارک برایش سود کرد. تعداد بینندگان فیلم‎های ساخت آلمان نسبت به سال 1933 چهار برابر شده بود. یعنی در سال 1942 تعداد 1000 میلیون نفر فیلم‎های ساخت آلمان را می‎دیدند. در نیمه دوم سال 1942 و نیمه اول 1943 تعداد یازده میلیون و دویست و پانزده هزار بار جوانان آلمان به دیدن فیلم‎های نمایش داده شده رفته بودند.

در دوران جنگ جهانی دوم، نیروی دریایی امریکا خسارات زیادی را از نیروهای ژاپنی در خاور دور متحمل شد. بلافاصله پس از این واقعه، مجموعه فیلم‎های ”چرا می‎جنگیم“ با سرمایه اداره سینمایی ارتش ساخته شد. بعضی از فیلم‎های این مجموعه همانند یک فیلم سینمایی بلند بوده، تمامی مجموعه با توجه به موضوعات واقعی و با کیفیتی کاملاً تبلیغاتی ساخته شد. این مجموعه، ارزش‎های امریکایی و تغییرات بزرگی که در افکار عمومی به وجود آمد را نشان می‎داد و تصریح می‎کرد که تغییرات مذکور، ارزش‎های امریکا باعث شد تا امریکا در جنگ وارد شود.

این مجموعه در 7 قسمت به نام‎های ”پیش درآمد چنگ“، ”صربه نازیها“، ”تفرقه بینداز و حکومت کن“، ”نبرد انگلستان“، ”نبرد شوروی“، ”نبرد چین“، ”جنگ به امریکا می‎رسد“ تحت نظارت و کارگردانی فرانک کاپراساست امریکا و افکار عمومی را تحلیل می‎کرد و چنین وانمود می‎نمود که امریکا مایل به حضور در جنگ نبوده است، بلکه این مقدمات باعث شده است تا امریکا مجبور شود خود را در جنگ جهانی دوم حس کند. البته قسمت‎های دیگری هم توسط کارگردانان دیگر و تحت نظارت کاپرا در اداره جنگ امریکا با نام‎های ”فتح تونس“، ”متفق خود انگلستان را بشناس“، ”دشمن خود ژاپن را بشناس“، ”دو تا سقوط می‎کنند، یک برود“ ساخته شد که می‎توان به مجموعه ”چرا می‎چنگیم“ اضافه کرد. ساخت و نمایش این مجموعه از سال 1942 تا 1945 طول کشید.

روبرتوروسللینی در ایتالیا فیلم ”رم، شهر بی دفاع“ را در مظلومیت شهر رم که به خاطر جنگ دچار مشکلات عدیده‎ای شده (که از تحمل آن‎‎ها عاجز مانده بود) در سال 1945 ساخت. روسللینی خود به شوخی ارزش فیلم‎اش را بیش از نطق‎های وزیر امور خارجه ایتالیا می‎خواند و معتقد بود این فیلم بیشتر کمک کرده است تا ایتالیا در جامعه ملت‎ها جایش را باز کند.

طی دوران جنگ جهانی دوم یگانه کشوری که فیلم سازی در آن بدون هیچ وقفه‎ای ادامه داشت، امریکا بود که در سال 1946 مبلغ یک میلیارد و هفتصد میلیون دلار از بابت صنایع فیلم درآمد داشت. در چنین موقعیتی لازم بود تا لبه تیغ تبلیغات را به سوی رژیم نازیسم متوجه نمایند. امریکا در این فیلم‎های تبلیغاتی همبستگی جهانی و شجاعت بی پایان مردم کشورهای متفق را به جهانیان نشان می‎داد و تأثیر شگرفی بر روحیه جهانیان می‎گذاشت. این گونه فیلم‎ها هم، گریز از واقعیت‎ها را ارایه می‎کردند و زیرکانه شعاری بودند. در زمانی که مردم امریکا به لحاظ رکود اقتصادی هیچ پولی برای پرداخت کرایه منزل هم نداشتند، شخصیت‎های این فیلم‎ها در خانه‎های شیک و تزیینات گران قیمت به سر می‎بردند. چنین زندگی رویایی حتی برای خود امریکاییان نیز شگفت برانگیز بود. آن‎ها برای بدست آوردن زمان کوتاهی استراحت که ”وصف العیش، نصف العیش“ باشد جان می‎کند تا در هر هفته یک فیلم بینند و این به عهده شرکت‎های بزرگ فیلم سازی بود تا به زیرکانه ‎ترین وجهی شکل فرهنگی سیاسی مطلوب را به نمایش بگذارند.

در حدود سال 1946 فیلم‎های تبلیغاتی خبری آلمان هنوز هم تأثیرگذار بود. صادق هدایت داستان نویس ایرانی در یک از داستان‎هایش در سال 1324 شمسی تصویر درخشانی از تأثیر فیلم‎های تبلیغاتی را بر مخاطب ایرانی عنوان نمود و از زبان یکی از شخصیت‎ها قشون آلما را همچون آهن و فولاد روین تن خواند که هیچ کس توان مقابله با آن را ندارد.

رد سال 1947 ”کمیته فعالیت‎های ضد امریکایی“ علیه گرایش کمونیستی فیلم سازان و دست‎اندرکاران سینمای هالیوود براه افتاد و هم چنان که رد بالا ذکر شد یکی از کسانی که از سوی این کمیته متهم واقع گردید چارلی چاپلین بود.

در سال 1948 رابرت فلاهرتی فیلم ”داستان لوئیزیانا“ را با سرمایه کمپانی نفیت شل ساخت. این فیلم که آرامش مرداب‎های لوئیزیانا را تصویر میکرد تغییر نظر یک نوجوان نسبت به یک گروه  حفاری نفت را نشان می‎داد. این فیلم رد قالبی مضاعف از یک سو کارکنان فنی در بیابان‎های دلتای رودخانه می‎سی‎سی‎پی یک دستگاه حفاری را نصب می‎کنند و از سوی دیگر ابراز صید سوسمار توسط یک نوجوان بومی را به نمایش می‎گذارد.

در اواخر دهه 40 که لازم بود بر ضد فاشیسم همبستگی به وجود آید، کمونیست‎ها، یوسیالیست‎ها، لیبرال‎ها، و جمهوری خواهان اختلاف‎ها را کنار گذاشتند و همگی یک صدا بر علیه حکومت نازیسم متحد شدند. در این سال‎ها حتی فیلم سازانی مثل آ‎لفرد هیچکاک هم گرایشات ضد فاشیسمی خود را بروز داد و فیلم‎هایی همچون ”بد نام“ را ساخت. جنگ سردی که واقع شده بود هیچکاک را واداشت تا به گونه‎ای ظریف به مخالفت با آلمان نازی بپردازد.

جنگ سرد حتی در خود ایالات متحده نیز مشکلاتی به بار آورد. زمان مبارزه با فاشیسم رو به اتمام بوده و خط کمونیسم هنوز چهره نشان می‎داد. در اواخر دهه 1940 و اوایل دهه 1950 حدود 250 نفر مظنون به کمونیسم در وزارت خارجه امریکا کشف شدند که قصه فروپاشی حکومت سیاستمداران امریکا را در سر می‎پروراندند. بر علیه چنین اقدامی حرکتی انجام گرفت که به لشگرکشی تبلیغتی لقب داده و نام ”وحشت سرخ“ بر آن گذاردند. در این لشگرکشی تضعیف اصلاحاتی که توس روزولت انجام می‎گرفت به عنوان سرلوحه فعالیت‎ها قرار داشت.

ژرژفرانژو به عنوان یک منتقد اجتماعی در فرانسه فیلمی با عنوان ”آسایشگاه معلولین“ ساخت که هجونامه‎ای گزنده درباره موزه نظامی شمرده می‎شد. این فیلم که با سرمایه ارتش در جهت ارتقا کیفیت ارتش است اما وقتی فیلم ساخته شد، دیدند که فرانژو در کنار نمادهای از صحنه‎های معمولی موزه نماهایی از اثرات جنگ را قرار داده است و فیلم به صورت حربه‎ای بر علیه جنگ بدل شده است.

در سال 1952 رنه کلمان هم در فرانسه فیلم ”بازی‎های ممنوع“ را بر ضد جنگ ساخت. این فیلم شاهکاری است که در محیط روستای دامنه جنوبی آلپ و در دوران جنگ می‎گذرد.

