تشخیص مقام معظم رهبری از وضعیت کنونی فرهنگی کشور در شرایط پیچ تاریخی انقلاب اسلامی، و توصیه ایشان به همه هستههای فکری و عملیِ جهادی، فکری، فرهنگی در سرتاسر کشور تحت عنوان «آتش به اختیار»، دشمنان داخلی و خارجی را به شدت دچار عصبیت جانکاه و سردرگمی جنونآمیز کردهاست، تا جایی که سعی میکنند با تحریف محتوای آن از بها و ارزش آن بکاهند و بدین وسیله آسیبهای احتمالی خیزش جوانان فرزانه ایران اسلامی را نسبت به خویش به حداقل برسانند.
با جستجویی ساده در تاریخ بیانات مقام معظم رهبری دیده میشود که این فرمان، بارها و بارها به تعابیر گوناگون و در زمانهای مختلف به خصوص در حوزه فرهنگ مورد اشاره ایشان بوده است، امّا متأسفانه و به شکلی مستمر و همیشگی مسئولان و مدیران این عرصه، از آن غفلت و کوتاهی نمودهاند. عبارات و توصیههایی مثل مقابله با تهاجم فرهنگی، توجه به شبیخون فرهنگی، تشخیص ناتوی فرهنگی، نگرانی از ولنگاری فرهنگی؛ ضرورت ایجاد و بهرهگیری از قرارگاه فرهنگی، گلایه ایشان از بعضی سازمانها و نهادها و مسئولان فرهنگی کشور و بلکه اظهار ناامیدی ایشان از برخی آنها، در تاریخ رهبری معظم له کم نبوده و نیست، در حالی که برخی ملاحظهکاریها، مصلحتسنجیها، رودربایستیها، ترس از عدم برخورداری از منافع، منفعتطلبیها، نادانیها، ناتوانیها، غفلتها، سوء مدیریتها، تنگچشمیها، باندبازیها، آیندهنگریهای سودجویانه و امثال این معایب ـ که با کمال تأسف در میان مسئولان فرهنگی کشور به فراوانی مشاهده میشود ـ نگذاشتهاست تا ارزش واقعی و مفهوم حقیقی این هشدارهای همیشگی به طور منطقی و اصولی به مردم و جوانان منتقل گردد و تبدیل به گفتمان مؤثر انقلابی میان مردم تبدیل شود. انصافاً کدام چشمی است که حرکت رسانهای قدرتمند زر و زور و تزویر را در تخریب فرهنگ و اخلاق و اعتقادات مردم نبیند؟ آیا کسی میتواند تخریبهای ضد فرهنگی سالهای اخیر (به خصوص از سالهای 1990 میلادی به این سو) را انکار کند؟ متلاشی شدن بسیاری از خانوادهها، افزایش آمار طلاق، ازدواجهای سپید، کمتوجهی به برخی فرامین الهی، اهانت و هجو برخی ارزشهای دینی و اخلاقی، تخریب و ترور شخصیتها و افراد توسط بعضی مسئولان، ترس از ابراز عقیده و انتقاد صحیح و به جا، ارجحیت باند و باندبازی و منافع آن بر ارزشهای اصیل فرهنگی و اعتقادی، و... نمونه اندکی از این آسیبها و تخریبهاست.
در مقابله با امثال این خطاها و ضدارزشها چه باید کرد؟ متاسفم که باید آرزوهایم را پس بزنم و بگویم اقدامات سلبی در برابر تهاجم فرهنگی بیگانه پیشکش! درد اینجاست که بخش قابل توجهی از اقدامات ایجابی رسانهها و نهادهای فرهنگی که اتفاقاً باید در مسیر نفع مردم و گسترش ارزشهای اعتقادی و فرهنگی آنان گام بردارد، دقیقا در جهت تخریب ساخته و پرداخته میشود. زیاد جای دوری نرویم! تعداد قابل توجهی از همین برنامههای اخیر سیمای جمهوری اسلامی را که مورد توجه قرار میدهیم، به وضوح در پس شعارهای نمکین و بعضاً جذاب آنان صدای خرد شدن اصالت برخی ارزشها به گوش میرسد. مثلاً پدر و مادر به عنوان رکن اساسی خانواده مورد تهاجم و تحقیر و هجو و تمسخر قرار میگیرد و به سادگی و بلاهت هر چه تمام تر ارکان جامعه تخریب میشود. جالبتر آن که از مدیران و مسئولان و سازندگان اینگونه برنامهها و سریالها به زبانهای گوناگون و در موقعیتهای فراوان از منبع بیتالمال تقدیر و تشکر میشود و باز هم همینهایند که کارشان را ادامه میدهند و به تخریب باقیمانده ارزشها میپردازند و مسئولان هم سرشان را زیر برف میکنند تا الی ما شاء الشیطان!
