نشئه آن می گساری های شب های دراز
با تو بودن یکه و تنها مهیای نماز
صد نیاز از من، ولی بی اعتنایی، کار تو
کی شود بگشایم این گنجینه پر رمز و راز
من بودم و یار بود و می بود و خدااو بود و من و نماز و سجاده، رها
دل بود و نفس بود در آن خانه غم
سر بود و قدم بود مهیای رضا