در سال 1330 شمسی (1952) گروهی از فیلم سازان ایرانی خواستند تا برخی از واقعیت‎های اجتماعی را به فضای سینمای ایران وارد کنند. امام روش آنان به نحوی بود که آثارشان رنگی از تبلیغاتی رسمی و دولتی می‎گرفت و به نوعی در خدمت تبلیغات دولت قرار می‎گرفتند. به طور مثال فیلم ”میهن پرست“ توسط محمد درم بخش پیرامون موضوع جنگ بحرین در سال 1332 شمسی ساخته شد اما با توجه به اینکه حس ضد انگلیسی‎ها در آن روزها در ایران شدت داشت ولی فیلم اشاره صریحی به حضور انگلیسی‎ها در بحرین نمی‎کرد و در آن فداکاری در راه وطن بیشتر مطرح می‎گردید، و یا سرهنگ گلسرخی در سال 1333 شمسی فیلم ”نقلعلی“ را بیا تبلیغ انضباط و سربازگیری تهیه نمود. ”قیام پیشه‎وری“ هم فیلم دیگری است که توسط مهدی انوش فر به شیوه تبلیغات رسمی ساخته شد.

در سال 1955 در فرانسه فیلم ”شب و مه“ توسط آلن رنه ساخته شد. در این فیلم به صورتی حزن آلود، بازداشتگاه‎های نازی‎ها را به تصویر می‎کشد.

در سال 1956 عده مشتریان سینما به نصف رسیده بود. هزاران سینما در اواخر دهه 40 بسته شد تماشاگران سینما در ایالات متحده از 90 میلیون در سال 1948 به 70 میلیون در سال 1949 و 60 میلیون در سال 1950 رسیده بود و همه این ماجراها به خاطر به میدان آمدن تلویزیون بود. به همین دلیل تولید فیلم به یک سوم قبل رسید. در عوض مجوزهای خرید تلویزیون از 3 میلیون در سال 1958 رسیده بود. در پایان دهه 50 تلویزیون توانست گوی سبقت را از سینما ببرد. به همین دلیل استودیوها مرکز تهیه تولیدات تلویزیونی شد و فیلم‎های قدیمی هم به تلویزیون فروخته شد. اما سیاست‎های استعماری حاکم بر سینما وفیلم هم چنان پا برجا بود، و اینک این سیاست‎ها توانسته بود جولانگاه بیشتری به دست آورد.

در سال 1975 ”راه‎های افتخار“ توسط استانلی کوبریک کارگردانی شد. این فیلم که شدیداً از سوی منتقدان تحسین شده بود، ماجرای سه سرباز بی‎گناه را که توسط دادگاه نظامی و در حین جنگ اول جهانی در فرانسه محکوم شده بودند را بررسی می‎نمود. این فیلم امریکایی بی‎رحمی و شقاوت را با مهارت تمام نشان می‎داد و غیر عادلانه بودن قضاوت در ارتش فرانسه به خوبی تصویر می‎کرد.

هم چنان که می‎‎دانیم از سرمایه‎داران امریکایی از یهودیان هستند و حمایت بی‎دریغ امریکا از صهیونیست‎های اسرائیل هم از همین نشأت می‎گیرد. در سینمای امریکا نیز نمونه‎های بسیاری یافت می‎شود که از یهودیان حمایت می‎کنند. در این زمینه فیلم ”بن هور“ را می‎توان مثال زد که در سال 1959 ساخته شده است این فیلم که توس ویلیام والیر کارگردانی شد حکایت از مبارزات یک شاهزاده رومی با یک جوان یهودی در ماجراهای متفاوت دارد که سرانجام در کی مسابقه ارابه‎رانی (که نمودی از مفاهیم سرعت، قدرت، دقت و برنامه‎ریزی است) جوان یهودی بر شاهزاده رومی پیروز می‎شود و این همان چیزی است که بیننده انتظار می‎کشد و هراس دارد که در پایان این فیلم جوان یهودی مسابقه را ببازد.

در سال 1959 آلن رنه در دنباله فیلم ”شب و مه“ فیلم ”هیروشیما عشق من“ را در فرانسه و ژاپن ساخت. این فیلم هم ترکیبی از گذشته و حال بود و به تأثیرات باقیمانده از جنگ پرداخت.

در سال 1960 فیلمی تبلیغاتی درباره مبارزات انتخابی جی‎اف‎کندی (که بعداً رییس جمهور امریکا شد) توسط ریچاردلیکاک به نام ”مبارزات مقدماتی“ ساخته شد که به صورتی بی‎واسطه با بیننده ارتباط برقرار می‎کرد.

در سال 1961، استانلی کریمر، ”دادگاه نورنبرگ“ را ساخت. این فیلم جنایتکاران نازیسم درخشانی از سوی اسپنسرتریسی و برت لنکستر ارایه شد.

در سال 1926 در راستای سیاست‎های استعماری غرب ماهواره ”تله استار- یک“ به هوا پرتاب شد. با چنین قدرتی امپریالیسم تبلیغاتی به راحتی می‎توانست سیاست‎های خود را در مرزهای دیگر بگستراند، بدون آن که کسی یا چیزی بتواند بر آن مقاومت کند.  

در 1964 در انگلستان فیلمی ساخته شد که در آن جنگ را به هجو می‎کشید. در این فیلم که ”دکتر استرنج لاو“ نام دارد و توسط استانلی کوبریک کارگردانی شد، سلسله اعمالی که منتهی به بروز فاجعه اتمی می‎شود به‎گونه‎ای تمسخرآمیز بیان می‎گردد. هم چنین او در 1968 فیلم دیگری که سرنوشت تردیدآمیز بشر را در مقابل ماشینیسم و کامپیوتر بررسی می‎کند. در این فیلم که به‎گونه‎ای فلسفی به جهان نگاه می‎کند، انسان‎های غربی می‎توانند ”راز کیهان“ را به دست آورند. این فیلم ”اودیسه فضای 2001“ نام گرفت.

در 1947 در امریکا فیلم ”قلب‎ها و مغزها“ توسط پیتردیویس در مورد جنگ ویتنام و تأثیر آن در امریکا و آسیای شرقی ساخته شد. در صحنه‎هایی از این فیلم که تلاش دارد به واقعیت‎های سیاسی اجتماعی جنگ ویتنام دست یابد مناظری از درنده خویی‎های جنگجویان امریکایی در ویتنام را در کنار نماهایی از فیلم‎های جنگی هالیوودی قرار می‎داد. در سال 1978 فیلم ”بازگشت به خانه“ به کارگردانی هال اشپی در امریکا با همین مضمون ساخته شد.

امریکا در سال‎های اخیر نیز بی‎کار ننشسته است و با وجود داشتن ماهواره‎های متعدد و شبکه‎های تلویزیونی بی‎ دروپیکر که قادرند به صورت شبانه روزی برنامه‎های مطلوب خود را پخش کنند، هنوز هم اهداف خود را به صورت فیلم‎های سینمایی عرضه می‎کند. فیلم‎هایی مثل مجموعه فیلم ”رامبو“، مجموعه فیلم ”راکی“، ”نابودکننده 1 و 2“ و…

در سال 1994 در جشنواره اسکار 94 فیلمی جایزه بهترین فیلم را گرفت که به یهودیان و ظلم ‎هایی که بر آنان رفته است می‎پردازد. این فیلم که ”فهرست شیندلرگ“ نام دارد و توسط استیون اسپیلبرگ کارگردانی شده است صرف نظر از ارزش‎های تکنیکی فیلم در موقعیتی جایزه را دریافت می‎دارد که صهیونیست‎های اسرائیل در پای میز مذاکره با فاسطینیان ”آواره“ هستند.

در سال‎های پس از انقلاب اسلامی، سیاستگزاری سینمای ایران متفاوت شد. دو ماه پس از پیروزی انقلاب از سوی بنیانگذاران شورای موقت فیلم و سینما در وزارت فرهنگ و هنر اعلام شد که قصدشان براین است تا کاری کنند که سینما در دست یک گروه خاص نباشد و در جهت خدمت به مردم حرکت نماید. بیشترین فیلم‎های تبلیغاتی پس از انقلاب، مبارزات مردمی در دوران شاه، فساد اداری، مالی، اجتماعی، و اخلاقی حاکم بر سال‎های حکومت پهلوی، اهداف اجتماعی و اقتصادی انقلاب، مخالفت با سرمایه‎داری، احتکار، وطن دوستی و مخالفت با خروج مردم از ایران با عنوان مهاجرت به کشورهای دیگر، مخالفت با قاچاق مواد مخدر و منکرات اخلاقی، و از همه مهمتر ”جنگ“، با ارزش‎های قلمداد نمی‎شد بلکه به جنگ از دیدگاه تکلیف الهی و ارزش‎های به وجود آمده از قبل پرداخته می‎شد.