در تخریب فرمان آتش به اختیار رهبر فرزانه انقلاب اسلامی برخی از همان افراد نادان که در میان نیروهای انقلابی خزیده و مأمن و مأوایی ریاکارانه برای خود دست و پا کردهاند، با تفسیر نادرست از این بیانات، این سوء فهم را منتشر میکنند که رهبری طی این دستور دست نیروهای انقلاب را برای هر اقدامی باز گذاشتهاند و آنها از این پس میتوانند فارغ از قوانین جمهوری اسلامی ایران، دست به هر اقدامی بزنند و آن را توجیه کنند. این تعبیر مرا به یاد احساس تکلیف به اصطلاح شرعی گروههایی انداخت که باعث شد در دورهای یک فیلم سینمایی را که اتفاقاً (و البته نه خیلی درست و درمان) پرده از خیانت و نفاق عدهای بر میداشت، را از اکران سینماها پایین بکشند و تحت عنوان ادای تکلیف با استناد به بند «م» وصیتنامه امام خمینی (ره) فرزندان انقلاب اسلامی را هدف تخریب و توهین خویش قرار دادند. و با این کار، آب به آسیاب دشمن ریختند. آنان برای آن که آب گلآلود گردد و هدف اصلی آنان در هالهای از ابهام گم شود، به فیلمهای دیگری هم در کنار آن توجه کردند و فیلمهای دیگری را هم با این اقدام آسیب رساندند.
از سوی دیگر، برخی افراد خارج از نظام، تفسیر دیگری از این فرمان دارند و مدعی هستند پس از این باید منتظر اقدامات خطرناکی مانند قتلهای زنجیرهای، حمله به سفارتهای عربستان و انگلیس، و... بود. البته از این گروه که صفشان از مردم جداست، چیزی غیر از این برداشت و تبلیغ بسیجیهراسی، و حزباللهیهراسی نمی توان انتظار داشت. این برداشت توسط عدهای از معاندین خارجنشین و داخلی مطرح میشود تا با تفسیر غلط از این مفهوم، اصل حرکت نیروهای انقلابی را خنثی کنند.
پر واضح است که معنای فرمان «آتش به اختیار» مترادف با خودسری و اقدامات فراقانونی نیست. این سخنان، مجوز قانونشکنی، خودسری، و لاقیدی نسبت به اصول و قواعد اساسی انقلاب اسلامی به کسی نمیدهد. برای شاهد مثال: آیا در قاعده بسیار مهم و اساسی (اما مغفول ماندۀ) امر به معروف و نهی از منکر قانونشکنی و خودسری دیده میشود؟ بیتردید پاسخ منفی است.
در هر حال آنچه باید با دلی غمگین اذعان کرد، این مفهوم است که خطاب صریح مقام معظم رهبری خطاب به جوانان مؤمن انقلابی مبنی بر «آتش به اختیار» در شرایط حاد کنونیِ جنگ نرم، ناامیدی قطعی ایشان را از دستگاههای متولی فرهنگی کشور به نمایش میگذارد. «آتش به اختیار» در عرصه فرهنگ دقیقاً به این معناست که وقتی جنگ نرم دشمن با قدرت تمام در حال تحمیل شدن از ناحیه استکبار بر مردم ایران اسلامی است، و رهبر انقلاب بارها و بارها جهتها و هدفها را مشخص کرده و اعلام کردهاند، دیگر نباید منتظر دستگاههایی نظیر صدا و سیما، وزارت ارشاد، وزارت علوم، سازمان تبلیغات و... بود؛ بلکه هر نفر از نیروهای فرهنگی انقلاب اسلامی (چه در مقام مسئول، و چه در مقام آحاد جامعه فرهنگی و هنری کشور) باید در چنین شرایطی وظیفه خود را در این نبرد فرهنگی ذیل استراتژی و راهبرد انقلاب و جمهوری اسلامی تشخیص دهد و مطابق آن عمل کند و در این مسیر منتظر تأیید و تکذیب زید و عمرو هم نباشد، چون با کمال تأسف بسیاری از نهادهای مسئول فرهنگی کشور یا تعطیلاند و یا گرفتار بوروکراسی و کاغذبازی هستند و صد البته مقوله اساسی مقابله با جنگ نرم و حرکت در مسیر انقلاب اسلامی را به فراموشی سپردهاند.
نظر مقام معظم رهبری در باره سینمای ایران
پ.ن:
من چندتا از نمونه هایی را که در فیلم ضمیمه به عنوان شاهد و مصداق بیانات مقام معظم رهبری آورده شده، مصداق نمی دانم و آنها را خلاف نگاه ایشان تشخیص می دهم.
پدیدۀ انقلاب اسلامی
که در آغاز پانزدهمین قرن ظهور اسلام در کشور پهناور ایران به رهبری یکی از
فرزندان پیامبر اکرم (ص) روی داد، به طور قطع در راستای همان وعدۀ الهی تعریف می شود
که حکومت صالحان را بر گسترۀ زمین را نوید می دهد. انقلاب اسلامی داعیه دار زمینه سازی
برای حکومت واقعی و حقیقی دین اسلام در سطح عالم است؛ دینی که تمامی وجوه حیات
انسان را در بر می گیرد و برنامۀ زیست دنیایی و آخرتی او در تمامی ابعاد کلی و
جزئی فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، و دفاعی را همراه با حفظ کرامت و عزت انسان تدارک
دیده است. در فرآیند آماده سازی زمینه های این هدف، بی شک ضرورت رسانیدن پیام آن
به انحای گوناگون به سطوح و اقشار مختلف مردم جهان و همراه سازی آنان، انکارناپذیر
است، ضمن اینکه انقلاب اسلامی تمامی معادلات شیطان و عمّال آن را نیز به هم ریخته،
تصوّر سیطرۀ کامل شیطان را برجهان مادّی و معنوی بشر مخدوش ساخته است. در چنین
شرایطی بدیهی است که شیطان با تمام وجود و با بهره گیری از تمامی اعوان و اذنابش
برای منهدم کردن بنای حکومت اسلامی و از میان برداشتن این انقلاب الهی گام بردارد
و برای زایل کردن و گوشه نشین کردن تفکراتی که بر پایه انقلاب اسلامی شکل می گیرد،
دست به طراحی و اقدام بزند.
