مهدی عظیمی میرآبادی

سایت شخصی

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

مهدی عظیمی میرآبادی

سایت شخصی

مهدی عظیمی میرآبادی

بسم الله الرحمن الرحیم(1)
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (2)
الرَّحْمـنِ الرَّحِیمِ (3)
مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ (4)
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ (5)
اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ (6)
صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ (7)

آخرین نظرات
راست و دروغ رسانه ها

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فیلم» ثبت شده است

شما که فیلمنامه تان به اتمام رسیده  و به سرپنجه همت خود ریزه کاریهای زیادی را در تمامی صفحات فیلمنامه تان از خود به جای گذاشته اید و وقت زیادی را صرف کرده اید و مطمئن هم هستید که به بهترین شکل ممکن آن را به پایان برده اید، و چندین بار از روی آن بازنویسی کرده اید تا به نتیجه دلخواه دست یافته اید و هنوز هم بخش زیادی از لوازم التحریری که از فروشگاه خریده اید روی میزتان باقی مانده است، اکنون به باز شدن دریچه هایی از امید نیاز دارید.

حالاست که باید برای مدتی کار منشی تان را خودتان به عهده بگیرید و خودتان بازاری برای فروش فیلمنامه تان بیابید. بنابراین ابتدا باید بازارفروش فیلمنامه تان را بشناسید و متوجه شوید که فیلمنامه تان را بهتر است به کجا ارائه کنید. آیا مثلا به استودیوی بزرگ فیلمسازی دیزنی، کلمبیا، یا فوکس قرن بیستم؟ خیر! هیچکدام. شما باید بازاری را پیدا کنید که شما را بپذیرد. مثل یک تهیه کننده خصوصی و مستقل. این می تواند بازار هدف شما باشد. تهیه کننده  شخصیت شناخته شده ای دارد که فیلمنامه های مختلفی را مطالعه می کند و بین آنها بهترین ها را انتخاب می نماید و برای  رسیدن به یک نتیجه قابل قبول آن را با بعضی دیگر از هنرمندان در میان می گذارد، آنگاه اوست که فیلمنامه شما را در صورت توافق به یک استودیوی بزرگ پیشنهاد می دهد.

در هالیوود هزاران تهیه کننده جزء هستند که تمام وقت یا پاره وقت فیلمنامه های رسیده را  کلمه به کلمه می خوانند و پس از دسته بندی آنها را به شرکت های اصلی تولید فیلم ارائه می دهند. شرکتهای بزرگ فیلمسازی  که فیلم ها و برنامه های تلویزیونی زیادی را  برای زمان خاصی برنامه ریزی کرده  و نیاز دارند.  این تهیه کنندگان جزء نماینده فیلمنامه نویسان مبتدی یا ناشناخته هستند.

معمولا هر شرکت معتبر و بزرگ تولید فیلم فرد یا افراد مشخصی را دارد فیلمنامه های رسیده را می خوانند. آنان در بعضی اوقات نمی دانند فیلمنامه ای که قرار است بخوانند متعلق به کیست. در این مواقع این افراد معمولا از خواندن فیلمنامه ای با نویسنده ناشناخته امتناع می کنند، چون اولا فیلمنامه های زیادی دارند که باید بخوانند و فرصتشان اجازه خواندن فیلمنامه فرد ناشناس را نمی دهد، ثانیا از اینکه روزی نویسنده ای پیدا شود بر سر مالکیت این فیلمنامه اقامه دعوی کند می ترسند. برای آنها پاسخ دادن به نویسنده ای که از طرق قانونی ادعا کند که مثلا فیلمنامه فیلم سینمایی "روز استقلال" را که مربوط به تهاجم بیگانگان است را از من دزدیده اند، خیلی سخت است.

پس چگونه باید به شرکت های معتبر فیلمسازی و کارکنانشان دست پیدا کرد؟ برای فیلمنامه نویسان ناشناخته لازم است برای این کار از طریق یک نماینده عمل نمایند. هرچند بعضی تهیه کنندگان فیلمنامه های شما را اگر علامت حق مالکیت شما را بر آن ببینند مطالعه می کنند (چون این علامت نشان می دهد که فیلمنامه از کسی سرقت نشده است) اما باز هم مثل وقتی که یک نماینده معتبر آن را ارائه دهد نمی شود. مثلا اگر مشکلی پیش بیاید آنها با نماینده شما تماس می گیرند، این تماس ممکن است فیلمنامه شما را در موقعیت خوبی برای فروش بگذارد. ولی شما نمی توانید با کسی که فیلمنامه شما را می خواند ارتباط برقرار کنید. البته به ندرت این امکان هم هست که او با شما هم تماس بگیرد و به گونه ای  شما را همانند یک تهیه کننده در جریان مسایل فیلمنامه قرار دهد (که این خیلی خوشحال کننده است) اما معمولا چنین اتفاقی نمی افتد. چون ممکن است حتی مسئول مطالعه فیلمنامه ها در یک استودیوی کوچک هم به خاطر ناشنس بودن شما فیلمنامه تان را از دور خارج کند (چه رسد به یک شرکت بزرگ) و حتی به این نکته هم توجهی نکند که شما ممکن است از فاصله ای بسیار دورتر از هالیوود یا نیویورک  و به امیدی فیلمنامه تان را برای آن شرکت ارسال کرده اید.