منتقدین بسیاری معتقدند تمام محصولات سینمایی از قبیل فیلم‎های تبلیغاتی آلمان نازی، تبلیغات تجاری، فیلم‎های تاریخ سینما و هم چنین فیلم‎هایی که توسط فیلم سازان بزرگ و کوچک، آشنا و ناآشنا ساخته شده است. همگی کم و بیش به صورت ماشین‎هایی وظایف خود را انجام داده‎اند و پیام یا اثرات از پیش تعیین شده خود را به بیننده القا نموده‎اند.

به هر حال سینما در تاریخ جهان توانسته است نام خود را به عنوان تأثیرگذارترین وسیله تبلیغاتی ثبت نماید و بدیهی است که صاحبان سرمایه و صاحبان امکانانت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و… آرزو دارند این وسیله بتواند آن‎ها رابه اهداف خود برساند. بسیاری از آنان به عنوان تخدیر و افیون استفاده می‎نمایند و برخی از آن به عنوان رساننده پیام‎ها و نظرات خود به دیگران. ولی به هر صورت اگر در پشت این تصمیم‎ها اهداف ”فقط شخصی“ وجود داشته باشد، نشانه‎ای از خودکامگی و استبداد است.

ماه رمضان امسال ویژگی منحصر به فردی داشت که انصافا با تمام ماه رمضان های سال های پس از انقلاب اسلامی متفاوت بود. ماه رمضان تمام شد و عید روزه داران به خوشی و میمنت فرا رسید.

به نظر بنده روزه داران تنها آنهایی نیستند که توانستند روزهای این ماه را روزه بگیرند بلکه افرادی که بیمار بودند و می خواستند روزه بگیرند هم روزه دار بودند، آن هایی هم که در سفر بودند و نمی توانستند علی رغم میلشان برای روزه گرفتن، روزه بگیرند؛ این دو گروه نیز که بنابر حکم الهی قادر به روزه گرفتن نبودند، هم فرمان خداوند حکیم را اطاعت کردند و ان شاء الله جزو روزه داران قرار می گیرند.

اما متاسفانه گروه دیگری بودند که اسم مسلمانی را یدک می کشند و در این ایام که به حکم الهی بر آنان نیز روزه ماه رمضان واجب بوده و هست، با وجود تن سالم و نداشتن هیچ عذر شرعی روزه خواری می کردند. حالا باز گلی به گوشه جمال بعضی از آن ها که حدود اخلاق اجتماعی را رعایت می کردند و تظاهر به روزه خواری نمی کردند، اما برخی بدون رودربایستی در کوچه و خیابان و میدان و اتوبوس و مترو و... در ملا عام تظاهر به روزه خواری می کردند. این افراد نه نگرانی از برخورد گشت های انتظامی داشتند و نه نگران تذکر یا اشاره یا انتقاد یا گره ابرویی که از باب نهی از منکر دامن آنان را بگیرد.

این گلی است که مجموعه مسوولان فرهنگی کشور به سر جامعه مان زده اند! چه کسانی پاسخگو هستند، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؟ ستاد امر به معروف و نهی از منکر؟ حوزه های علمیه؟ آموزش و پرورش؟ آموزش عالی؟ صدا و سیما؟ سازمان تبلیغات اسلامی؟ نیروی انتظامی؟ قوه قضاییه؟ و ...؟!! چه کسی؟

ولی در هر حال عید بر همه روزه داران عزیز، آنهایی که توانستند و آنهایی که خواستند و نتوانستند مبارک و سرشار از نعمات الهی باد. ان شاء الله

متأسفانه علیرغم گذشت نزدیک به چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی و ایجاد ده­ ها مرکز فرهنگی و هنری در کشور، هنوز هنرمندان متعهد جوان جایی را به درستی نمی­ شناسند که بتوانند در آن محیط به پرورش توانایی­ های هنری خویش بپردازند. از سوی دیگر دلسوزان انقلاب اسلامی نیز نگران حضور جوانان متعهد در برخی از مراکز فرهنگی و هنری متعلق به جوانان بوده و اعتقاد دارند جذابیت هنر (در حوزه­ های گوناگون)، شرایط کار در محیط­ های هنری، آلودگی اخلاقی و سیاسی برخی از این مراکز، و عدم هدایت و نظارت صحیح برخی مراکز، و... چه بسا ممکن است باعث از بین رفتن بسیاری از جوانان متعهد شود. بر اساس این نگاه پس از مدتی کوتاه، از میان جوانانی که به این محیط ها می روند، هنرمندانی بار خواهند آمد که نه تنها انگیزه­ ای برای حفظ ارزش­ های اسلامی ندارند، بلکه برخی نیز خواسته یا ناخواسته عامل مبارزۀ نرم بر علیه نظام و مردم خود می­ شوند. ضمن لزوم برنامه­ ریزی صحیح و منطقی برای پالایش مراکز موصوف و اقدام مؤثر در این زمینه، ضرورت دارد مراکز متعددی در سراسر کشور، بلکه در اقصا نقاط ایران اسلامی ایجاد و مدیریت شود که با شناسایی و جذب جوانان مستعد متعهد در زمینۀ هنر و بکارگیری آنان در جهت رشد سالم و ارزشمدار هنری ایشان گام بردارند، و با تقویت بنیه فکری و عقیدتی آنان راه ماندن در عرصه هنری ارزشمدار برایشان فراهم گردد، تا در نهایت جوانانی در عرصه هنر به قابلیت­های مطلوب دست یابند که از هنر بی هویت، هنر برای هنر، هنر در خدمت امیال انسانی، هنر شیطانی، و امثال آن به دور باشند.

در یک برنامه ریزی هدایت شده و مستمر ضرورت دارد تا استعدادهای هنریِ بالقوه و بالفعلِ جوانان کشف و با اقدامات آبرومندانه و عالمانه در عرصه هنر متعالی جذب و سازماندهی شوند. باید امکان تولید محصولات هنری را برایشان فراهم کرد تا از این طریق استعدادها و توان هنرمندان جوان تقویت و بارور شود و شرایط معرفی آنان به مراجع ذیصلاح هنری مهیا شده در بکارگیری مطلوب آنان همت گمارند و پیگیر حضورشان در صحنه­ های هنر کشور (بلکه در سطح جهان) باشند.

بر همین اساس چاره ای نیست جز آن که از طریق رسانه های دیداری و شنیداری و مجازی فرهنگ سازی لازم صورت پذیرد تا آگاهی لازم در مردم و مسئولان در زمینه وجود مؤثر و متخصصانۀ جوانان متعهد در عرصۀ هنر به وجود آید، چرا که از این طریق به سادگی می توان سپر امنیت فرهنگی – هنری را در برابر تهاجم فرهنگی دشمن را ایجاد کرد و به امکان نوسازی و تقویت معنوی هنرمندان جوان اندیشید چرا که با گسترش معنویت و اخلاق اسلامی در میان آنان، مقابله با تهدیدات براندازانه دشمن در بعد نرم­ افزاری و سخت افزاری به راحتی امکان پذیر است. شکی نیست که تقویت آگاهی ­ها و تعمیق دست­آوردهای فرهنگی هنری جوانان کشور با توجه به پیشرفت ­های تکنولوژیک هنرها در جهان، و افزایش شناخت و قدرت تحلیل هنرمندان جوان از مسائل فرهنگی هنری داخلی، منطق ه­ای، و بین­ المللی با تأکید بر هنر اسلامی قدرت بی بدیلی در مصون سازی اجتماعی و فرهنگی خواهد ساخت.

گسترش گرایش به فرهنگ و تفکر بسیجی در میان مردم به ویژه جوانان، گسترش روحیه ظلم ­ستیزی و مقاومت در برابر استعمار و استکبار جهانی، تقویت احساس افتخار به هنرمند متعهد بودن براساس شناخت واقعیت ­ها و توانایی­ های هنرمندان جوان از آثار افزایش روحیه مسئولیت پذیری و مشارکت در طرح­های فرهنگی هنری، و در یک کلام بازی دادن به جوانان در این عرصه است.