به وضوح مشخص است که فعالیت های خرابکارانه، ترور، محاصره اقتصادی،
جنگ، تحریم سیاسی و… توسط دشمنان انقلاب اسلامی در همین راستا است که معنا می یابد،
بنابراین شیطان و قاطبۀ اولیای او، هر گاه از مفید فایده بودن هریک از ابزارهای
خود مأیوس شوند، طرحی جدید را فرا راه خویش قرار می دهند تا بتوانند از راهی دیگر
خود را به اهداف شوم خویش نزدیک تر نمایند.
شرایط امروز جهانی،
پیشرفت های تکنولوژیک، و بالارفتن سطح آگاهی های عمومی ایجاب می کند تا شیوۀ
تهدیدات شیطان نیز متفاوت تر، متنوع تر و توجیه پذیرتر از پیش باشد؛ ظاهری آرام تر،
موقّرتر، نرم تر، معقولانه تر، مبادی آداب تر، متشخص تر، محترم تر، دلفریب تر، و
بدیهی تر از دیگر شیوه ها داشته باشد، و نتیجه ای مطمئن تر و قابل پیش بینی تر نیز
بدهد، و حتی برای مقابله؛ مبارزه ای بسیار سخت تر، گران تر، و کم نتیجه تر را
بطلبد؛ مبارزه ای که به یقین کار هر کسی نیست و به سادگی هرگز! امکان پذیر نخواهدبود.
ناگفته پیداست که یکی از روش های مؤثر شیطان، تهدید نرم، از طرق مختلف
بر علیه مسلمانان جهان و انقلاب اسلامی است که همواره ساری و جاری کرده است، و شاید
گویاترین تعبیری که در این باب به کار برده شده، «تهاجم فرهنگی» است؛ و عبارات
دیگری مثل «شبیخون فرهنگی»، «ناتوی
فرهنگی»، «انقلاب مخملی»، «انقلاب رنگی»، «براندازی نرم»، و… ابعاد دیگری از این تهاجم
فرهنگی را به نمایش می گذارد.
پر واضح است که در جریان تهاجم فرهنگی شیطان یا همان مقابله شیطان با انقلاب اسلامی که با بهره گیری از ابزار، امکانات، الزامات، توانایی ها و ویژگی های متناسب با آن به وقوع خواهد پیوست، رسانه ها در هر دو سوی مبارزه (مهاجم و متهاجم) نقش به سزایی دارند، و نقش سینما و تلویزیون در این دایره بی بدیل و بی نظیر است؛ سینما و تلویزیون (با تمام اشکال آن) مخاطبان بسیار بیشتری را در بر می گیرد، از طریق روان و حس آدمی تأثیر می گذارد، قدرت جان بخشی به موجودات بی جان و نیز ایجاد و تعمیم شخصیت های واهی را در اشکال و سطوح بی شمار داراست، می تواند خود به خودی نیاز ارتباط مخاطب با خود را به وجود آورد، و از همه مهم تر اگر به فرض مثال طرف مقابل میدان را خالی نکند، قطعاً ناچار به مبارزه ای بسیار سخــت تر، دقیق تر، دلسوزانه تر، عالمانه تر، کارشناسانه تر، و جان فرساتر خواهد بود.
امّا با توجه به این نیاز فرهنگی، اجتماعی، و سیاسی در سطوح گوناگون ملی، فراملی و بین المللی و در جهات متعدد و مختلف؛ متأسفانه عملکرد و نتایج بدست آمده در حوزة سینمای انقلاب اسلامی، نه تنها با حجم و جایگاه مطلوب در فرمایشات امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری در این باره، مطابقت ندارد، بلکه تحقیقاً، قطار سینمای ایران حتی در موارد بی شماری در جهت مقابل و متضاد با اهداف انقلاب اسلامی نیز حرکت کرده است
چه بسا (و به گمان بسیار محتمل) دشمنی که از تقویت، استقرار و استمرار انقلاب اسلامی آسیب می بیند، خود را در جریان سیاست گذاری سینمای انقلاب اسلامی در ابتدای امر دخیل کرده، و روند سینمای ایران اسلامی را از ابتدا در همین جهتِ غلط برنامه ریزی کرده است. نتایج این سیاستگذاری و رفتار آگاهانه یا ناآگاهانۀ مطابق با آن، از نظر صاحبنظران و نخبگان سینمای ایران به عنوان چالشهای اصلی سینمای ایران برشمرده می شود و عمدتاً در چهار محور (چالشهای اقتصادی، چالشهای سیاسی، چالشهای فرهنگی، و چالشهای مدیریتی و سیاستگذاری) تقسیم بندی می گردد، و در میان این چهار محور چالشهای فرهنگی، و چالش های مدیریتی و سیاستگذاری اهمیت و برجستگی بیشتری دارد که برای جلوگیری از تطویل کلام تنها به تعدادی از اهم آنها اشاره می شود
بدیهی است هریک از موارد زیر را می توان در فرصت مناسب به تفصیل مورد بررسی و مداقّه قرار داد:
1- عدم تبیین ماهیت سینمای پس از انقلاب اسلامی در نهادهای علمی، دینی، و مذهبی کشور
2- فقدان سینمای الگو به عنوان سینمای مطلوب نظام جمهوری اسلامی ایران
3- وجود فیلمهای مبتذل، کم محتوا، و حتی در تضاد با آرمان های انقلاب اسلامی
4- ضعف محتوایی و تکنیکی در غالب فیلمنامههای ساخته شده و ساخته نشده