این است که: فیلمنامه نویسان تازه کار از اول هم باید دقیق عمل کنند. یک فیلمنامه نویس موفق هرچند هم مبتدی باشد اجازه نمی دهد هیچکس با فیلمنامه مثلا 120 صفحه ای او شانسی برخورد کند، چرا که ممکن است این کار به متوقف شدن فیلمنامه اش منجر شود که هیچگاه ساخته نشود.

نوشته: دورانت ایمبودن - برگردان به فارسی: مهدی عظیمی میرآبادی

"جشنواره فیلم یاقوت" جشنواره ای ایرانی است که به مقوله بدلکاری در فیلم و سینما می پردازد و در نوع خوددومین جشنواره در جهان است.
این جشنواره به دو بخش کلی رقابتی و غیر رقابتی تقسیم می شود که در بخش رقابتی آن ضمن این که انواع فیلم های سینمایی و تلویزیونی در زمینه موردنظر جشنواره به رقابت می پردازند، گروههای بدلکاری به صورت زنده و نمایشی توانایی های خود را برای تماشاگران و  داوران بین المللی حاضر در محل مسابقه اجرا می کنند و مورد داوری مردم و داوران قرار می گیرند.
در بخش غیررقابتی جشنواره ضمن برگزاری کنفرانسهای علمی، کارگاههای علمی آموزشی، نمایشگاه تخصصی، و بازار محصولات سینمایی و سمعی بصری، ازپیشکسوتان و برجستگان بدلکاری فیلم و سینمای ایران و جهان تجلیل می شود.
این جشنواره که دبیری آن را مهدی عظیمی میرآبادی در بخش خصوصی عهده دار است در دوره اول به صورت ملی و دوره های بعدی (سالانه) به صورت ملی و بین المللی برگزار می گردد.

برای کسب اطلاعات بیشتر به سایت جشنواره به آدرس www.riff.ir مراجعه بفرمایید.


برگرفته از www.riff.ir

چرا تمام نقشه های مدیران صدا و سیما به هم می خورد و نقش بر آب می شود؟ چرا نمی توان از گسترش تولیدات بی‌ارزش از نظر فنی و تکنیکی جلوگیری کرد؟ چرا نمی توان نظارت دقیق و کاربردی در قبل، حین و بعد از تولید روی فیلم ها و برنامه ها صورت داد؟ چرا کم کردن هزینه‌ها جدی نیست و هزینه ها تناسبی با کیفیت آثار ندارد؟ چرا شغل ها و پست هایی که در سازمان صدا و سیما وجود دارد با نیازهای سازمان متناسب نیست؟ چرا در جهت کیفی کردن برنامه ها و فیلم و سریال ها رقابتی بین گروه های فیلمسازی و مدیریتی در سازمان وجود ندارد؟ چرا نمی توان بدنه سازمان را در بخش تصدص گری کوچک کرد؟ چرا شور و شوق واقعی و اصولی در بازار کار سینما و تلویزیون پیدا نمی شود؟ چرا نمی توان به صورت منطقی از فساد احتمالی مالی، اداری، و مدیریتی میان کارمندان سازمان  جلوگیری کرد؟ چرا قبض و بسط سازمان به تناسب نیاز به سختی صورت می پذیرد و چه بسا غیرممکن است؟ چرا سازمان صدا  سیما انعطاف ساختاری معطوف به شرتیط مختلف ندارد؟ چرا بهره‌برداری از پتانسیل موجود در خارج از سازمان امکان ندارد؟ چرا هیچ کس در این باره خود را ملزم به پاسخگویی نمی داند؟

آنچه در سال های گذشته شاهد بوده ایم، با وجود زحمات بسیار زیادی که همه مسئولان و دست‌اندرکاران سازمان برای ارتقاء و نظارت کیفی برنامه‌ها متحمل شده‌اند این تلاش- با کمال تأسف- نتیجه‌ای آنچنان که شاید و باید بدست نمی‌دهد. یکی از اقدامات در این زمینه ایجاد بخش‌هایی در پیکره ساختاری سازمان صدا و سیما تحت عنوان «نظارت و ارزیابی» است که متأسفانه نتیجه آن تنها در مکاتبات و بروکراسی اداری خلاصه شده است. الزام گروههای برنامه‌ساز به داشتن ناظر کیفی برای برنامه‌های تولیدی – علی رغم اصرار مسئولان- هم کاری از پیش نبرده است چرا که بنظر می رسد اشکال در بخش‌های متعددی وجود دارد که هر کدام می‌تواند این فرایند را بکلی فلج نماید. شناخت اشکالات موجود و برنامه‌ریزی منطقی برای رفع آن، سازمان را در جهت اهداف خود بسیار کمک خواهد کرد.