البته که متأسفانه در حال حاضر، جلب توجه و عنایت آحاد مردم، مدیران، هنرمندان و مسئولان کشور در حمایت و همراهی با جوانان هنرمند و متعهد کار بسیار سخت و طاقت فرسایی است، و صد البته در جاهایی تقریبا محال و غیرممکن! اما نیم نگاهی به سال های دفاع مقدس و حضور مؤثر و مسئولانه جوانان در تمامی بخش های دفاع، اثبات می کند که بررسی، شناخت، کشف، جذب، بکارگیری، و سازماندهی هنرمندان جوان کشور با استفاده از امکانات و توانایی­ های مقوله­ های هنری از جمله تولید و مشارکت در تولید آثار هنری در سطوح مختلف؛ ارتباط مستمر و برنامه­ ریزی شده با سیاستگذاران، تصمیم ­سازان، و مدیران بخش فرهنگ و هنر کشور، و هنرمندان و دست­ اندکاران این عرصه؛ و معرفی صحیح، دقیق، هنرمندانه، و زیبای فرهنگ و دست­آوردهای انقلاب اسلامی در عرصه های گوناگون به اشکال مستقیم و غیر مستقیم در قالب آثار هنری، تصویری زیبا و دل انگیز از ایرانی آباد و مومن، و سرشار از امید را پیش روی مردم و مسئولان می گشاید.

اینکه همیشه انقلاب اسلامی به نیروی جوان وابسته بوده و تمام اهداف انقلاب بر دوش جوانان بوده وخاستگاهش به واسطه آنان  تامین شده و جلو رفته جای هیچ شکی نیست. در مسائل علمی، سیاسی، اقتصادی و ... همواره جوانها بودند که خط شکن میدان  بودند و حضوری فعال داشتند و لذا حضرت آقا برای استمرار فعالیت های فرهنگی و انقلابی این موضوع را به جوانها یادآوری می کنند تا آنها وظایفشان را  فراموش نکنند. جوانان کشور باید روح مطالبه گری را در وجود خود تقویت کنند.

چرا مسئولین فرهنگی کشور دچار روزمرگی شده اند؟ چرا مناسبتی کار می کنند؟ چرا برنامه ریزی و سیاستگذاری کلان در کارهایشان مفقود و گمشده است؟ چرا گنجینه های بی بدیلی که در این کشور همچنان دست نخورده باقی مانده است، هنوز که هنوز است، کسی به سراغ آنها نمی رود؟ آنها که قبله آمالشان آن سوی مرزهاست، اقلا چرا به این کار خوب و پسندیده آنان نگاه نمی کنند؟ آنان که بسیاری از موزه هایشان پر است از منابع و مبادی دیگر کشورها که به صورت های غیرراستانه در آنجا گرد آمده است و بزرگترین اتفاق تاریخشان که به شدت به آن افتخار می کنند، رنسانس است و آن بر پایه کتابهای علمی دزدیده شده از کتابخانه های آندلس شکل گرفته است و اساساً به جز کشورهایی معدود، هیچ تاریخی بدون قتل و غارت و وحشیگری ندارند و جالب تر آن که اصراری بر مخفی کردن آم ندارند؛ آنان، برای خودشان تاریخ می سازند و شخصیت خلق می کنند و به آن شخصیت های واهی افتخار می کنند و از مردمشان و دیگر مردم دنیا می خواهند که خود را به شخصیت های مورد نظر آنان نزدیک  شوند. چرا غرب پرستان! این کار آنها را یاد نمی گیرند و به جای آن سعی در به فراموش سپردن گنجینه های واقعی و سرشار از داستان ها، ماجراها، افراد، مفاهیم، ارزش ها، و شخصیت های بسیار بسیار برجسته دارند؟! چه کسی است که تاریخ اسلام و ایران را ورق بزند، ادبیات و شعر اسلام و ایران را مرور کند و بی وقفه با این گنجینه ها روبرو نشود؟ از ایران پیش از اسلام گرفته تا کنون در جغرافیای ایران و ایرانی و از صدر اسلام گرفته تاکنون، ضمن آن که به تعبیر فرهنگ اسلامی، فرهنگ و آموزه های پیامبران عالم تفاوتی با اسلام مبین ندارد؛ همه و همه سرشار از در و گوهر است، منابع غنی ای از درس علم و معرفت و احساس و عاطفه!

البته انصاف نیست که فقط مدیران فرهنگی کشور را در این کوتاهی ها و نقصان های عجیب و غریب مسئول بدانیم. متاسفانه انگار گردی از بیماری مزمن آلزایمر هنرمندان و نویسندگان کشور را نیز فراگرفته است. در حوزه سینما و تلویزیون به فیلم ها و سریال ها که نگاهی بیندازیم صدها بار دستان خود را به دندان حسرت می گزیم که آیا واقعاً این همه آثار روزمره و بی محتوایی که به وفور در تلویزیون و سینما دیده می شود ناشی از خالی بودن گنجینه فرهنگ ایرانی و اسلامی است یا ناشی از بی اطلاعی و کوتاهی و بی دردی و بی انگیزگی بخش قابل توجهی مسئولان و هنرمدان؟

تردیدی ندارم که نیاز به مثال و ذکر نمونه نیست... العاقل یکفی به الاشاره... واگر هم با کمال تأسف این اشاره های مستقیم کارگشا نباشد، ذکر نمونه و مثال هم کاری از پیش نمی برد و باید تنها حسرت خورد و زانوی غم بغل گرفت؛ اما آن چه عجالتاً باید به آن اشاره کنم این است که جوانان کشور باید هم از خودشان و هم از مسئولان و هنرمندان بخواهند تا به جای این همه خزعبلاتی که در قالب فیلم و سریال به خورد جامعه می دهند، کمی هم به گنجینه های مانا و ماندگار دین و مملکتمان بیندازند و کم فروشی نکنند که به زودی عذابی سخت به پیشواز کم فروشان خواهد آمد!!

 

در حکومتی که پس از ظهور حضرت صاحب الزمان (عج) تشکیل میشود کارگزارانی گمارده میشوند که ”بتوانند“ اهداف حکومت مهدوی (عج) را به انجام برسانند. او ظهور میکند تا جهان سراسر «ظلم و ستم» را به نفخه بهشتی «قسط و عدل» از حضیض جهنم نجات دهد. چنین حکومتی که امر عدالت را سر لوحه خویش قرار داده، بنا دارد اسلام را آنگونه که پیامبر رحمت حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص) از جانب خداوند منان به عالم هدیه داده، پیاده کند. دینی که بر پایه قسط و عدل پا برجا گردیده و به عنوان آخرین دین الهی اکمال مکارم اخلاقی و بازگشت انسان به وطن اصلیاش- یعنی بهشت- را در دستور خویش مقرر فرموده است.

اگر چه وجود ذی جود حضرت صاحب الزمان (عج) در رأس حکومت مهدوی- خود- سرچشمه الطاف، عنایات و برکات الهی بر عالمیان است- لیکن- بدیهی است در اداره جهان نیروهای ”انسانی“ نقش اساسی را ایفا خواهند کرد. به عبارت دیگر حضرت مهدی سلام الله علیه حکومت خود را از طریق افرادی به پیش میبرد که آنها هم زمینیاند؛ از پدر و مادری بدنیا میآیند، دوران کودکی را پشت سر میگذارند، به مدرسه میروند، به دوران جوانی میرسند، کار میکنند، ازدواج میکنند، پدر و مادر میشوند و در نهایت میمیرند. از این نظر با انسانهای دیگر  تفاوتی ندارند، اما ویژگیهایی خواهند داشت که آن ”ویژگیهاآنان را با قاطبه انسانهای امروزی متفاوت میکند.

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست.

امروزه متأسفانه بدلایل بسیاری که جای بحث آن در این مقال نیست، انسانهایی که به تمام معنا «انسان» باشند بندرت پیدا میشوند. بسیاری، از انسانیت، تنها به وجه حیوانیاش بسنده کردهاند. عجیب آن که اگر کسی کمی از این وجه، به انسانیت بیشتر گرایش داشته باشد، دیگران چشمان تعجب به او میگشایند. برای انسان امروز متأسفانه انسان حقیقی- و نه واقعی- کیمیاست، اما- نوعی دیگری از انسان (که هر چه بیشتر خود را به حیوان نزدیک تر میکند تا جایی که حتی حیوان هم بر او احساس شرف میکند) چه بسیار دیده میشود. گشتی در محصولات تهاجم فرهنگی- فیلم، تلویزیون، اینترنت، کتاب، مطبوعات و آثار به اصطلاح هنری (به ویژه از نوع غربیاش این ادعای دردمندانه را اثبات میکند.

انسان- این نادره هستی- در حکومت مهدوی (عج) است که نقش صحیح خود را ایفا میکند. حضرت صاحب الزمان (عج) برای کارگزاری حکومت خود انسانهایی را خواهند خواست که به تمام معنا انسان باشند. این انسانها را از جای دیگری برای زمین به ارمغان نخواهند آورد. به یقین باید شرایط ظهور آن حضرت مهیا شود تا مجوز الهی برای بیرون آمدن قائم آل محمد (ص) از پرده غیبت صادر گردد. یکی از شرایط، وجود انسانهایی است که بتوانند وظیفة کارگزاری حکومت حضرت ایشان را در بهترین شکل ممکن به انجام برسانند.