5- فقدان هویت ملی، دینی، و انقلابی در بخش حداکثری سینمای ایران و بی توجهی به فرهنگ و سنن ملی کشور
6- عدم توجه صحیح به مخاطب و نیازهای واقعی او در عموم فیلم های ایرانی که بالتبع باعث از دست دادن طیف وسیع تماشاگران سینمای ایران شده است
7- گسترش بی اعتمادی و ناامیدی در میان مردم و به خصوص بین فیلمسازان سینمای ایران (و بالاخص دست اندرکاران سینمای انقلاب اسلامی) در سطوح مختلف، علی رغم سیاست ها، قوانین، و مقررات کشور و نیز تأکیدات مسئولان درجه اول نظام اسلامی
8- بیتوجهی به بازسازی زیرساختهای صنعتی و عدم دسترسی مطلوب مردم به سینما
9- ناهماهنگی مزمن و آزاردهنده میان مسئولان بخش فرهنگی و سینمایی و تلویزیونی کشور
10- حضور مافیای سینمایی و قدرت یافتن گروه های بی تفاوت، مخالف، و حتی معاند در سینمای ایران، علیرغم انکار مذبوحانه آن
11- به حاشیه رانده شدن بخش قابل توجهی از نیروهای ارزشی سینما و همچنین عدم تربیت نیروهای مطلوب جمهوری اسلامی در بخش های مختلف سینمای کشور
12- وجود افراد به جای مانده از سینمای منحط دوران پهلوی با همان گرایشها، سیاستها
13- وجود فضای غیرارزشی (و حتی ضد ارزشی) در پشت صحنة سینما و القای وجود حداکثری آن
14- و…
از یک نگاه که به شدت با تسامح و تساهل همراه است، احتمالا این تلقی صحیح باشد که مثلاً سازمان سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی وظیفه رسیدگی به امور حداکثری طیفها، جریانها، سلیقهها، ذائقهها، و … را دارد و بنابراین همواره نمی تواند محدودیتی برای نیروهای غیر متعهد بوجود آورد!! اما به طور منطقی! این ناتوانی (یا ناخواستگی) علاوه بر طرح و گسترش معضلات و مسائل فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی در کشور؛ موجبات بسیاری از مشکلات را در سینمای ایران فراهم آورده است.
با کمال تأسف باید گفت همواره مقام معظم رهبری برای حضور مؤثر و پیشبرنده جریان سینما در همراهی انقلاب اسلامی، نگاه و درخواست خود را مطرح کردهاند. اما پس از وقایعی که در دولت دهم در باب سینما رخ داد و جریان مدعی پدرخواندگی سینما چنان ناجوانمردانه تیشه را برای زدن به ریشه سینمای انقلاب اسلامی بلند کرد که چه بسا ترجیح داده شد تا این حمایت ها و دلسوزی ها به حداقل برسد، و جریان سینمای انقلاب اسلامی با بازنگری در فرصت ها و تهدیدهایش از نقاط ضعفش بکاهد و بر قدرتش بیفزاید. با وجود این، چیزی از مسئولیت سیستم دولتی و حکومتی فرهنگ و هنر کشور به خصوص در زمینه فیلم و سینما کم نمی شود. بنابراین به نظر می رسد اگر مسئولان و صاحبنظران حوزه فیلمسازی کشور، اعم از سازمان سینمایی کشور، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی، و… علی رغم توصیه و اصرار دلسوزان انقلاب اسلامی به هر دلیل گفته و ناگفته عاجز از رسیدگی به این امور است ضرورت دارد برای رسیدن به اهداف انقلاب اسلامی و سینمای مطلوب آن تصمیمی صحیح و اصولی اتخاذ گردد! ضرورتی که غیرقابل انکار است…
باید مدیران فرهنگی کشور را برای کوتاهی در هنر انقلاب اسلامی بازخواست کرد.
بی توجهی به هنر انقلاب اسلامی در حال حاضر تنها به دلایل سیاسی است ولاغیر! و البته برای این بی توجهی باید مدیران فرهنگی کشور را بازخواست نمود.
امروزه غربت زیادی در حوزه آثار ارزشی و مبتنی بر فرهنگ و مرام انقلاب اسلامی دیده می شود؛ عدم توجه به هنر انقلاب اسلامی علیرغم حمایت های بی شائبه و جدی مسئولان اول نظام چه حضرت امام خمینی (ره) و چه مقام معظم رهبری مسأله ای نیست که بتوان به آسانی از کنار آن عبور کرد و برای این بی توجهی باید مدیران فرهنگی کشور را بازخواست نمود.
در ارتباط با هنر انقلابی اسلامی و دینی و مفاهیمی از این دست بارها سازمان ها و موسسات متعددی ایجاد شده اند تا این هنر پر و بال بگیرد و پیش برود و در کنار آن بودجه هایی هم تدارک دیده شده است اما هیچ گاه ما به نتیجه مطلوب در این زمینه دست پیدا نکرده ایم و شاهد آن بوده ایم که فقر زیادی در این حوزه دیده می شود و تمامی این ها به دلیل آن است که سیاسی کاری برخی افراد پشت پرده باعث می شود تا هنر انقلاب اسلامی در کشور ما جان نگیرد.