برخی از مراحل و سرپل‌های مهم در فرآیند برنامه‌سازی سازمان به شرح زیر است.

الف) هدفگذاری: که به صورت کلان در قالب چشم‌انداز ده ساله، برنامه پنج ساله، و اهداف سالانه برنامه ‌سازی در سطح ریاست محترم سازمان توسط معاونت تحقیقات و برنامه‌ریزی سازمان با همکاری معاونت‌های سیما، صدا، و برون مرزی اقدام و ابلاغ می‌شود. این بخش صرفاً توسط سازمان انجام می ‌پذیرد و بخش خصوصی در آن دخالتی ندارد.

ب) سیاستگذاری و اولویت‌ بندی: که بر مبنای اهداف تعیین شده با توجه به مأموریت‌ های هر معاونت تهیه و پس از تصویب ابلاغ می‌ شود. این بخش نیز صرفاً توسط سازمان انجام می ‌گیرد و بخش خصوصی در آن دخالتی ندارد.

ج) طراحی و برنامه ‌ریزی: که سیاست های ابلاغ شده در قالب طبقات و ساختارهای مختلف برنامه‌سازی با توجه به حجم مورد نیاز تولید به تناسب شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی و همچنین بر مبنای اولویت‌های مشخص شده تعیین و پس از تصویب ابلاغ می‌گردد. این بخش هم صرفاً توسط سازمان انجام می‌گیرد و بخش خصوصی در آن دخالتی ندارد.

د) تولید: که بخش مهم، اجرایی و سرنوشت ساز فرآیند برنامه ‌سازی سازمان است خود به چند مرحله تقسیم می‌گردد:

1- ابلاغ تعهدات به گروهها

2- انتخاب تهیه ‌کنندگان مورد نیاز

3- صدور مجوزهای مربوطه و برآورد و عقد قرارداد

4- پیش تولید

5- تولید

6- پس تولید

که در مراحل 4، 5، 6 ناظر کیفی منصوبه از طرف گروه برنامه ‌ساز به انجام نظارت‌ های کیفی مبادرت می ‌ورزد. مراحل 4، 5، 6 (پیش تولید، تولید، و پس تولید) هم توسط سازمان (به صورت مستقیم) و هم توسط بخش خصوصی (تهیه‌ کنندگان داخل و خارج از سازمان) انجام می ‌پذیرد.

هـ) پخش: که کاملاً توسط سازمان انجام می‌شود و بخش خصوصی در آن دخالتی ندارد.

و) آرشیو: که کاملاً توسط سازمان اقدام می‌گردد و بخش خصوصی در آن دخالتی ندارد.

البته در شرایط کنونی که اسپانسرها حرف اول را در خیلی از جهت گیری ها و تصمیمات می زنند، خیلی از قواعد به هم ریخته است. با وجود این طرح‌ها و فیلمنامه ها غالباً به اشکال زیر به جریان برنامه سازی سازمان وارد می‌شود:

1-         به صورت خود جوش توسط افراد خارج از سازمان پیشنهاد می شود که به احتمال زیاد بسیاری از آنها قابلیت اجرایی ندارند.

2-         به صورت خود‌جوشش توسط تهیه کنندگان سازمان پیشنهاد می‌شود که نسبتاً با اهداف و اولویت‌ها سازگار است.

3-         به تهیه کنندگان داخل سازمان برمبنای تعهدات گروهها سفارش داده می ‌شود.

4-         به تهیه کنندگان خارج از سازمان برمبنای تعهدات گروهها سفارش داده می‌ شود.

مطابق با مقررات ترفیع، تهیه کنندگان می بایست در زمان مشخص، میزان مشخصی برنامه تولید نمایند. به همین خاطر بخش قابل توجهی از تهیه کنندگان موظف، صرفاً برای پر کردن آن میزان، به هر شکل ممکن برنامه سازی می ‌کنند و برای آنچه اهمیت دارد "فقط" تکمیل کف و سقف تعهد است. بسیاری از آنان بدون در نظر گرفتن ویژگی های کیفی، کارها را تولید می‌ کنند و حتی گذشت چندین سال تجربه نیز در بهبود کیفی برنامه‌ های تولیدی آنان تأثیری ندارد. برای این تهیه ‌کنندگان تفاوتی بین طرحی که خود ارائه می ‌دهند یا به آنها سفارش داده می ‌شود وجود ندارد. بسیاری از کارگردانان، تصویربرداران، نویسندگان، تدوینگران و دیگر عوامل موظف برنامه ‌سازی سازمان نیز با هین نگاه به موضوع برنامه ‌سازی سازمان نگاه می ‌کنند مگر آن که از لحاظ پرداخت حق‌الزحمه، همانند افراد خارج از سازمان با آنان رفتار شود.