انسانها از دو طریق برای نقش آفرینی در حکومت مهدوی (عج) آمادگی لازم را بدست میآورند: فردی و عمومی. ارادتمندان به حضرت ولیعصر (عج) و مشتاقان حکومت مهدوی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ابتدا باید در جهت آمادگی فردی خود را از هر نظر تلاش کنند، آنگاه از طریق ارتباطات موجود در سطوح گوناگون به پرورش انسانهای دیگر بپردازند تا آن حضرت آمادگی جهانی را برای ظهور تشخیص دهند. خودسازی بر مبنای ویژگیهایی که مولای متقیان حضرت علی (ع) برای کارگزاران حکومت لازم و ضروری دانستهاند، آمادگی متناسب را از حیث فردی ایجاد مینماید. پرورش تک بعدی اگر چه در حد خود خوب است اما به طور قطع کافی نیست، بلکه باید بر پایه آموزههای علوی (ع) از هر نظر آماده بود.

روابط نیکو، رفاقت، مدارا، دور اندیشی، مروت، جوانمردی، بلند همتی، ایثار، خوشرویی، نشاط، حلم و بردباری، تجربه اندوزی، مشورت، حفظ ایمان، احترام به دیگران، فکر، تلاش و کوشش پیگیر، پشتکار در کارها، نداشتن غرور و خودپسندی، رازداری، آزاد اندیشی، راستگویی، مردم داری، دوری از سستی و کم کاری از ویژگیهای فردی کارگزاران حکومت مهدوی (عج) است.

پرداختن به عمل آگاهانه، عدم مغایرت گفتار و عمل، ساده زیستی، ساده پوشی، دردشناسی، شجاعت و شهامت، احترام به قانون و حدود الهی، مسئولیت پذیری، بلند نظری، خود را خادم مردم دانستن، سود رسانی به مردم، اصلاح طلبی، عدم گروه گرایی، افشاگری در مورد دشمنان داخلی و خارجی، احترام به شأنیت و شخصیت کارگزار حکومت، داشتن طرح و برنامه، برنامهریزی و داشتن توانایی مدیریت از دیگر ویژگیهای کارگزان حکومت حضرت امام زمان (عج) میباشد.

کارگزار حکومت مهدوی (عج) باید از تملق و چالوسی پرهیزکند، تملق و چالوسی دیگران در او تأثیری نگذارد. با خائنان کمترین ارتباط را نداشته باشد و از موضع تهمت دوری نماید. خائنان که آفت مسئولان و عامل شکست آنان است را برکنار کند و کارگزاران شایسته را بکار بگمارد. در گزینش قابلیتها، تواناییها، و لیاقتها را مد نظر قرار دهد و امکان افزایش آن را فراهم آورد. افراد کارآموزده را مورد استفاده قرار دهد و از امتیاز دهی و ایجاد توقع بیجا پرهیز کند. عوامل خود را بر مبنای آزمون عملی انتخاب کند و در اعطای مسئولیتها، ملاحظات و مصلحت اندیشیهای غیرمسئولانه را بکار نبرد و رتبه افراد را بر پایه عمل آنان ارتقاء دهد.

کارگزار حکومت مهدوی (عج) خود بر مبنای عدل زندگی میکند و بر پایه عدالت داوری کرده و حکم میکند. همه افراد (از جمله خود) را در برابر قانون مساوی میداند و ضمن میانهروی و تعادل، دیگران را به این ویژگی فرا میخواند. با رشوهخواران و رشوهدهندگان مبارزه مینماید و در مصرف بیت المال احتیاط میکند. او هرگز در بیت المال خیانت نمیکند و سیاستهای اقتصادی را مطابق با موازین شرع طراحی و به اجرا میرساند. حقوق دیگران را به بهترین شکل پرداخت میکند و میان آبادانی و مالیات توازن برقرار مینماید.

کارگزار حکومت مهدوی (عج) هم خود و هم دیگران را- در سطح مسئولیت خود- برای کارزار با دشمنان آماده بار میآورد، و با تقویت بنیة دفاعی به هیچ دشمنی اجازه تعرض نمیدهد. کارگزاران زیردست خود را کنترل میکند و از مجموعه و اطلاعات مجموعة خود حفاظت و حراست میکند.

کارگزار حکومت مهدوی (عج) میداند انتصاب مسئولان بیتخصص، غیرکاردان و ناکارآمد چه ضررهای فاحشی را به دنبال دارد بنابراین در صورت اصلاح ناپذیری آنان، حذفشان میکند. او در هیچ مجموعه فاسدی مسئولیت نمیپذیرد و به علل زوال و انقراض حکومتها واقف است.

بنابراین آحاد مؤمنان در جایگاه منتظر، میبایست در جهت اصلاح خویش تا رسیدن به شخصیت ”صالح“ حرکت نمایند و در جمهوری اسلامی که قرار است طلیعه حکومت جهانی حضرت مهدی (عج) واقع شود چنانچه کارگزاری حکومت را در هر پایه به عهده دارند، خود را به ویژگیهای کارگزاران حکومت مهدوی (عج) نزدیک سازند. در چنین روزگاری است که هر اقدام ما عملی خالصانه، عبادتی عارفانه و وصلی عاشقانه است.

در حکومتی که پس از ظهور حضرت صاحب الزمان (عج) تشکیل میشود کارگزارانی گماره میشوند که ”بتوانند“ اهداف حکومت مهدوی (عج) را به انجام برسانند. او ظهور میکند تا جهان سراسر «ظلم و ستم» را به نفخه بهشتی «قسط و عدل» از حضیض جهنم نجات دهد. چنین حکومتی که امر عدالت را سر لوحه خویش قرار داده، بنا دارد اسلام را آنگونه که پیامبر رحمت حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص) از جانب خداوند منان به عالم هدیه داده، پیاده کند. دینی که بر پایة قسط و عدل پا برجا گردیده و به عنوان آخرین دین الهی اکمال مکارم اخلاقی و بازگشت انسان به وطن اصلیاش- یعنی بهشت- را در دستور خویش مقرر فرموده است.

اگر چه وجود ذی جود حضرت صاحب الزمان (عج) در رأس حکومت مهدوی- خود- سرچشمه الطاف، عنایات و برکات الهی بر عالمیان است- لیکن- بدیهی است در اداره جهان نیروهای ”انسانی“ نقش اساسی را ایفا خواهند کرد. به عبارت دیگر حضرت مهدی سلام الله علیه حکومت خود را از طریق افرادی به پیش میبرد که آنها هم زمینیاند؛ از پدر و مادری بدنیا میآیند، دوران کودکی را پشت سر میگذارند، به مدرسه میروند، به دوران جوانی میرسند، کار میکنند، ازدواج میکنند، پدر و مادر میشوند و در نهایت میمیرند. از این نظر با انسانهای امروزی تفاوتی ندارند، اما ویژگیهایی را خواهند داشت که آن ”ویژگیها“ آنان را با قاطبة انسانهای امروزی متفاوت میکند.

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر               کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست.

امروزه متأسفانه بدلایل بسیاری که جای بحث آن در این مقال نیست، انسانهایی که به تمام معنا «انسان» باشند بندرت پیدا میشوند. بسیاری، از انسانیت، تنها به وجه حیوانیاش بسنده کردهاند. عجیب آن که اگر کسی کمی از این وجه، به انسانیت بیشتر گرایش داشته باشد، دیگران چشمان تعجب به او میگشایند. برای انسان امروز متأسفانه انسان حقیقی- و نه واقعی- کیمیاست، اما- نوعی دیگری از انسان (که هر چه بیشتر خود را به حیوان نزدیک تر میکند تا جایی که حتی حیوان هم بر او احساس شرف میکند) چه بسیار دیده میشود. گشتی در محصولات تهاجم فرهنگی- فیلم، تلویزیون، اینترنت، کتاب، مطبوعات و آثار به اصطلاح هنری (به ویژه از نوع غربیاش) این ادعای دردمندانه را اثبات میکند.