جریان زر و زور و تزویر نمی خواهد مفهوم ارزشمند انقلاب اسلامی در آثار ما موجود باشد. جریان قدرت و تمکن مالی و جریان قدرت سیاسی و اجتماعی و جریان ریا و تزویر و نفاق جریانی است که از قبل از وقوع انقلاب اسلامی در کنار آن شکل گرفت و وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد مستقر شده و پیگیری شد و حتی در جریان سیاسی کشور جا برای خودش باز کرد به حدی که بتواند تأثیرات بزرگی را در سطوح بالای مملکت بگذارد.
استراتژی مخالفت با اهداف انقلاب اسلامی در حوزه های مختلف چه صنعت و تجارت چه علم و آموزش و پرورش و حتی هنر وجود داشت و به خصوص روی سینما حکومت کرد و قدرت زیادی هم پیدا کرد چرا که سینما یک رسانه بسیار تأثیرگذار و موثر در کل دنیا شناخته می شود و منافقان (و نه الزاما منافقان شناخته شده و رسمی!) می خواستند در یک پروسه زمانی انقلاب را از نیروهای انقلاب اسلامی تهی کند.
همین جریان شوم باعث شد تا در حوزه سینما کسانی که داعیه تفکر انقلابی و اسلامی داشتند به حاشیه کشیده شوند؛ بهانه عجیب و شیطانی که باعث رانده شدن هنرمندان دغدغه مند نسبت به ارزش ها و آرمان های انقلاب اسلامی از سینما می شد این بود که این افراد توان فنی و هنری ندارند و فیلم های شان باب میل سینما و مردم نیست!
این روند تا به امروز هم ادامه دارد و من نمی دانم چرا هر شخصی از انقلاب اسلامی دفاع می کند متهم به ضعف در کارش می شود؟ چرا هر شخصی دغدغه انقلاب و اسلام را دارد متهم می شود به اینکه ناتوان به اجرای فعالیت های سینمایی است؟
جریان ضد هنر انقلاب اسلامی این تفکر را ترویج داده اند و نمی خواهند دغدغه مندان اسلام و انقلاب در سینما کار کنند و به همین علت است که به بهانه های واهی همواره فضا را برای حضور این هنرمندان دغدغه مند محدود می کنند و همین باعث شده برخی از هنرمندان دغدغه مند نسبت به اسلام و انقلاب اسلامی در طول سال ها به جریان های معاند مقابل گرایش یابند و یا در نقطه مقابل جریان سینمای ارزشی ناخواسته تفرقه ایجاد می کنند.
علت محکوم سازی جریان انقلابی برای فهم زیاد آن ها است و کم دانشی و ناآگاهی منافقان را هویدا می کند. دیدگاه قبیله ای و عشیره ای که مدتی است در میان مدیران فرهنگی و هنری کشور ما به وجود آمده بسیار خطرآفرین است و باعث این اتفاق شوم شده است. قطعاً نگاه معاندان و منافقان عالمانه و فهیمانه نیست و این جریان انقلابی است که باید به این مهم توجه داشته باشد که اختلافات درونی را به کناری گذاشته و با همسویی و همسانی تنها در پی آن باشند که هنر ارزنده انقلاب اسلامی را در کلیه آثار فرهنگی و هنری رواج دهد و چشم منافقان کور دل را برای همیشه کور کند.
ما باید بدانیم که برخی افراد همواره به دنبال تفرقه انداختن و حکومت کردن هستند و اگر تفرقه سودی نداشته باشد به آن سمت نمی رفتند و به همین علت ما باید از بودن در باند و دسته آن ها حذر کنیم و با این کار آب به آسیاب دشمنان اسلام و انقلاب نریزیم.
اینکه همیشه انقلاب اسلامی به نیروی جوان وابسته بوده و تمام اهداف انقلاب بر دوش جوانان بوده وخاستگاهش به واسطه آنان تامین شده و جلو رفته جای هیچ شکی نیست. در مسائل علمی، سیاسی، اقتصادی و ... همواره جوانها بودند که خط شکن میدان بودند و حضوری فعال داشتند و لذا حضرت آقا برای استمرار فعالیت های فرهنگی و انقلابی این موضوع را به جوانها یادآوری می کنند تا آنها وظایفشان را فراموش نکنند. جوانان کشور باید روح مطالبه گری را در وجود خود تقویت کنند.