از آنجا که در میان چهار گروه بالا، تقریباً از سه گروه اول نتیجه ‌ای کیفی بدست نخواهد آمد و بنابراین مسئولان برنامه ‌سازی (مدیران شبکه‌ها و گروه های برنامه‌ساز) بر آن می ‌شوند تا با شناسایی افراد توانمند خارج از سازمان برنامه ‌های جدی، مهم و قابل ملاحظه را به آنان بسپارند. متأسفانه در این بخش بدلیل عدم وجود ساختار مناسب نظارتی برخی از برنامه‌ هایی که با این روش ساخته می شود نظر برای پخش مناسب نیست یا اینکه اهداف سازمان را در حد بسیار ضعیف تر از پیش بینی دنبال می‌نماید.

نگارنده قصد ندارد زحمات مسئولان مربوطه را در سازمان بی‌ اهمیت جلوه دهد، اما شواهد و قراین نشان می دهد که نتایجی که بدست می‌ آید با تلاش بسیار زیادی که انجام می ‌شود تناسب ندارد. بنابراین لازم است به دنبال راه هایی بود که بهره ‌وری بیشتری را در پی داشته باشد.

وارد کردن بخش خصوصی به عنوان بازوی اصلی اجرائی برای تولید برنامه‌های مورد نیاز سازمان، برمبنای بررسی‌های دقیق و کارشناسانه، و اعمال نظارت مستمر، منطقی، و مؤثر توسط سازمان در جهت وصول به اهداف سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی در قالب یک طرح منسجم ساختاری بسیاری از مشکلات و معضلات موجود را بر طرف می کند.

این که مخاطبان سینما چه انتظاری از فعالان سینمای دفاع مقدس دارند و انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس به عنوان یکی از مهمترین متولیان این حوزه چه کاری می تواند در این زمینه انجام دهد از جمله دغدغه های اصلی در میان دست اندرکاران و علاقمندان به سینمای دفاع مقدس و انقلاب اسلامی است.

در سینمای انقلاب و دفاع مقدس چهار حلقه گمشده وجود دارد که بسیار اساسی و حائز اهمیت است.

حلقه اول: پشتیانی واقعی از فیلم‌های انقلاب و دفاع مقدس:

سینمای دفاع مقدس نیازمند پشتیانی جدی تجهیزاتی اعم از تجهیزات میدانی و فنی به عنوان اصلی ترین بخش پشتیبانی لازم از فیلم های این حوزه است. البته تقریبا در تمامی بخش های سینمای کشور اعم از تحقیق و تولید و نمایش به دلیل روزمرگی های آزاردهنده و عدم مدیریت صحیح در آن، و باندبازی ها و رفتارهای هنوز توان تجهیزاتی و فنی مناسبی ندارد و در برخی جاها اوضاع از این هم بدتر است. اما در حوزه فیلم های انقلاب و دفاع مقدس که بحمدلله متولیان فراوانی دارد این توقع بیشتر است که در مورد تجهیزات فنی و میدانی (به دلیل ارتباط به بخش نظامی در فیلم های دفاع مقدس) به شکلی جدی فکر و اقدام شده باشد. امکانات جلوه های ویژه، امکانات صحنه، و... در فیلم های دفاع مقدس و انقلاب اسلامی بسیار مهم است، اما متناسب با نیاز فیلم هایی که با این موضوع ساخته می شود، نیست. این اشکال، هم ترس و نگرانی تولید را افزایش می دهد، چون سختی ویژه کار و خطرات احتمالی به نگرانی و دغدغه فیلمسازان تبدیل شده است، و هم هزینه کار را افزایش می دهد و گاهی تا چند برابر افزایش می دهد. در لایه های دیگر، پشتیبانی اداری، سیاسی، رفاهی و معنوی از آثار و سازندگان آنها نیز اهمیت دارد که متاسفانه در این بخش کم کاری فراوانی وجود داشته و دارد.

حلقه دوم: تدوین سیاست های صحیح و تصمیم سازی کلان و برنامه ریزی بلند مدت

متولیان متعدد سینمای انقلاب و دفاع مقدس باید با توجه به سیاست های کلان فرهنگی کشور و هم سو و هم جهت با آنان به خصوص در راستای قوانین و اسناد بالادستی، مقررات مربوط به فیلم دفاع مقدس و انقلاب اسلامی را تنظیم و از مبادی مربوطه مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی و مجلس شورای اسلامی تصویب و ابلاغ آنها را پیگیری کنند و بر اساس آن ها راهبرد و استراتژی های مشخص و اجرایی را طراحی نمایند تا همه بخش های مرتبط با فیلم های انقلاب و دفاع مقدس نسبت خود را با آن قوانین و سیاست ها را مشخص کنند و از تشتت و تفرقه و احیانا سوء استفاده و ولنگاری در این عرصه جلوگیری شود.