انسان- این نادره هستی- در حکومت مهدوی (عج) است که نقش صحیح خود را ایفا میکند. حضرت صاحب الزمان (عج) برای کارگزاری حکومت خود انسانهایی را خواهند خواست که به تمام معنا انسان باشند. این انسانها را از جای دیگری برای زمین به ارمغان نخواهند آورد. به یقین باید شرایط ظهور آن حضرت مهیا شود تا مجوز الهی برای بیرون آمدن قائم آل محمد (ص) از پرده غیبت صادر گردد. یکی از شرایط، وجود انسانهایی است که بتوانند وظیفة کارگزاری حکومت حضرت ایشان را در بهترین شکل ممکن به انجام برسانند.

انسانها از دو طریق برای نقش آفرینی در حکومت مهدوی (عج) آمادگی لازم را بدست میآورند: فردی و عمومی. ارادتمندان به حضرت ولیعصر (عج) و مشتاقان حکومت مهدوی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ابتدا باید در جهت آمادگی فردی خود را از هر نظر تلاش کنند، آنگاه از طریق ارتباطات موجود در سطوح گوناگون به پرورش انسانهای دیگر بپردازند تا آن حضرت آمادگی جهانی را برای ظهور تشخیص دهند. خودسازی بر مبنای ویژگیهایی که مولای متقیان حضرت علی (ع) برای کارگزاران حکومت لازم و ضروری دانستهاند، آمادگی متناسب را از حیث فردی ایجاد مینماید. پرورش تک بعدی اگر چه در حد خود خوب است اما به طور قطع کافی نیست، بلکه باید بر پایه آموزههای علوی (ع) از هر نظر آماده بود.

روابط نیکو، رفاقت، مدارا، دور اندیشی، مروت، جوانمردی، بلند همتی، ایثار، خوشرویی، نشاط، حلم و بردباری، تجربه اندوزی، مشورت، حفظ ایمان، احترام به دیگران، فکر، تلاش و کوشش پیگیر، پشتکار در کارها، نداشتن غرور و خودپسندی، رازداری، آزاد اندیشی، راستگویی، مردم داری، دوری از سستی و کم کاری از ویژگیهای فردی کارگزاران حکومت مهدوی (عج) است.

پرداختن به عمل آگاهانه، عدم مغایرت گفتار و عمل، ساده زیستی، ساده پوشی، دردشناسی، شجاعت و شهامت، احترام به قانون و حدود الهی، مسئولیت پذیری، بلند نظری، خود را خادم مردم دانستن، سود رسانی به مردم، اصلاح طلبی، عدم گروه گرایی، افشاگری در مورد دشمنان داخلی و خارجی، احترام به شأنیت و شخصیت کارگزار حکومت، داشتن طرح و برنامه، برنامهریزی و داشتن توانایی مدیریت از دیگر ویژگیهای کارگزان حکومت حضرت امام زمان (عج) میباشد.

کارگزار حکومت مهدوی (عج) باید از تملق و چالوسی پرهیزکند، تملق و چالوسی دیگران در او تأثیری نگذارد. با خائنان کمترین ارتباط را نداشته باشد و از موضع تهمت دوری نماید. خائنان که آفت مسئولان و عامل شکست آنان است را برکنار کند و کارگزاران شایسته را بکار بگمارد. در گزینش قابلیتها، تواناییها، و لیاقتها را مد نظر قرار دهد و امکان افزایش آن را فراهم آورد. افراد کارآموزده را مورد استفاده قرار دهد و از امتیاز دهی و ایجاد توقع بیجا پرهیز کند. عوامل خود را بر مبنای آزمون عملی انتخاب کند و در اعطای مسئولیتها، ملاحظات و مصلحت اندیشیهای غیرمسئولانه را بکار نبرد و رتبه افراد را بر پایه عمل آنان ارتقاء دهد.

کارگزار حکومت مهدوی (عج) خود بر مبنای عدل زندگی میکند و بر پایه عدالت داوری کرده و حکم میکند. همه افراد (از جمله خود) را در برابر قانون مساوی میداند و ضمن میانهروی و تعادل، دیگران را به این ویژگی فرا میخواند. با رشوهخواران و رشوهدهندگان مبارزه مینماید و در مصرف بیت المال احتیاط میکند. او هرگز در بیت المال خیانت نمیکند و سیاستهای اقتصادی را مطابق با موازین شرع طراحی و به اجرا میرساند. حقوق دیگران را به بهترین شکل پرداخت میکند و میان آبادانی و مالیات توازن برقرار مینماید.

کارگزار حکومت مهدوی (عج) هم خود و هم دیگران را- در سطح مسئولیت خود- برای کارزار با دشمنان آماده بار میآورد، و با تقویت بنیة دفاعی به هیچ دشمنی اجازه تعرض نمیدهد. کارگزاران زیردست خود را کنترل میکند و از مجموعه و اطلاعات مجموعة خود حفاظت و حراست میکند.

کارگزار حکومت مهدوی (عج) میداند انتصاب مسئولان بیتخصص، غیرکاردان و ناکارآمد چه ضررهای فاحشی را به دنبال دارد بنابراین در صورت اصلاح ناپذیری آنان، حذفشان میکند. او در هیچ مجموعه فاسدی مسئولیت نمیپذیرد و به علل زوال و انقراض حکومتها واقف است.

بنابراین آحاد مؤمنان در جایگاه منتظر، میبایست در جهت اصلاح خویش تا رسیدن به شخصیت ”صالح“ حرکت نمایند و در جمهوری اسلامی که قرار است طلیعه حکومت جهانی حضرت مهدی (عج) واقع شود چنانچه کارگزاری حکومت را در هر پایه به عهده دارند، خود را به ویژگیهای کارگزاران حکومت مهدوی (عج) نزدیک سازند. در چنین روزگاری است که هر اقدام ما عملی خالصانه، عبادتی عارفانه و وصلی عاشقانه است.

یکی از دوستانم به شوخی می گفت مسئولین سال هاست برای نابودی انقلاب اسلامی به نتیجه رسیده اند، اما مردم! همراهی نمی کنند!! این شوخی متاسفانه کم کم دارد رنگ واقعیت به خود می گیرد...

جنگ نرم دشمن و در رأس آن استکبار جهانی علیه اهداف و آرمانهای نظام جمهوری اسلامی ایران، موضوعی نیست که به تازگی پیرامون آن سخن گفته شده باشد. بسیاری از صاحبنظران و دلسوزان انقلاب به خوبی آگاهند که بعد از ۸ سال جنگ فیزیکی و البته شکست دشمنان این مرز و بوم در این تلاش نافرجام، راهی برای مخالفان انقلاب اسلامی باقی نمی ماند جز نفوذ نامحسوس و غیرآشکار در لایه های مختلف کشور و آغاز عملیاتی تخریبی نسبت به باورها و ارزش های انقلاب اسلامی؛ که در این مسیر، چه هوشمندانه، رهبر معظم انقلاب که تربیت یافته خمینی کبیر(ره) است، از همان ابتدای حضورش در جایگاه ولایت فقیه، نیت پلید معاندان را با کلید واژه «تهاجم فرهنگی» شناسایی و هشدارهای لازم را به تمامی کشور از جمله مدیران و در رأس آنها مسئولان حوزه فرهنگی ابلاغ فرمودند.

اگرچه حرکت خزنده دشمن در به نابودی کشاندن انقلاب عظیم اسلامی با ابزار گوناگون و به روش های متخلف و شاید هم با  نمودهای جذاب و وسوسه انگیز از سال های سازندگی تاکنون، در کشور حضور و بروز بیشتری یافته است، اما بر کسی پوشیده نیست که نطفه آن از همان ابتدای پیروزی انقلاب و همراه با هجمه های سهمگینی چون جنگ تحمیلی شکل گرفته است. غفلت بدنه مدیریتی دولت ها و به تبع آن اقشاری از جامعه نیز در استقبال خواسته و ناخواسته از این نفوذ همه جانبه انکار ناپذیر است؛ اما شگفتا! حال که این روزها سکاندار دلسوز انقلاب، پس از انجام مذاکرات هسته ای به کرات از تشدید این نفوذ به ویژه در عرصه فرهنگی سخن می گویند و تلویحاً و تصریحاً خواهان وحدت همه دغدغه مندان این نظام در مقابله با آن از طریق تولید محتوا و شناسایی و معرفی ابزار نفوذ دشمن در بین مردم ایران به ویژه خانواده ها و نسل نوپای جامعه هستند، برخی اهمال کاری ها، ندانم کاری ها، بی اعتنایی ها، بی احترامی ها، تضعیف ها، توهین ها و یا لاأقل این همه کم لطفی ها در حق جریان ارزشی و جهادی انقلاب ازکجا و از چه تفکری نشأت می گیرد؟

