ناله سر کن، ناله سر کن، مویه کن
در مسیر دلبرت ره پویه کن
شاید از بهر وفا، آن بی وفا
کام دل را بر دهد، یکسویه کن
دلم آتش گرفته، ماجرایی است
درون سینه ام، خود کربلایی است
عجب دارم نمی میرم چرا من
از این دردم که یار بی وفایی است
این دل سر به هوا، رو به خدا کرد و نرفت
تا که در خاک بمانم، چه وفا کرد و نرفت
من که از ماندن او سخت پشیمان شده ام
کاش می رفت، چه ها گفت و چه ها کرد و نرفت