حلقه سوم: کادرسازی و آموزش و جذب نیروهای مستعد

متولیان فیلم سازی در عرصه انقلاب و دفاع مقدس لابد توجه دارند که جذب و پرورش نیروها و افراد مستعد و متعهد اگر چه کاری زمان بر و طاقت فرسا است، اما اهمیت ارکانی دارد. نیروهایی که در گذشته در این حوزه بوده اند، و افرادی که امروزه در این عرصه فعالیت می کنند، هم در عرصه تحقیق و پژوهش، هم در عرصه مدیریت، هم در عرصه اجرا، و هم در عرصه تولید؛ ممکن است به زودی توان ادامه فعالیت را به هر دلیلی نداشته باشند. در این صورت وجود افراد و نیروهای جایگزینی که بتوانند به بهترین شکل ممکن این کوله بار را به مقصد برسانند، ضرورتی تعیین کننده پیدا می کند. و خدای ناخواسته کوتاهی در این زمینه لطمات جبران ناپذیری را در اهداف فرهنگی انقلاب اسلامی در پی خواهد داشت. لذا نباید از کادرسازی و جذب نیروهای متعهد غافل شد. ضمن آن که جلوگیری از ریزش و تلف شدن نیروهایی که هم اکنون در این زمینه فعال هستند و استفاده بهینه از پتانسیل های موجود در میان فیلمسازان این حوزه اگر مهم تر از پرورش نیرو نباشد، کم اهمیت تر از آن نیست.

حلقه چهارم: ایجاد همگرایی، وحدت و هماهنگی بین تمام نهادها و افراد مرتبط با فیلم های انقلاب و دفاع مقدس

متولیان سینمای انقلاب و دفاع مقدس ضرورت دارد تا از کارشناسان، فیلمسازان و پژوهشگران این حوزه بطور مستمر دعوت بعمل آورد تا بتواند وحدت و انسجام لازم را برای هنرمندان این عرصه ایجاد کند. آن چه متاسفانه باید گفت جود افتراق و عدم هماهنگی میان نهادها و دست اندرکاران این عرصه است به نحوی که گروه ها و کلونی هایی که حول محورهایی کوچک ایجاد شده، از هم جدا افتاده و بی خبرند در حالی که اگر همه آن ها دست به دست هم بدهند و به یاری همدیگر بشتابند قدرت بی بدیلی را فراهم می کنند که هرگز کسی اراده نخواهد کرد، در برابر آنان مقاومت یا ممانعتی را ایجاد نماید. علاوه بر این نهاد هایی که ایجاد شده اند ولی متاسفانه بدون هیچ عملکرد مثبتی رها و در گوشه ای افتاده اند.


هرگاه بتوان این چهار حلقه گمشده در عرصه فیلم و سینمای انقلاب و دفاع مقدس را مورد توجه قرار داد و به آن ها ترتیب اثر داده شود، می توان به یک مدینه فاضله در فیلم و سینمای انقلاب و دفاع مقدس دست یافت.

یکی از دوستانم به شوخی می گفت مسئولین سال هاست برای نابودی انقلاب اسلامی به نتیجه رسیده اند، اما مردم! همراهی نمی کنند!! این شوخی متاسفانه کم کم دارد رنگ واقعیت به خود می گیرد...

جنگ نرم دشمن و در رأس آن استکبار جهانی علیه اهداف و آرمانهای نظام جمهوری اسلامی ایران، موضوعی نیست که به تازگی پیرامون آن سخن گفته شده باشد. بسیاری از صاحبنظران و دلسوزان انقلاب به خوبی آگاهند که بعد از ۸ سال جنگ فیزیکی و البته شکست دشمنان این مرز و بوم در این تلاش نافرجام، راهی برای مخالفان انقلاب اسلامی باقی نمی ماند جز نفوذ نامحسوس و غیرآشکار در لایه های مختلف کشور و آغاز عملیاتی تخریبی نسبت به باورها و ارزش های انقلاب اسلامی؛ که در این مسیر، چه هوشمندانه، رهبر معظم انقلاب که تربیت یافته خمینی کبیر(ره) است، از همان ابتدای حضورش در جایگاه ولایت فقیه، نیت پلید معاندان را با کلید واژه «تهاجم فرهنگی» شناسایی و هشدارهای لازم را به تمامی کشور از جمله مدیران و در رأس آنها مسئولان حوزه فرهنگی ابلاغ فرمودند.