تا آن جا که من یادم هست! دوران سازندگی به ایستگاه آخر رسیده بود و داشت کم کم سر و کله دوران اصلاحات پیدا می شد؛ ابراهیم حاتمی کیا فیلمنامه «آژانس شیشه ای» را نوشته و به شدت پیگیر ساخت آن بود، اما با توجه به شرایط فرهنگی آن ایام و سیطره فضای ضدامنیتی موجود در آن مقطع کسی جرأت همکاری در ساخت این فیلم را نداشت، چرا؟ چون این فیلم به تمامی اقشار و گروه های تأثیرگذار در فضای ملتهب آن روزها پرداخته و آن ها را به نوعی نقد کرده بود، پس کمک به ساخته شدن آن یعنی درگیری با تمامی این طیف ها و گروه ها! و البته کسی حاضر نبود خود را به این دردسر بیاندازد که با همه آن ها درگیر شود. وزارت ارشاد نمی توانست یا نمی خواست پروانه ساخت بدهد! هیچ سرمایه گذاری هم برای این فیلم پا پیش نمی گذاشت! ابراهیم به دلیل دغدغه دینی و انقلابی اش مثل حاج کاظم مسئله اش را همه جا مطرح کرده بود، اما هرگز پاسخ مثبت و مؤثری نشنیده بود. اگر کسی هم با او همراهی می کرد، کاری از دستش بر نمی آمد. مستأصل مانده بود تا اینکه فیلمنامه اش را به دست یکی از مقامات عالی رتبه کشور رساند. ایشان ظاهراً فیلمنامه را خوانده و پیشنهاد داده بودند که برای ساخت آن کمک کنند اما پاسخ یک سؤال مانده بود!! آیا حاج کاظم قصه آژانس شیشه ای، واقعاً به بن بست رسیده بود که چنین اقدامی را (که برای امنیت ملی مسئله ایجاد کرده) انجام می داد؟! آیا او واقعاً برای حل مسئله اش به تمامی مسئولان کشور مراجعه کرده بود؟! ابراهیم شاید فراموش کرده بود و یا شاید بدیهی تصور کرده بود و گمان می کرد که وقتی چنان فضای ملتهبی در آن سال ها در کشور حاکم شده، لابد تمامی مسئولان عالی رتبه کشور در آن دخیل هستند! در حالی که واقعیت امر غیر از این بود!! بنابراین علی رغم باز شدن مسیر برای ابراهیم و فراهم شدن شرایط ساخت «آژانس شیشه ای» تغییر مختصری در فیلمنامه اش داد و با سرافرازی تمام سربلندترین فیلم تاریخ سینمای ایران را ساخت...

اما مگر می شود برای باز کردن قفلی که در مسیر ساخت هر فیلمی، یا انتشار هر مجله یا کتابی یا برپایی هر نمایشی یا تولید هر اثری مطابق با اهداف انقلاب اسلامی زده می شود، دست به دامان همه مقامات عالی رتبه کشور شد؟! پس اساساً ساختار و سازمان و سیستم برای چیست؟! آیا جز برای این است که هر برنامه ای که در درون این سیستم تعریف شده باشد باید به صورت طبیعی مراحلش را یک به یک پشت سر بگذارد؟!
حتی اگر بتوانیم دستهای پنهان و پیدای دشمن غدّار را در جریان جنگ نرم انکار کنیم، مگر نمی بایست آحاد مسئولان حوزه فرهنگ و هنر و سینما و رسانه با پشتیبانی از همدیگر، و با کمک و یاری دادن به افراد و نهادهای بخش خصوصی به تقویت جریان همسو با اهداف و منافع ملت و کشور (یا همان امنیت ملی) بپردازند؟!
مگر جز این است که غرب با سرمایهگذاری هنگفتی که در زمینه فرهنگ، هنر، سینما، رادیو، تلویزیون، و مطبوعات کرده، نه تنها تا حد بسیار زیادی ذائقة ارزشی و فرهنگی مخاطبانش را به سوی اهداف استعماری خود سوق داده، بلکه بخش قابل توجهی از هنرمندان و اهالی فرهنگ، و همچنین مسئولان فرهنگی را نیز با خود همراه کرده و نهایت استفاده را از این فضا در جهت ترویج ارزشهای خود برده است؟
راستی، این روزها که کسی در استفاده دولت ها و حکومت ها از هنر به عنوان ابزار استراتژیک شک ندارد، بلکه همگی به این کلیات اعتقاد داشته و آن را قبول دارند، چگونه است که همان افراد که (اتفاقا در مقام مسئولان فرهنگی) در سخنرانی های خود چنین جملاتی را با آب و تاب و التهاب و جدیت مطرح می کنند، در عمل و در حوزه مسئولیت خود، به راحتی مصادیق این جنگ تمام عیار نرم را نادیده می گیرند؟!
آیا بسیاری از مسئولان حوزه های متعدد فرهنگ کشور هنوز! به این باور نرسیده اند که غرب و به خصوص آمریکا در عرصه فرهنگ استراتژی دارند و این استراتژی تابعی از سیاست های کلی آن هاست که در مقوله جنگ نرم تعریف می شود؟!
چه کسی پاسخگو است که، چرا برخی از مسئولان مربوطه در حوزه فرهنگ و رسانه و حتی مسئولان دیگری که در نهادهای خود می بایست در این زمینه انجام وظیفه نمایند، به صورتی عامدانه یا از سر غفلت و ناآگاهی مزمن، گروهی از افراد مطلع و متخصص را که تنها به دلیل انگیزه های اعتقادی و ولایی در موقعیت ها و شرایط متفاوت، به طور صحیح و اصولی به نقد عناصر ضد دینی، ضد اسلامی، ضد شیعی، و ضد ایرانی سیاست ها، فعالیت ها، فیلم ها، و برنامه های داخلی و خارجی این حوزه می پردازند، به جای کمک و بهره برداری، عملاً آنان را از حیِّز انتفاع خارج می کنند، و صد البته توجیه های بدتر از گناه هم ارائه می دهند؟! انگاری آنان با پول و اعتبار نظام جمهوری اسلامی و مملکت ایران اسلامی فقط مأمور جذب ضدانقلاب ها و معاندین، معامله با فرصت طلب ها و بی تفاوت ها، و طرد انقلابی ها و متدینین از حوزه فرهنگ و رسانه هستند. طرفه آن که بخشی از همین مدیران و مسئولان خودشان، نشست ها، همایش ها، کنفرانس ها، و جشنواره های گوناگون مقابله با جنگ نرم برگزار می نمایند...

مردم از شعارهای سیاسی خسته و دلزده شده اند، از بس وعده های توخالی و دروغین در حوزه سیاسی شنیده اند. یک عقده فروخورده ای در گلوی بسیاری از مردم جا گرفته که اگر مداوا و چاره جویی نشود ممکن است عواقب وخیمی به دنبال داشته باشد. در واقع مشکل اساسی مردم و کشور ما سیاست نیست، یا این که فعلاً این مشکل اصلی نیست. چون اتفاقاً سیاسیون هم برای پیش برد اهداف خود سعی می کنند از حوزه های دیگر مثل اقتصاد و فرهنگ استفاده می کنند. هنوز از یادمان نرفته وعده های فراوان آزادی فرهنگی و هنری بعضی از سیاسیون، وعده های انتخاباتی دهن پرکن برای تغییرات جدی در درآمد و معیشت مردم، و صدها قول و قرار از یاد رفته! که در سالهای دور و نزدیک از دهان زبان کسانی خارج شد که خود را همانند فرشته های نجات، به مردم (که البته به رأیشان محتاج بودند) می نمایاندند، اما پس از موفقیت در مسابقه های انتخاباتی به جای پوشاندن جامه عمل به وعده های خود، بخش قابل توجهی از کارشان شد: تحقیرها و توهین ها به گروه ها و باندها و جناح های مخالف یا غیر موافق و در واقع توهین به همه مردم و فراموشی عملی تمامی وعده های انتخاباتی...

اینها واقعا نکات جدی است که متاسفانه ریشه در فرهنگ دارد.