چرا مسئولین فرهنگی کشور دچار روزمرگی شده اند؟ چرا مناسبتی کار می کنند؟ چرا برنامه ریزی و سیاستگذاری کلان در کارهایشان مفقود و گمشده است؟ چرا گنجینه های بی بدیلی که در این کشور همچنان دست نخورده باقی مانده است، هنوز که هنوز است، کسی به سراغ آنها نمی رود؟ آنها که قبله آمالشان آن سوی مرزهاست، اقلا چرا به این کار خوب و پسندیده آنان نگاه نمی کنند؟ آنان که بسیاری از موزه هایشان پر است از منابع و مبادی دیگر کشورها که به صورت های غیرراستانه در آنجا گرد آمده است و بزرگترین اتفاق تاریخشان که به شدت به آن افتخار می کنند، رنسانس است و آن بر پایه کتابهای علمی دزدیده شده از کتابخانه های آندلس شکل گرفته است و اساساً به جز کشورهایی معدود، هیچ تاریخی بدون قتل و غارت و وحشیگری ندارند و جالب تر آن که اصراری بر مخفی کردن آم ندارند؛ آنان، برای خودشان تاریخ می سازند و شخصیت خلق می کنند و به آن شخصیت های واهی افتخار می کنند و از مردمشان و دیگر مردم دنیا می خواهند که خود را به شخصیت های مورد نظر آنان نزدیک شوند. چرا غرب پرستان! این کار آنها را یاد نمی گیرند و به جای آن سعی در به فراموش سپردن گنجینه های واقعی و سرشار از داستان ها، ماجراها، افراد، مفاهیم، ارزش ها، و شخصیت های بسیار بسیار برجسته دارند؟! چه کسی است که تاریخ اسلام و ایران را ورق بزند، ادبیات و شعر اسلام و ایران را مرور کند و بی وقفه با این گنجینه ها روبرو نشود؟ از ایران پیش از اسلام گرفته تا کنون در جغرافیای ایران و ایرانی و از صدر اسلام گرفته تاکنون، ضمن آن که به تعبیر فرهنگ اسلامی، فرهنگ و آموزه های پیامبران عالم تفاوتی با اسلام مبین ندارد؛ همه و همه سرشار از در و گوهر است، منابع غنی ای از درس علم و معرفت و احساس و عاطفه!
البته انصاف نیست که فقط مدیران فرهنگی کشور را در این کوتاهی ها و نقصان های عجیب و غریب مسئول بدانیم. متاسفانه انگار گردی از بیماری مزمن آلزایمر هنرمندان و نویسندگان کشور را نیز فراگرفته است. در حوزه سینما و تلویزیون به فیلم ها و سریال ها که نگاهی بیندازیم صدها بار دستان خود را به دندان حسرت می گزیم که آیا واقعاً این همه آثار روزمره و بی محتوایی که به وفور در تلویزیون و سینما دیده می شود ناشی از خالی بودن گنجینه فرهنگ ایرانی و اسلامی است یا ناشی از بی اطلاعی و کوتاهی و بی دردی و بی انگیزگی بخش قابل توجهی مسئولان و هنرمدان؟
تردیدی ندارم که نیاز به مثال و ذکر نمونه نیست... العاقل یکفی به الاشاره... واگر هم با کمال تأسف این اشاره های مستقیم کارگشا نباشد، ذکر نمونه و مثال هم کاری از پیش نمی برد و باید تنها حسرت خورد و زانوی غم بغل گرفت؛ اما آن چه عجالتاً باید به آن اشاره کنم این است که جوانان کشور باید هم از خودشان و هم از مسئولان و هنرمندان بخواهند تا به جای این همه خزعبلاتی که در قالب فیلم و سریال به خورد جامعه می دهند، کمی هم به گنجینه های مانا و ماندگار دین و مملکتمان بیندازند و کم فروشی نکنند که به زودی عذابی سخت به پیشواز کم فروشان خواهد آمد!!
انقلاب اسلامی ایران، برگرفته از نهضتی الهی است که در طول تاریخ، تداوم خویش را در صحنه نبرد حق و باطل حفظ کرده است. در دنیای کنونی، قدرت های خودکامه جهان با بهره گیری از کلیه امکانات سخت و نیمه سخت و نرم، کابوس سیاه خود را بر پهنه جهان گسترده و به خاطر تداوم سلطه اهریمنی خویش به استعمار فرهنگی و استثمار فکری و اقتصادی مستضعفین پرداخته و در راه مسخ ارزش ها و خارج نمودن انسان از هویت فطری اش، جدیدترین و قدرتمندترین رسانه ها (از قبیل سینما، تلویزیون، ماهواره، و شبکه های مجازی) را به خدمت خویش درآورده و سالیان بسیاری است که ارزشهای مشرکانه خود را در تمامی ابعاد فرهنگی، سیاسی، هنری، اجتماعی و اقتصادی آن به مردم جهان تحمیل کرده اند.
این مسأله تا آنجا پیش رفته است که نجات جامعه از بطن مظاهر شرک و آثار آن، بسیار سخت و طاقت فرسا جلوه می کند و با کمال تأسف برخی مسئولان ساده اندیش افسار این مرکب چموش را بر زین آن نهاده و دست استیصال بر سر گرفته اند.
اگر به این مقوله از سوی مسئولان و مردم، دردمندانه، عاقلانه، آرمان گرایانه، صحیح، برنامه ریزی شده و بر مبنای تکلیف الهی نگاه شود و بازشناسی و تبیین آثار و عواقب این سیطره شیطانی در زمینه هایی که به اصل اسلام و انقلاب اسلامی مربوط می شود در اولویت امور فرهنگی قرار گیرد، تردیدی نیست که به مرور، موجبات رهایی بشر امروز را از قید و بندهایی فراهم می کند که مانع آزادی و کرامت انسانی در راه رشد و تکامل بوده اند و با تکیه بر این آگاهی راه برای جایگزینی ارزشهای اصیل اسلامی هموار خواهد شد.