اگرچه حرکت خزنده دشمن در به نابودی کشاندن انقلاب عظیم اسلامی با ابزار گوناگون و به روش های متخلف و شاید هم با  نمودهای جذاب و وسوسه انگیز از سال های سازندگی تاکنون، در کشور حضور و بروز بیشتری یافته است، اما بر کسی پوشیده نیست که نطفه آن از همان ابتدای پیروزی انقلاب و همراه با هجمه های سهمگینی چون جنگ تحمیلی شکل گرفته است. غفلت بدنه مدیریتی دولت ها و به تبع آن اقشاری از جامعه نیز در استقبال خواسته و ناخواسته از این نفوذ همه جانبه انکار ناپذیر است؛ اما شگفتا! حال که این روزها سکاندار دلسوز انقلاب، پس از انجام مذاکرات هسته ای به کرات از تشدید این نفوذ به ویژه در عرصه فرهنگی سخن می گویند و تلویحاً و تصریحاً خواهان وحدت همه دغدغه مندان این نظام در مقابله با آن از طریق تولید محتوا و شناسایی و معرفی ابزار نفوذ دشمن در بین مردم ایران به ویژه خانواده ها و نسل نوپای جامعه هستند، برخی اهمال کاری ها، ندانم کاری ها، بی اعتنایی ها، بی احترامی ها، تضعیف ها، توهین ها و یا لاأقل این همه کم لطفی ها در حق جریان ارزشی و جهادی انقلاب ازکجا و از چه تفکری نشأت می گیرد؟

تا آن جا که من یادم هست! دوران سازندگی به ایستگاه آخر رسیده بود و داشت کم کم سر و کله دوران اصلاحات پیدا می شد؛ ابراهیم حاتمی کیا فیلمنامه «آژانس شیشه ای» را نوشته و به شدت پیگیر ساخت آن بود، اما با توجه به شرایط فرهنگی آن ایام و سیطره فضای ضدامنیتی موجود در آن مقطع کسی جرأت همکاری در ساخت این فیلم را نداشت، چرا؟ چون این فیلم به تمامی اقشار و گروه های تأثیرگذار در فضای ملتهب آن روزها پرداخته و آن ها را به نوعی نقد کرده بود، پس کمک به ساخته شدن آن یعنی درگیری با تمامی این طیف ها و گروه ها! و البته کسی حاضر نبود خود را به این دردسر بیاندازد که با همه آن ها درگیر شود. وزارت ارشاد نمی توانست یا نمی خواست پروانه ساخت بدهد! هیچ سرمایه گذاری هم برای این فیلم پا پیش نمی گذاشت! ابراهیم به دلیل دغدغه دینی و انقلابی اش مثل حاج کاظم مسئله اش را همه جا مطرح کرده بود، اما هرگز پاسخ مثبت و مؤثری نشنیده بود. اگر کسی هم با او همراهی می کرد، کاری از دستش بر نمی آمد. مستأصل مانده بود تا اینکه فیلمنامه اش را به دست یکی از مقامات عالی رتبه کشور رساند. ایشان ظاهراً فیلمنامه را خوانده و پیشنهاد داده بودند که برای ساخت آن کمک کنند اما پاسخ یک سؤال مانده بود!! آیا حاج کاظم قصه آژانس شیشه ای، واقعاً به بن بست رسیده بود که چنین اقدامی را (که برای امنیت ملی مسئله ایجاد کرده) انجام می داد؟! آیا او واقعاً برای حل مسئله اش به تمامی مسئولان کشور مراجعه کرده بود؟! ابراهیم شاید فراموش کرده بود و یا شاید بدیهی تصور کرده بود و گمان می کرد که وقتی چنان فضای ملتهبی در آن سال ها در کشور حاکم شده، لابد تمامی مسئولان عالی رتبه کشور در آن دخیل هستند! در حالی که واقعیت امر غیر از این بود!! بنابراین علی رغم باز شدن مسیر برای ابراهیم و فراهم شدن شرایط ساخت «آژانس شیشه ای» تغییر مختصری در فیلمنامه اش داد و با سرافرازی تمام سربلندترین فیلم تاریخ سینمای ایران را ساخت...