باید چکار کرد؟

حوزه های فرهنگ مثل آموزش و پرورش، آموزش عالی، صدا و سیما، ارشاد، سینما، تئاتر، کتاب، موسیقی، شعر، ادبیات، جراید و رسانه ها، اینترنت، فرهنگ عامه، سبک زندگی، تربیت فرزندان، استفاده از مظاهر تکنولوژی، و... (به معنای یک واقعیت قابل ملموس و غیر قابل انکار) بی سر و سامان است، پی و اساس قانونمند و معتبری جز گذشته های پر افتخار ندارد، که آن هم درد جامعه امروز را دا نمی کند. کسی هم خود را ملزم به رعایت حدود و ضوابط شرعی یا عرفی یا قانونی و یا حتی عقلی نمی داند. بسیاری از مسئولان با دروغ های شاخدار خود، خطاها، غفلت ها، ناتوانی ها، نقاط ضعف و محدودیت هایشان را توجیه می کنند، در چنین شرایطی است که خانواده ها در لبه پرتگاه فروپاشی کامل است، مدارس و دانشگاهها به شدت و سرعت عجیب و غریبی به سمت بی هویتی در حال حرکت هستند. رسانه های فرهنگی و هنری (اعم از همه چیز!) بی قاعده و پرت و پلا هستند و با جدیت تمام به سمت انهدام کامل فرهنگ مردم در حرکت هستند و...
راه نجات از وضعیت فعلی چیست؟ این که در مجلس شورای اسلامی دهم، کمترین تعداد نمایندگان راغب به حضور در کمیسیون فرهنگی بودند نیز بر عرض بنده صحه می گذارد. چرا فرهنگ از سبد دغدغه همه مسئولان ریز و درشت خارج شده است؟ چرا همه به فکر بدجه و صنعت و تجارت و ارتباطات بین المللی و امثال این حوزه ها هستند و تنها 3 یا 4 نفر باید در میان نزدیک به 300 نفر از نمایندگان مردم،دلشان برای فرهنگ ممکت بسوزد و مابقی به اولویت های دیگر فکر کنند؟ اگر تدبیر به موقع و بدیع دکتر لاریجانی نبود، شاید این دوره از مجلس شورای اسلامی چیزی به معنای کمیسیون فرهنگی نداشتیم! جالب این که مقام معظم رهبری تقریبا در تمامی صحبت ها و سخنرانی های خود بر توجه ویژه به مقوله فرهنگ تأکید دارند!! فاین تذهبون؟!

علی ای حال کمیسون فرهنگی مجلس به خوبی شکل گرفت، و باید حضور رییس و نایب رییس مجلس در این کمیسیون را به فال نیک گرفت تا شاید با اولویت دادن به مقوله مظلوم و اساسی فرهنگ، به عنوان یک موضوع جدی و استراتژیک، بسیاری از مسایل و مشکلات دیگر کشور از این مسیر مرتفع گردد.

ان شاء الله

سم مهلک عرصه فرهنگ وجود دیدگاه های باندی و جناحی است!

مهدی عظیمی میرآبادی*

مهدی عظیمی مدیر و فعال سینمایی گفت: سم مهلک عرصه فرهنگ وجود دیدگاه های قبیله ای و عشیره ای است و آنچه به فرهنگ انقلابی ما آسیب وارد ساخته وجود مدیرانی است که به جای داشتن دغدغه برای صیانت از ارزش های انقلاب و نظام به فکر تقویت اندیشه های جناحی شان هستند.

مدیر مسئول نشریه «سینمای خانگی» افزود: ما زمانی می توانیم خواسته های رهبری در عرصه فرهنگ و هنر را پیاده سازی کنیم که از دیدگاه های باندی و جناحی خود را برحذر سازیم و تنها دغدغه مان توجه به انجام کارهای مفید در راستای تقویت اهداف نظام و انقلاب اسلامی باشد؛ اگر چنین اتفاقی در کشور ما رخ بدهد قطعاً ما کمترین مشکل و مسأله ای در عرصه فرهنگ نخواهیم داشت و می توانیم با اتحاد و یکپارچگی در صدد تولید آثار ارزشمند فرهنگی و هنری برآییم.

این مدرس دانشگاه با بیان اینکه این روزها شاهد آن هستیم که افراد دغدغه مند نسبت به نظام و انقلاب خانه نشین شده اند اظهار داشت: به دلیل وجود نگاه های جناحی و قبیله ای این روزها افرادی که از جان و دل برای حفظ ارزش ها و آرمان های انقلاب اسلامی کوشیده اند خانه نشین شده و درست در نقطه مقابل افرادی در رأس امور قرار دارند و به آن ها بودجه های هنگفت برای تولید آثار بی ارزش و بعضاً منافی با ارزش های انقلاب و نظام داده می شود که متفاوت از نظام و ملت فکر می کنند و به نوعی دیدگاه های شبکه روشنفکرانه دارند.

وی خاطرنشان کرد: همانگونه که اشاره کردم اگر تمامی افرادی که در عرصه فرهنگ و هنر این مرز و بوم فعالیت می کنند در راستای تقویت اهداف نظام و انقلاب گام بردارند هیچ تفاوتی نمی کند که فلان نیروی متعهد مشغول به کار است و یا فردی که دیدگاهی روشنفکرانه دارد؛ چرا که اصل اساسی که ما باید در عرصه فرهنگ و هنر به آن دست پیدا کنیم تقویت روحیه انقلابی گری در میان جوانان و مردم است و باید در مقابله با هجمه فرهنگی دشمنان نیز آمادگی کامل داشته باشیم.

عظیمی ادامه داد: اما قطعاً به کار گیری افرادی که نظام و انقلاب زاویه دارند کاری بسیار غلط است که هیچ دولتی نباید آن را انجام دهد؛ چرا که انجام این گونه امور می تواند لطمات جبران ناپذیری را به اصل نظام اسلامی مان وارد سازد و ما باید به شدت با انجام این کار مقابله کنیم.

تهیه کننده فیلم سینمایی «سیب و سلما» سپس با تأکید بر اینکه ما در عرصه فرهنگی نیاز به حضور مدیران متعهد، متخصص و با دانش داریم اظهار داشت: متأسفانه ما همواره شاهد آن هستیم که افرادی در رأس امور فرهنگی و هنری کشور قرار دارند که بعضاً یا دانش و توان مدیریتی ندارند و یا در کاری که به عهده شان واگذار شده متخصص نیستند و حتی در مواردی افراد غیر متعهد را نیز در رأس امور فرهنگی کشور دیده ایم.

مسئول پیشین گروه تلویزیون بسیج در سازمان صدا و سیما افزود: همان گونه که ما هیچ گاه مثلاً در عرصه پزشکی شاهد حضور نیروهای فرهنگی نبوده ایم به هیچ عنوان صحیح نیست که عرصه مهم فرهنگی را آنقدر بی ارزش بدانیم که هر شخصی با هر سطح سواد و دانشی را برای مدیریت عرصه فرهنگی برگزینیم؛ چرا که تصمیم گیری در عرصه فرهنگی بسیار دشوارتر از سایر عرصه ها است و همگان باید نسبت به این مسأله مهم آگاه باشند که اگر چنین رویه ای بخواهد ادامه پیدا کند ما سال به سال در عرصه فرهنگ عقبگرد خواهیم داشت.

وی در ادامه این گفتگو گفت: ما برای تحقق فرمایشات مقام معظم رهبری در قدم اول نیاز به آن داریم تا یک تجدید نظر جدی و اساسی روی افرادی داشته باشیم که در رأس امور فرهنگی کشور مشغول به فعالیت هستند؛ به خصوص در حوزه سینما به عنوان یک حوزه بسیار مهم و تأثیرگذار در سطح جهانی باید این تجدیدنظر هرچه سریعتر انجام پذیرد.

عظیمی میرآبادی افزود: قدم دومی که باید پس از تجدید نظر روی مدیران انجام شود این است که ترکیب شوراهای متعدد باید تغییر کند؛ این روزها ما در سازمان سینمایی کشور شاهد این هستیم که در ترکیب شوراها برخی نیروهای متعهد تنها به عنوان «زینت المجلس» حضور دارند اما خروجی شوراها آن گونه نیست که منافع نظام و انقلاب در آن مد نظر قرار گرفته شده باشد و از این رو ما باید به سمتی برویم که ترکیب اعضای حاضر در شوراهای متعدد به گونه ای شود که خروجی این شوراها به نفع حاکمیت باشد.

این مدیر سینمایی در خاتمه این گفتگو تأکید کرد: ذکر این نکته ضروری است که قطعاً عناد و ناآگاهی باعث نشده تا ما در عرصه فرهنگ با مشکلات متعدد روبرو شویم و تنها لجبازی و باندبازی های مدیران است که عرصه فرهنگ و هنر را به قهقرا کشانده است؛ در هر صورت توجه به فرمایشات اکید و صریح رهبر معظم انقلاب که سال ها است دغدغه فرهنگ و هنر را دارند ضروری است و بر تمامی هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور لازم و واجب است که نسبت به دغدغه های ایشان واکنش جدی و مثبت نشان دهند.