برای روشنگری بیشتر اهتمام مضاعف به سخنان مقام معظم رهبری توصیه می شود که معطوف به دشمنیهای عمیق استکبار جهانی با انقلاب اسلامی به صراحت اعلام میکنند که: «ما با استکبار و نظام سلطه و تسلط چند کشور بر جهان مخالفیم و نخواهیم گذاشت این چند دولت با سرنوشت دنیا بازی کنند.» ایشان در این راستا نقش نیروهای فرهنگی انقلاب اسلامی را در باور سازی وجود تهاجم فرهنگی و مقابله با آن بسیار حساس و مهم توصیف نموده و با تاکید بر تاثیر هنر میفرمایند: «این حرکت عظیم انقلاب اسلامى، یک حرکت تمام شده نیست. حالا یک گوشه ى از لشکر آن من و شماییم که حالا یک ذره مثلاً اهل ادب و فرهنگ و اینها محسوب میشویم؛ «و للَّه جنود السّماوات و الارض»؛ این حرکت عظیمى که با انقلاب اسلامى شروع شد، یک حرکت تمام شده نیست؛ مطلقاً تمام شده نیست، آن حرکت ادامه دارد. همینى که حالا معمول شده که در بیان ها و در تلویزیون و توى تبلیغات و توى دادگاه و توى زبان همه، میگویند: جنگ نرم؛ راست است، این یک واقعیت است؛ یعنى الان جنگ است. البته این حرف را من امروز نمیزنم، من از بعد از جنگ - از سال ۶۷ - همیشه این را گفته ام؛ بارها و بارها. علت این است که من صحنه را میبینم؛ چه بکنم اگر کسـى نمی بیند!؟... این تمام نشده. چون تمام نشده، همه وظیفه داریم. وظیفه مجموعه فرهنگى و ادبى و هنرى هم وظیفه مشخصـى است.
خوشبختانه یا متأسفانه، با فقدان فرهنگ مطالعه، رسانههای صوتی و تصویری یکه تاز میدان جنگ نرم شده اند و با توجه به اینکه هر فرد بیش از هشتاد درصد اطلاعاتش را از طریق چشم و گوش به دست میآورد، اثرگذاری تهاجم فرهنگی دشمن چند برابر شده است. رسانههای تصویری (مثل سینما و تلویزیون) تأثیر به سزایی در تغییر فرهنگ جامعه دارند؛ لذا هالیوود (به عنوان بزرگترین کارخانه تسلیحاتی و مهماتی جنگ نرم استکبار) سالانه بیش از ۷۰۰ فیلم سینمایی با درآمد هنگفتی نزدیک به ۱۵ میلیارد دلار سود خالص تولید و قریب به ۸۰ درصد سینماها و تلویزیونهای دنیا را تغذیه میکند.
حال با این شرایط آنچه بی تردید در حال وقوع است، استفاده غرب از ابزار فیلم و سینما علیه جمهوری اسلامی است که به عنوان نمونه به فیلمهایی مثل «بدون دخترم هرگز»، «سربازان آیت الله»، «ترس مقدس»، «۳۰۰»، «اسکندر»، «پرسپولیس»، «سنگسار ثریا»، «گلاب»، و… اشاره میشود که مستقیماً نظام جمهوری اسلامی را نشانه گرفته اند. علاوه بر این سریالهای مؤثری همچون «۲۴» و «هوملند» نیز هستند که با همین اهداف ساخته شده و عرضه میگردند.
این در حالی است که در این میان، فیلمهای انیمیشن جایگاه ویژه ای را از نظر جذب مخاطب و تأثیر بر او به خود اختصاص میدهند. فیلمها و سریالهای انیمیشن ـ به خصوص ـ در میان کودکان و نوجوانان طرفداران فراوانی دارد و به همین دلیل از طریق آنها مفاهیم بسیاری به بچهها منتقل میگردد، و بلافاصله بعد از پخش یک کارتون قدرتمند، تصویر آن در جاهای مختلف در لباسها، دفترها، کیفهای مدرسه، و امثال آن حک میشود. بیسبب نیست که مثلاً شرکت والت دیسنی به عنوان یکی از مشهورترین شرکتهای سرگرمی و انیمیشن در آمریکا در سال ۲۰۰۶، بالغ بر ۱۳۷ هزار کارمند داشته و از طریق ساخت و نمایش فیلمهای انیمیشنیاش حدود ۵۷ میلیارد دلار درآمد کسب کردهاست.
ضمن این که، با وجود اینها، غرب در جنگ نرم خود علیه کشورهای دیگر، به ویژه علیه اسلام، تشیع، و ایران از تکنولوژی بازیهای رایانهای نیز استفادههای فراوانی میبرد. این بازیها در کنار امکانات سمعی و بصـری خود، امکان مشارکت مخاطب را در جریان داستان تا حد زیادی فراهم میکند و از این طریق ذهن و فکر مخاطبان، به ویژه کودکان و نوجوانان را با اهداف سازندگان آنها همراه، همسو، و سازگار مینماید.
باید پذیرفت غرب با سرمایهگذاری هنگفتی که در این زمینه کرده، تا حد بسیار زیادی توانسته ذائقة ارزشی و فرهنگی مخاطبان این آثار را به سوی اهداف استعماری خود جهت دهد و به وضوح در بسیاری از بازیهای رایانهای وارداتی، سبک زندگی غیر اسلامی و غیر ایرانی تبلیغ میشود و از آنجا که این نوع بازیها میتواند مستقیماً با کودکان و نوجوانان ارتباط برقرار کند و نقش تربیتی بسیار زیادی دارد؛ دنیای غرب از این فضا نهایت استفاده را در جهت ترویج ارزشهای خود میبرد.