اما مگر می شود برای باز کردن قفلی که در مسیر ساخت هر فیلمی، یا انتشار هر مجله یا کتابی یا برپایی هر نمایشی یا تولید هر اثری مطابق با اهداف انقلاب اسلامی زده می شود، دست به دامان همه مقامات عالی رتبه کشور شد؟! پس اساساً ساختار و سازمان و سیستم برای چیست؟! آیا جز برای این است که هر برنامه ای که در درون این سیستم تعریف شده باشد باید به صورت طبیعی مراحلش را یک به یک پشت سر بگذارد؟!
حتی اگر بتوانیم دستهای پنهان و پیدای دشمن غدّار را در جریان جنگ نرم انکار کنیم، مگر نمی بایست آحاد مسئولان حوزه فرهنگ و هنر و سینما و رسانه با پشتیبانی از همدیگر، و با کمک و یاری دادن به افراد و نهادهای بخش خصوصی به تقویت جریان همسو با اهداف و منافع ملت و کشور (یا همان امنیت ملی) بپردازند؟!
مگر جز این است که غرب با سرمایهگذاری هنگفتی که در زمینه فرهنگ، هنر، سینما، رادیو، تلویزیون، و مطبوعات کرده، نه تنها تا حد بسیار زیادی ذائقة ارزشی و فرهنگی مخاطبانش را به سوی اهداف استعماری خود سوق داده، بلکه بخش قابل توجهی از هنرمندان و اهالی فرهنگ، و همچنین مسئولان فرهنگی را نیز با خود همراه کرده و نهایت استفاده را از این فضا در جهت ترویج ارزشهای خود برده است؟
راستی، این روزها که کسی در استفاده دولت ها و حکومت ها از هنر به عنوان ابزار استراتژیک شک ندارد، بلکه همگی به این کلیات اعتقاد داشته و آن را قبول دارند، چگونه است که همان افراد که (اتفاقا در مقام مسئولان فرهنگی) در سخنرانی های خود چنین جملاتی را با آب و تاب و التهاب و جدیت مطرح می کنند، در عمل و در حوزه مسئولیت خود، به راحتی مصادیق این جنگ تمام عیار نرم را نادیده می گیرند؟!
آیا بسیاری از مسئولان حوزه های متعدد فرهنگ کشور هنوز! به این باور نرسیده اند که غرب و به خصوص آمریکا در عرصه فرهنگ استراتژی دارند و این استراتژی تابعی از سیاست های کلی آن هاست که در مقوله جنگ نرم تعریف می شود؟!
چه کسی پاسخگو است که، چرا برخی از مسئولان مربوطه در حوزه فرهنگ و رسانه و حتی مسئولان دیگری که در نهادهای خود می بایست در این زمینه انجام وظیفه نمایند، به صورتی عامدانه یا از سر غفلت و ناآگاهی مزمن، گروهی از افراد مطلع و متخصص را که تنها به دلیل انگیزه های اعتقادی و ولایی در موقعیت ها و شرایط متفاوت، به طور صحیح و اصولی به نقد عناصر ضد دینی، ضد اسلامی، ضد شیعی، و ضد ایرانی سیاست ها، فعالیت ها، فیلم ها، و برنامه های داخلی و خارجی این حوزه می پردازند، به جای کمک و بهره برداری، عملاً آنان را از حیِّز انتفاع خارج می کنند، و صد البته توجیه های بدتر از گناه هم ارائه می دهند؟! انگاری آنان با پول و اعتبار نظام جمهوری اسلامی و مملکت ایران اسلامی فقط مأمور جذب ضدانقلاب ها و معاندین، معامله با فرصت طلب ها و بی تفاوت ها، و طرد انقلابی ها و متدینین از حوزه فرهنگ و رسانه هستند. طرفه آن که بخشی از همین مدیران و مسئولان خودشان، نشست ها، همایش ها، کنفرانس ها، و جشنواره های گوناگون مقابله با جنگ نرم برگزار می نمایند...

اگر بخواهیم به فیلم هایی که صرفا در آن ها سیاه نمایی موج می زند واژه آثار تلخ اجتماعی اطلاق کنیم در مسیر انحرافی قرار گرفته ایم. چون با وجود تفاوت در این دو واژه، نمیشود با یک پلان بسیار کوتاه در انتهای فیلم با مضمون امید، اثر مخرب بخش عمده ای از سیاهی های موجود در فیلم را بر روی مخاطب نادیده گرفت.

من معتقدم موضوع مشکلات اجتماعی از ضروریاتی است که در سینما حتما باید به آن ها پرداخته شود؛ اما باید همواره به این نکته پایبند باشیم که راستگویی و صداقت را در پرداختن به این گونه مشکلات ملاک تولید‌ آثار سینمایی قرار دهیم.

به عنوان مثال پرداختن به اعتیاد در آثار سینمایی نه تنها مشکلی ندارد بلکه بسیار لازم است چرا که باعث می شود جامعه تلنگری خورده و در صدد حل این معضل اساسی برآید اما اینکه فیلمسازی بخواهد مثلا در فیلمش با نشانه های مختلف همه جامعه را بد یا معتاد نشان دهد کار غلطی است که ضربات زیادی را به مردم وارد می سازد.

