بر سقف آسمان که نوشتن مجاز بود
آن شب به یادگار نوشتم نوشته ای
کای یار مهربان به تو امید بستهام
چون گرد راه، سر به قدوم فرشته ای
مستُر مرا ز پای به وقت حضور دوست
بگذار بار بگیرد نهالی که کشته ای
گفتم که خاک بلکه من از خاک کمترم
یا چون فرشته ای که از آن بر گذشته ای
اما علی
که جان دو عالم فدای او
دیشب به بام جهان ایستاده بود
از آن مقام نگاهی امیدوار
بر ما که
که معتکف محراب بودهایم
انداخته،
به دو دست کریم خود
از آستان اکرم الکرما
بهر نجات ما
بلکه دعاها نموده بود...
اما علی...
خدایا
ای معبود بی منتها
ای تکیه گاه بندگان بی پناه
اکنون در این شرایط غمبار
در این ایام تأسف بار
در این وضعیت طاقت سوز
که دشمنان بشریت
دشمنان اسلام
دشمنان تشیع
و در یک کلام دشمنان انسانیت
عرصه را بر عالم و آدم تنگ کرده اند...
می دانی که
امام زمان
که روح و جانمان دور شمع وجودش بگردد
جای خالی اش چه خودنمایی ها که نمی کند!
یا او را به ما برسان...
یا ما را به او...
به اماممان...
همان که معز الاولیاء است
و مذل الاعداء
هم او که جهان منتظر اوست...
پناها
کاش سرهایمان بر قدوم مبارکش می سایید...
کاش هرم دست نوازشش بر سرهایمان گرممان می کرد...
کاش لطافت دستهایش اشک غم از دیدگانمان می سترد...
کاش می نشستیم مقابل او...
و از این ایام شکایت می کردیم...
و ای کاش لبخند مهربان او جان ما را جلا می داد!
ای کاش ...
و ای کاش...
و ای کاش...