از سوی دیگر، این روزها کسی در استفاده دولتها و حکومتها از هنر به عنوان ابزار استراتژیک شک ندارد، بلکه همگی به این کلیات اعتقاد داشته و آن را قبول دارند، اما متأسفانه، همان افرادی که (اتفاقا در مقام مسئولان فرهنگی) در سخنرانیهای خود چنین جملاتی را با التهاب و جدیت مطرح میکنند، در عمل و در حوزه مسئولیت خود، به راحتی مصادیق این اعتقاد را نادیده میگیرند. گواه این ادعا، میزان سخنان مسئولان فرهنگی کشور در مقایسه با آمار و ارقام و کیفیت فیلمها، سریالها و دیگر محصولات سمعیبصـری است که در رسانه ملی، شبکه خانگی، سینماها، و... به مردم کشورمان ارائه میشود.
باید به صراحت اذعان داشت متأسفانه هنوز بسیاری از مسئولان حوزههای متعدد فیلم و سینمای کشور به این باور نرسیدهاند که غرب و به خصوص آمریکا در حوزهی سینما استراتژی دارند و این استراتژی تابعی از سیاستهای کلی آنهاست که در مقوله جنگ نرم تعریف می شود.
شاید به دلیل همین عدم باور است که در برابر جوایز سینمایی اعطایی غرب به ایران ذوق زده میشوند. تحقیقاً بسیاری از جوایز موصوف، به علت امتیاز یا امتیازهای مثبتی است که آن فیلم ها به پیشبرد اهداف و سیاستهای غرب می دهند و البته در برابر آن، امتیاز منفی را نثار فرهنگ و کشور خود میسازند. حتی جایزه اسکار هم دقیقاً همان سالی به ایران داده میشود که تهدید های حمله آمریکا و اسرائیل به ایران علنی شده و شدت میابد.
فراموش نکنیم در همان سالی که سردمداران غرب اوضاع ایران را رقتبار توصیف می کردند و ایران را در قبال برنامه هستهای اش به دروغ گویی متهم میساختند؛ فیلم اسکاری ایران «جدایی نادر از سیمین» بر دروغگویی ایرانیان به شدت تأکید می کند! و افسوس که این داستان دنباله دار در جشنواره های داخلی هم به صورتی جدّی پیگیری میشود و این جا هم همان گونه فیلمها مورد تشویق و تقدیر قرار میگیرند!
حال در برابر این خطاهای آشکار و غیرقابل انکار، در مقابل چنین رفتارهایی، گروهی از افراد مطلع و متخصص هستند که در موقعیت ها و شرایط متفاوت، به نقد عناصر ضددینی، ضد اسلامی، ضد شیعی و ضدایرانی در فیلم ها و برنامه های داخلی و خارجی میپردازند؛ اما مسئولان به جای بهره برداری، عملاً آنان و دیگر هنرمندان و فیلمسازان عرصه انقلاب اسلامی را از حیز انتفاع خارج می کنند، بلکه توجیههای بدتر از گناه هم ارائه میدهند!؟
ناگفته پیداست که فیلم (اعمّ از سینما، تلویزیون و فعالیتهای سمعی و بصـری و بازیهای رایانه ای) به عنوان مؤثرترین رسانه، ضمن اینکه اگر در دست دشمن باشد میتواند «تهدید» قوی به حساب آید و متقابلاً در دست نیروهای خودی قطعاً یک «فرصت» بی نظیر است؛ بی شک از فیلم میتوان درجهت مقابله با تهاجم فرهنگی و جنگ نرم به بهترین شکل بهره برداری کرد؛ تردیدی نیست که فیلم میتواند به عنوان یک بازوی قدرتمند و مؤثر آموزه های اسلام و انقلاب اسلامی را به مردم، مسئولان، مسلمانان جهان، ملتهای جهان و مخاطبان دیگر آموزش دهد؛ معلوم است که فیلم می تواند باعث ایجاد و حفظ وحدت ملی و تقویت انسجام اسلامی شود، واضح است که فیلم توان افشا و معرفی عاملان و عوامل ناامنی را (در همه سطوح) دارد و میتواند احساس عشق و محبت یا تنفر و بغض را نسبت به کسی یا چیزی ایجاد کند؛ و نیز همدلی، همزبانی، و همراهی مخاطبان خاص و عام را با اهداف نظام جمهوری اسلامی برانگیزاند؛ اما چرا از این امکان بسیار بزرگ در جهت مبارزه با جنگ نرم دشمن غفلت می شود؟
اگر دلیل آن را غرض و مرض برنامه ریزان و مسئولان مربوطه در حوزه های سینما و تلویزیون ندانیم، باید بر این اذعان کنیم که، درک و دریافت نمونه ها و مصادیق جنگ نرم در محصولات دوست و دشمن و تصمیمات مسئولان خودی و غیرخودی پیچیدگی فراوان و خاصی دارد، که متخصصان خود را می طلبد که اگر مسئولی فاقد دیدگاه آشنا و دقیق برای این کار نیست، قطعاً باید برای تصمیم و اقدام در این مسیر، از نظرات و اقدامات کارشناسان برجستۀ متعهد، متخصص، و آگاه بیش از پیش بهره برداری نمایند. اما آیا واقعأ چنین است؟...قضاوت با ذهن های بیدار و عادل و هوشیار...یا حق