امروزه به صورت جدی لازم است کارشناسان و صاحب نظران بسیاری از واژگان را مجددا تبیین و تعرف کنند. مثلا همین دو واژه «سیاه نمایی» و «تلخ اجتماعی» چه معانی درست و غلطی را امروزه در سطح رسانه ها و افکار از آن استخراج کرد؟ به نظر من اساتید فن با دیدگاه اصولی و علمی می توانند این واژگان را تعریف کنند و گره کور برداشت های متفاوت از این واژه ها را تعریف کنند. ماجرا مثل داستان مولوی است که همه انگور می خواستند و به زبان خود اسم آن را بر زبان می آوردند و به خاطر همین اختلاف واژه ها بین آن ها مشاجره پیش آمده بود. الان وضع سینما و فرهنگ ما در مواجهه با واژه هایی مثل سیاه نمایی همین است. برخی افراد لزوم واشکافی معضلات جامعه را در آثار خود با هدف درمان ضروری می دانند، اما چون تعریفی صحیح و علمی از سیاه نمایی وجود ندارد و یا در باب آن اختلاف نظر و سلیقه وجود دارد، نمی دانند یا نمی توانند مرز اثر خود را با سیاه نمایی مشخص کنند. آنچه مسلم است، سیاهی فقط تاریکی است و هیچ نقطه روشنی در آن به چشم نمی خورد. آثار سیاه نما در واقع همه چیز را بن بست می بینند و هیچ راهی برای نجات از آن بلا یا معضل متصور نمی شوند. از این نمونه آثار در سینمای ایران داشته ایم و کسی نمی تواند منکر آن شود. در حالی که فیلم های تلخی هم هستند که ضمن پرداختن به مشکلات راه برون رفت از آن را هم به عنوان نمونه مطرح می کنند و به اصطلاح شعاعی از نور امید در آن ها دیده می شود.

البته برخی افراد به نظر خودشان زرنگی می کنند و در برابر انبوهی از سکانس های تلخ و ناامیدانه در انتهای فیلم می خواهند با یکی دو پلان مبهم و ناقص به اصطلاح فیلم را هپی اند کنند که این خودش نوعی بی انصافی در عرصه سینمای اجتماعی کشور است.

اگر در قالب هنری و هنرمندانه و البته منصفانه و عالمانه به موضوعات نگاه بشود، هر موضوعی می تواند مورد انتقاد قرار گیرد و تقریباهیچ حد یقفی هم ندارد. در واقع فرق فیلم سیاه نما با فیلم نقادانه همین است. فیلم سیاه نما، در نقطه کور قرار دارد و هیچ شعاعی از نور و امید را نشان نمی دهد اما در فیلم منتقدانه مسئله ایجاد می شود و مورد را سوال قرار می گیرد و درنهایت به راه حل درستی دست می یابد.

مشکل دیگری هم در این بخش قابل توجه است. به عبارتی متاسفانه هنر و هنرمند نیز باید بازتعریف شود تا بسیاری از مشکلات از طریق آن حل شود؛ یکی از ویژگی های هنرمند، داشتن روحیه آرمان گرایانه است؛ یک هنرمند معمولا از وضع زندگی خود راضی نیست و همواره دنبال وضعیت بهتری می گردد. هنرمند نکاتی را در اتفاقات زندگی روزانه اش می بیند چه بسا دیگران از درک آن عاجز هستند. هنرمند یک گام از عامه مردم جلوتر است و این هنرمند اگر افکار خود را در قالب آثار هنری عرضه کند، آن اثر، اثری ارزشمند از آب در می آید. در حالی که در بسیاری از موارد، پوستین وارونه است. عده زیادی از کسانی که نام هنرمند را یدک می کشند، هنرپیشه اند. آنها در بهترین شکل، تکنسین خوبی هستند که با ابزار هنری کار می کنند و زندگی روزانه شان را تأمین می کنند. البته که امرار معاش و شغل داشتن چیز بدی تیست، بلکه پسندیده هم هست، اما الزاما او دیگر هنرمند نیست. فردی که در آثار خود بدون داشتن دغدغه آرمان گرایانه و متعهدانه، تنها غر بزند و این رفتار را دستمایه ای برای تولید اثر هنری کند، بی شک آن کار به اثری سیاه تبدیل می شود که هیچ عایدی مثبتی برای کشور و مردم نخواهد داشت و از آن بدتر این که می تواند اثرات مخربی را نیز با خود به همراه بیاورد.

من تلاش برخی مدیران و مسئولان سینمایی کشور را که اصرار دارند فیلم های سیاه نما را تلخ اجتماعی نشان دهند، درک می کنم! اغلب آنان می خواهند شرایط موجود فیلمسازی را که خودشان بساط آن را پهن کرده اند، توجیه کنند و نگاه های اطرافیان را به زور نسبت به وضع امروز سینما مثبت سازند، اما معتقدم که اصل انصاف و عدالت در این میان نباید از بین برود.

متاسفانه سال هاست که از بسیاری از موضوعات مهم و اساسی در سینمای کشورمان مغفول مانده ایم. برای نمونه، سال ها است که پرداختن به موضوعاتی همچون شهدا، دین و... یک نوع شعارزدگی در فیلم ها محسوب می شود در حالی که راه نجات کشور از این شلختگی فرهنگی پرداختن به موضوعات مهم و استراتژیک است، نه حدیث نفس های کودکانه برخی افراد که در کمال نادانی، آن نوستالژی های کوچک را به عنوان نگرانی های ملی طرح می کنند.